فتواهاى وهابيون
1ـ ابن تيميه ـ مؤسس عقايد وهابيون ـ مى گويد: «از اقسام شرك آن است كه كسى به شخصى كه از دنيا رفته بگويد: مرا درياب، مرا كمك كن، از من شفاعت كن، مرا بر دشمنم يارى كن و امثال اين درخواست ها كه تنها خدا بر آن قدرت دارد.»در جايى ديگر اين درخواست را شرك صريح دانسته و مى گويد «كسى كه اين گونه بگويد بايد توبه كند، اگر توبه نكرد كشتنش واجب مى گردد.»
2ـ محمّد بن عبدالوهّاب مى گويد: «صدا زدن غير خدا و كمك گرفتن از غير او موجب ارتداد از دين و داخل شدن در زمره مشركين و عبادت كنندگان بت هاست و حكم آن اين است كه مال و خونش حلال مى گردد، مگر توبه كند.»
3ـ شيخ عبدالعزيز بن باز مى گويد: «هركسى از مردم در هر جاى كره زمين بگويد: اى رسول خدا! اى نبىّ خدا! اى محمّد! كمك كن مرا، درياب مرا، يارى كن مرا، شفا ده مريضان مسلمين را، هدايت كن گم شده مسلمين را و مانند آن، براى خدا شريك در عبادت قرار داده است.»
در جايى ديگر مى گويد: «شكّى نيست كه استغاثه كنندگان به پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اوليا، انبيا، ملائكه يا جنّ، اين عمل را به اين اعتقاد انجام مى دهند كه آنان دعايشان را شنيده و از احوالشان اطلاع دارند و حاجتشان را برآورده خواهند كرد، اين امور انواعى از شرك اكبر است، زيرا غيب را غير از خدا كسى ديگر نمى داند. و نيز اموات; چه انبيا و چه غير انبيا اعمال و تصرفاتشان در عالم دنيا با مرگ منقطع گرديده است.»
هم چنين مى گويد: «و امّا صدا زدن ميّت و استغاثه به او و طلب مدد از او، همه از انواع شرك اكبر و از عمل عبادت كنندگان بت ها در عهد پيامبر است.»
انواع استعانت (كمك گرفتن) از غير
كمك گرفتن از غير، انواع و اقسامى دارد كه درذيل به هريك از آنها با حكم شان اشاره مى كنيم:1ـ كمك گرفتن از انسان در زمان حياتاين خود به چند نوع تقسيم مى شود:الف ـ استعانت در مسائل عادى: كمك گرفتن در كارهاى عادى كه اسباب طبيعى دارد، زيربناى اساسى تمدّن بشرى است، زيراحيات بشربراساس تعاونوكمك به يكديگر است. اين مطلب از هيچ جهت و نزد هيچ كس قابل انكار نيست. ولذا خداوند متعال از قول ذى القرنين مى فرمايد: { فَأَعِينُونِي بِقُوَّة أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً;(538) «پس شما با قوّت بازو به من كمك كنيد تا سدّى محكم بسازم تا به كلّى مانع از دست برد به شما شود.»
ب ـ استعانت به دعاى غير:يكى ديگر از انواع استعانت، كمك گرفتن از ديگران به صورت دعاكردن است، يعنى التماس دعاگفتن. اين مورد نيز اشكالى ندارد و قرآن نيز در موارد بسيارى به آن اشاره كرده است; مثلا كمك نگرفتن از دعاى ديگران را از صفات منافقين شمرده و مى فرمايد: { وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ;(539) «و هرگاه به آنان بگوييد بياييد تا رسول خدا براى شما از حقّ آمرزش طلبد، سرپيچى مى كنند و مى بينى كه با تكبّر و نخوت روى مى گردانند.»
در جايى ديگر كمك گرفتن از دعاى مؤمنين را حاجتى فطرى مى داند و درباره برادران يوسف مى فرمايد: { قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئِينَ. قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ;(540) «برادران يوسف عرضه داشتند: اى پدر! بر تقصيرات ما از خدا آمرزش بخواه كه درباره يوسف خطا كرده ايم. پدر گفت: به زودى از درگاه خدا براى شما آمرزش مى طلبم كه او بسيار آمرزنده و مهربان است.»
درباره استغفار مؤمنين هم مى فرمايد: { وَ الَّذِينَ جاؤُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لاِِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالاِْيمانِ;(541) «و آنان كه پس از مهاجران و انصار آمدند و دائم به دعا به درگاه خدا عرض مى كنند: پروردگارا بر ما و برادران دينى ما كه در ايمان،پيش از ما شتافتند ببخش.»
اين مورد را ابن تيميه قبول كرده و مى گويد: «از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نقل صحيح رسيده كه فرمود: هرگاه كسى از نهاد دل براى برادر دينيش دعا كند; به طور حتم خداوند ملكى را موكّل مى كند تا هنگام دعا به او بگويد: براى تو مثل آن چيزى است كه براى او خواستى.»
ج ـ كمك گرفتن از ولىّ خدا در امور غيرعادى:يكى ديگر از موارد استعانت از زنده، كمك گرفتن از او در امور غيرعادى; مثل شفاى مريض از راه غيرطبيعى و مانند آن است، در صورتى كه قدرت اعجاز داشته باشد.اين مورد نيز شكى در جوازش نيست، چون در واقع اعتقاد داشتن به قدرت اولياى الهى و معجزات آنهاست، لكن با اعتقاد به اين كه همه امور به دست خداست و تا خداوند نخواهد و اراده نكند كارى انجام نمى گيرد، و منافاتى با توحيد در خالقيت و ربوبيت ندارد.حضرت سليمان از حاضرين طلب كرد تا تخت بلقيس را از يمن در يك لحظه به اردن ـ كه محلّ حكومتش بود ـ بياورد: { أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ;(543) «كدام يك تخت بلقيس را پيش از آن كه تسليم امر من شود خواهيد آورد؟»
هدف حضرت سليمان(عليه السلام) اين بود كه تخت بلقيس به صورت غيرطبيعى نزد او حاضر شود، آن گاه مى فرمايد: { قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ....(544) «و آن كس كه به علم كتاب الهى دانا بود گفت: من پيش از آن كه چشم برهم زنى تخت را بدين جا مى آورم، چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده كرد...»
خداوند متعال اعمال خارق عادت را به حضرت مسيح نسبت داده و مى فرمايد: { وَتُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي;(545) «و آن گاه كه كور مادرزاد و پيس را به امر من شفادادى و مردگان را به امر من از قبر بيرون آوردى.»
اگر كار خارق العاده از شخص سر مى زند، درخواست آن كار از آن شخص اشكالى ندارد.فرق بين افعال غيرعادى از خداوند و انسان اين است كه خداوند تنها فاعل وقادرى است كه در كارهايش وابسته به كسى نيست و خود مستقل در عمل است، به خلاف ديگران كه متّكى به او هستند.2ـ كمك گرفتن از ارواح اولياى الهى بعد از مرگ:مسئله استعانت از ارواح اوليا و استغاثه به آنان بعد از وفاتشان، از مهم ترين مسائل باب استعانت از غير است; خواه به صورت دعا باشد يا طلب اعجاز. اين نوع استعانت را وهابيون از اقسام شرك دانسته و شديداً با آن مقابله مى كنند.ادله جواز يا رجحان استعانت از اوليا (استغاثه)
با مراجعه به روايات پى مى بريم كه كمك گرفتن از اولياى الهى (استعانت) و استغاثه به آنان نه تنها اشكالى ندارد، بلكه رجحان نيز دارد، زيرا سيره و سنت بزرگان دين اين گونه بوده است كه هنگام شدايد به وليّى از اولياى الهى پناه مى بردند. اينك به برخى از روايات اشاره مى كنيم:1ـ بخارى به سند صحيح از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه فرمود: «همانا خورشيد در روز قيامت چنان به مردم نزديك مى شود كه از شدّت گرما عرق تا نصف گوش مردم را خواهد گرفت، در اين هنگام مردم به حضرت آدم و سپس به حضرت موسى و در آخر به حضرت محمّد پناه مى برند، تا بين خلايق حكم شود.»
از اين حديث استفاده مى شود كه در كارهايى كه با قدرت خداوند انجام مى گيرد; مى توان به ديگران متوسل شد، لكن با اين اعتقاد كه همه امور به اذن و مشيّت الهى صورت مى پذيرد.2ـ طبرانى و ابويعلى در مسند خود و ابن السنّى در عمل اليوم والليلة به سند صحيح از عبدالله بن مسعود روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هرگاه حيوان يكى از شما در بيابان گم شد اين گونه صدا زنيد: اى بندگان خدا! نگه داريد بر من، اى بندگان خدا نگه داريد بر من، زيرا خداوند در روى زمين كسانى را دارد كه حيوان او را حفظ كنند.»
طبرانى بعد از نقل حديث مى گويد: اين مطلب از مجرّبات است.شبيه اين حديث را بزار از ابن عباس نقل كرده كه فرمود: «همانا خداوند در روى زمين غير از حافظان ملائكه اى دارد كه هرچه از برگ درختان مى ريزد مى نويسند، لذا اگر كسى در بيابان گرفتار شد بگويد: اى بندگان خدا مرا يارى كنيد.»
ابن حجر عسقلانى در «امالى الأذكار» بعد از نقل حديث آن را حسن دانسته، وحافظ هيتمى نيز تمام رجال آن را ثقه مى داند.3ـ ابن حجر عسقلانى در فتح البارى مى گويد: ابن ابى شيبه به سند صحيح از مالك دينار ـ خزينه دار عمر ـ چنين نقل مى كند: «در زمان عمر قحطى بر مردم عارض شد، شخصى كنار قبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد و به او استغاثه نمود و عرض كرد: اى رسول خدا! براى امّتت باران بخواه، زيرا آنان هلاك شدند.»
از آن جا كه اين درخواست بدون شك در منظر صحابه بوده و كسى او را منع نكرده، خود دليل بر جواز و رجحان استغاثه به ارواح اولياى الهى است.4ـ دارمى در سننش به سند صحيح از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله نقل مى كند كه گفت: «قحطى شديدى بر مدينه عارض شد، مردم از وضع موجود نزد عايشه شكايت آوردند. عايشه دستور داد تا به سراغ قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) رفته و از آن، دريچه اى به سوى آسمان باز كنند تا سقفى بين قبر و آسمان مانع نباشد. آنان نيز چنين كردند. راوى مى گويد: بعد از اين عمل آن قدر باران آمد كه سبزى ها رشد نموده و شترانچاق شدند.»
5ـ اجماع مسلمين بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا اين زمان بر استغاثه و استمداد از ارواح اولياى الهى بوده است و اين اجماع از جايگاه خاصى نزد اهل سنت برخوردار است.8ـ در تاريخ ثبت است كه صحابه شعارشان هنگام جنگ با مرتدين (از اهل يمامه و تابعين مسيلمه كذّاب) اين بود: يا محمّداه، يا محمّداه.9ـ هم چنين نقل شده است كه عقبة بن عامر كسى بود كه خبر فتح دمشق را براى عمر به مدينه آورد. هنگام آمدن به مدينه هفت روز در راه بود، ولى در بازگشت از مدينه به دمشق دو روز و نصفى بيشتر طول نكشيد و اين به بركت دعا و استغاثه اى بود كه در كنار قبر پيامبر انجام داد، لذا خداوند متعال مسافت او را كوتاه كرد.10ـ سمهودى به سند خود از امام على(عليه السلام) چنين نقل مى كند: عربى باديه نشين بعد از سه روز از دفن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وارد مدينه شد، خود را بر روى قبر پيامبر انداخت و خاك قبر را بر سر خود ريخت و عرض كرد: اى پيامبر! اين آيه را تلاوت كردى و ما هم شنيديم: { إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً من نيز به نزد تو آمده ام تا استغفار نمايم.11ـ ابوبكر مقرى مى گويد: «من و طبرانى و ابوالشيخ در حرم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بوديم در حالى كه گرسنگى شديد بر ما عارض شده بود، آن روز را به پايان رسانديم، وقت عشا كنار قبر رسول خدا آمديم و عرض كرديم: اى رسول خدا! ما گرسنه ايم... در اين هنگام ملاحظه نموديم كه كسى درب را مى كوبد، باز نموديم ديديم كه شخصى علوى با دو نفر غلام با زنبيلى از غذا كنار درب ايستاده اند، علوى آنها را به ما هديه نمود. پس از صرف غذا به ما گفت: آيا به رسول خدا شكايت برديد؟ الآن رسول خدا را در عالم رؤيا ديدم، به من فرمود تا مقدارى از غذا نزد شما آورم.»
بررسى شبهات
وهابيون بر مدّعاى خود ـ حرمت استعانت از اولياى الهى و شرك بودن استغاثهبه آنان ـ به ادله اى واهى تمسك كرده اند كه در ذيل به نقد و بررسى آنهامى پردازيم:شبهه اوّل
كسى كه به اولياى الهى استغاثه مى كند معتقد به علم غيب آنهاست; درحالى كه علم غيب مخصوص خداوند است.جواب:علم غيب نه تنها براى اولياى الهى ـ اعمّ از رسول و امام ـ امكان دارد، بلكه ضرورت هم دارد كه در رساله مستقلى به اين موضوع پرداخته ايم. هم چنين حيات برزخى اموات و ارتباط آنها با دنيا; مخصوصاً اولياى الهى به اثبات رسيده است.حافظ هيثمى در مجمع الزوائد به سند صحيح از انس بن مالك نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: «انبيا در قبورشان زنده اند و نماز به جاى مى آورند.»(558) و نيز پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «علم من بعد از وفاتم همانند علم من در زمان حيات من است.»دارمى به سند خود از سعيد بن عبدالعزيز نقل مى كند كه او وقت نماز را با همهمه اى كه از داخل قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى شنيد، مى شناخت.
شبهه دوّم
ترمذى از ابن عباس نقل كرده كه گفته است: «هرگاه چيزى خواستى از خدا بخواه و هرگاه كمك خواستى از خدا طلب نما.»جواب:حديث به اين نكته اشاره دارد كه انسان از هركس كمك مى خواهد بايد به اين اعتقاد باشد كه همه امور به دست خدا و به اراده و مشيّت اوست، اگر كسى نيز كارى انجام مى دهد به لطف و عنايت و خواست اوست. لذا در آخر حديث مى خوانيم: «بدان كه همه مردم اگر اجتماع كنند تا به تو نفعى برسانند هرگز نمى توانند، مگر اين كه خداوند بر تو مقدر كرده باشد. و هم چنين اگر همه مردم اجتماع كنند تا بر تو ضررى برسانند هرگز نمى توانند، مگر آن كه خداوند بخواهد.»
شبهه سوّم
برخى از وهابيّون براى حرمت استغاثه، به حديث عبادة بن صامت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)تمسك كرده اند كه آن حضرت فرمود: «هرگز به من استغاثه نمى شود، بلكه تنها بايد به خداى متعال استغاثه نمود.»جواب:اين حديث از حيث سند ضعيف است، زيرا ابن حجر هيثمى مكرّر ابن لهيعه را تضعيف نموده است; خصوصاً اين كه با احاديث صحيح ديگر كه در جواز بلكه استحباب استغاثه صراحت دارند، منافات دارد.
شبهه چهارم
خداوند متعال مردم را از خواندن و صدا زدن غير خودش نهى كرده و فرموده: { وَأَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً;(563) «و مساجد مخصوص خداست پس نبايد با خدا احدى غير از او را پرستش كنيد.»و نيز مى فرمايد:{ لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْء.{ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ
{ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ
{ أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ
{ وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ
{ إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ
{ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ
{ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ
جواب:مقصود از دعا در مجموع اين آيات مطلق دعا و خواستن نيست; بلكه دعا و نداى خاصّى است كه با قصدِ آن معنا مرادف با معناى عبادت مى شود و آن معناى الوهيت و يا ربوبيّت است. به علاوه اين كه مجموع اين آيات مربوط به بت پرستانى است كه گمان مى كردند بت هايشان (يا آن موجوداتى كه اين بت ها رمز آنهاست) برخى از شئون تدبير را مالك اند. لذا براى آنها استقلال در فعل و تصرف قائل بودند. پر واضح است كه هر نوع تواضع براى كسى و درخواست از كسى غير از خداوند با اين اعتقاد عبادت او محسوب شده و شرك است. اين قيد به خوبى از برخى آيات ديگر استفاده مى شود; از جمله:{ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَيْء;(572) «و غير از خدا همه خدايان باطلى را كه مى پرستيدند هيچ رفع هلاكت از آنان ننمود.»
{ وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ;(573) «و غير خداى يكتا كه به خدايى مى خوانند قادر بر شفاعت كسى نيستند.»
{ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِير;(574) «و به غير او معبودانى را كه به خدايى مى خوانيد در جهان داراى پوست و هسته خرمايى نيستند.»
{ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً;(575) «پس نمى توانند دفع ضرر و تغيير حالى از شما كنند.»
بنابراين، علت مذمت مشركين از طرف خداوند اين بوده كه آنان معتقد به تدبير و تصرف بتان به نحو استقلال و بدون اذن و مشيّت خداوند بوده اند.حسن بن على سقاف شافعى مى گويد: «معناى آيه: { وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً اين است كه غير خدا را عبادت نكنيد و در كنار او اين بت ها را نپرستيد; بت هايى كه { اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً با آن كه خداوند مى فرمايد: { أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ. هم چنين معناى آيه: { وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِير * إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ * وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ(576) اين است: غير از خدا كسانى كه عبادت مى كنيد مالك هيچ چيز بر شما نيستند; اگر لفّافه هسته خرما هم باشد.