اشكال - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 1

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشكال

الف ـ جواب روايات
اين نظريّه كه اطاعت از خليفه و سلطان واجب است هر چند فاسق و ظالم باشد و خروج بر او نيز حرام است; از جهاتى اشكال دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:


1ـ مخالف با صريح آيات
از آيات استفاده مى شود كه امامت و خلافت حقّ انسان فاسق و جائز نيست و نبايد از او اطاعت كرد»:

الف ـ { وَإِذْ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ;(1599) «به ياد آر هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و همه را به جاى آورد خدا بدو گفت: من تو را به پيشوايى خلق برگزيدم. ابراهيم عرض كرد: اين پيشوايى را به فرزندان من نيز عطا خواهى فرمود؟ فرمود عهد من هرگز به ستمكاران نخواهد رسيد.»
ب ـ { ... أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ;(1600) «آيا آن كه خلق را به راه حقّ رهبرى مى كند سزاوارتر به پيروى است يا آن كه نمى كند مگر آن كه خود هدايت شود پس شما مشركان را چه شده و چگونه چنين قضاوت باطل براى بت ها مى كنيد؟.»
از اين آيه استفاده مى شود كسى كه هدايت به حقّ نمى كند سزاوار اطاعت و متابعت نيست.

ج ـ برخى از آيات عقوبت خضوع و ميل به ستمگران را آتش جهنم قرار داده، مى فرمايد: { وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ;(1601) «و شما مؤمنان هرگز نبايدبا ظالمان هم دست و دوست شويد وگرنه آتش كيفر آنان شما را خواهد گرفت.»
د ـ حاكمى را كه حكم به ما أنزل الله نكند كافر دانسته، مى فرمايد: { ... وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنزَلَ اللهُ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْكَافِرُونَ;(1602) «و هر كس به خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند چنين كس از كافران خواهد بود.» و مى دانيم كه اطاعت از كافر جايز نيست.

2ـ مخالف با ادله حرمت اطاعت اهل معصيت
آيات بسيارى در قرآن به طور مطلق و عموم ـ به نحوى كه مانع از تخصيص و تقييد است ـ از اطاعت اهل معصيت و گناه هر كس كه باشد نهى مى كند هر چند خليفه و سلطان و امام باشد.

1ـ خداوند متعال مى فرمايد: { فَلاَ تُطِعْ الْمُكَذِّبِينَ(1603) «پيروى مكن دروغ گويان را.»

2ـ { وَلاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّف مَهِين(1604) «و تو هرگز اطاعت مكن احدى از منافقان پست را كه دائم سوگند مى خورند.

3ـ { وَلاَ تُطِعْ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ;(1605) «و تو هرگز اطاعت مكن كافران و منافقان را.»

4ـ { وَلاَ تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الاَْرْضِ وَلاَ يُصْلِحُونَ;(1606) «و از رفتار رؤساى مسرف و ستمگر كه در زمين فساد مى كنند و به اصلاح حال مردم نمى پردازند، پيروى نكنيد.»

5ـ { فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلاَ تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً;(1607) «بر طاعت حكم پروردگار شكيبا باش و از مردم بدكار كفر پيشه اطاعت مكن.»

6ـ { وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً;(1608) «و هرگز آنان كه ما دل هايشان را از ياد خود غافل كرده ايم و تابع هواى نفس خود شدند و به تبه كارى پرداختند، متابعت مكن.»

7ـ { يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ* وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَ* رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنْ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً;(1609) «در آن روز صورت هايشان در آتش دگرگون مى شود و مى گويند اى كاش ما خدا و رسول را اطاعت مى كرديم. و گويند: اى خدا ما از بزرگان و پيشوايان خود اطاعت كرديم و ما را به گمراهى كشيدند. اى خدا عذاب آنان را سخت و مضاعف ساز و به لعن و غضب شديد گرفتارشان ساز.»

8ـ { وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ;(1610) «و شما مؤمنان هرگز نبايد با ظالمان همدست و دوست شويد و گرنه آتش كيفر آنان شما را خواهد گرفت.»

3ـ مخالف با روايات اهل سنت
اين نظريه مخالف با روايات ديگرى است كه در مصادر حديثى اهل سنّتوارد شده است كه مردم را از اطاعت خليفه جائر و فاسق نهى مى كند. ومامى دانيم كه:

اوّلاً: هر روايتى را بايد به كتاب خدا عرضه كرد; اگر با آن مخالف بود بايد بر ديوار زد. ومى دانيم كه روايات وجوب اطاعت از جائر با آيات قرآن مخالف است، لذا مورد قبول نيست.

ثانياً: رواياتِ وجوب اطاعت از جائر، با روايات حرمت اطاعت از جائر تعارض دارد و طبق قانون باب تعارض، هنگام تعارض مرجع، كتاب خداست و به آن دسته رواياتى عمل مى شود كه موافق با كتاب خداوند است كه همان رواياتى است كه نهى از اطاعت جائر دارد.

ثالثاً: برفرض استقرار تعارض و عدم رجوع به قرآن، حد اقل بايد حكم بهتساقط شود و با تساقء به عمومات قرآنى رجوع مى كنيم كه نهى از اطاعت جائردارد.

اينك به برخى از رواياتى كه در مصادر حديثى اهل سنت آمده و نهى از اطاعت حاكم جائر و فاسق نموده، اشاره مى كنيم:

الف ـ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «چرخ آسياب اسلام زود است كه به حركت در آيد. هرجا كه قرآن دور مى زند شما نيز به دور او بگرديد. خواهد آمد كه سلطان و قرآن به جنگ يكديگر برآمده و از يكديگر جدا شوند. به طور قطع زود است كه بر شما پادشاهان حكمرانى كنند، كه بر خود به نوعى حكم مى كنند و بر ديگران نوعى ديگر. اگر از آنان اطاعت كنيد شما را گمراه مى كنند. واگر نافرمانى كنيد شما را به قتل مى رساند. گفتند: اى رسول خدا! اگر آن زمان را درك كرديم چه كنيم؟ فرمود: همانند اصحاب عيسى باشيد كه با قيچى، بدن آنان تكه تكه مى شد و بر دار مى رفتند، «ولى اطاعت از جائر نمى كردند.» مردن در راه اطاعت بهتر است از زندگانى در معصيت.

ب ـ عبد الله بن عمر مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «بر مرد مسلمان است كه گوش فراداده و اطاعت كند در آنچه دوست داشته يا كراهت دارد، مگر آن كه امر به معصيت شود كه در اين صورت جايز نيست.

ج ـ عبدالله بن مسعود مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «زود است كه بعد از من مردانى متولّى امور شما گردند كه سنت را خاموش و عمل به بدعت كنند و نماز را از اوقاتش تأخير اندازند. عرض كردم: اى رسول خدا! اگر آن زمان را درك كردم چه كنم؟ فرمود: از من سؤال مى كنى اى فرزند امّ عبد كه چه كنى؟ كسى كه خدا را معصيت مى كند، اطاعت ندارد.»

4ـ مخالف با احاديث اهل بيت(عليهم السلام)
الف ـ سيوطى در درّالمنثور در تفسير آيه شريفه: { لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ از على بن ابى طالب نقل مى كند كه فرمود: «اطاعت تنها در معروف و كارهاى نيك است.»
ب ـ طبرى و ديگران از امام حسين(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه آن حضرت(عليه السلام) در راه خود به طرف كوفه در منزل «بيضه» فرمود: «اى مردم! رسول خدا فرمود: هركس كه سلطان ظالمى را ببيند كه حلال خدا را حرام كرده، عهد خدا را شكسته، با سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مخالفت كرده، در بين بندگان خدا به گناه و ظلم رفتار مى كند; آنگاه به فعل و قول بر او اعتراض نكند و درصدد تغيير وضع موجود نباشد، بر خداوند است كه او را در آن جايگاهى كه بايد برود، ببرد يعنى وارد جهنم كند.»
ج ـ طبرى و ديگران نقل كرده اند كه حسين بن على(عليه السلام) در جواب نامه اهل كوفه چنين مرقوم داشت: «به جان خودم نيست امام مگر كسى كه به كتاب خدا عمل كرده و به قسط و عدل متمسك باشد. حقّ را ادا كرده و نفس خود را براى خداوند حبس نمايد.»
د ـ و باز طبرى و ديگران نقل كرده اند كه حسين بن على(عليه السلام) خطاب به وليد فرمود: «اى امير! ما اهل بيت نبوت و جايگاه رسالت و محلّ آمد و شد ملائكه و محلّ نزول وحى ايم. تنها بهوسيله ما فتح و ختم مى نمايد. يزيد مردى است شارب الخمر، كشنده جان محترم، به طور علنى فسق و فجور انجام مى دهد و كسى همانند من با او بيعت نمى كند.»
من است و من نيز از حسين»(1618) و نيز فرمود: «بهترين مردان شما على بن ابى طالب و بهترين جوانان شما حسن و حسين و بهترين زنان شما فاطمه، دختر محمّد است.»
ابن عباس مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «شبى كه به معراج رفتم بر درِ بهشت ديدم نوشته بود: «لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله، على حبّ «حبيب» الله، الحسن والحسين صفوة الله، فاطمة أمَة الله «خيرة الله»، على باغضهم لعنة الله».(1620) «خدايى به جز او نيست. محمد فرستاده اوست. علىّ محبوب اوست. حسن و حسين برگزيده خدايند، فاطمه كنيز خداست. لعنت خدا بر هر كسى باد كه بغض آنان را در دل داشته باشد.»
سرّ انتشار روايات اطاعت از جائر
با وجود رواياتى كه در كتب شيعه و سنى، كه دلالت بر حرمت اطاعت از حاكمجائر و فاسق دارد، پى مى بريم رواياتى كه امر به اطاعت از حاكم جائر و فاسق دارد و خروج بر او را جائز نمى داند، ظاهراً حاكمان بنى اميه و بنى عباس جعل كرده اند،تا بتوانند با وجود فسق و فجور و ظلمى كه دارند، اطاعت مردم را از دست ندهند و مردم را به اطاعت از دستورهايشان ترغيب كرده، جلوى خروج عليه خودشان را بگيرند. و متأسفانه بدون هيچ گونه تأملى در به اين روايات و مقايسه آن ها با آيات و رواياتديگر، محدثان اهل سنت آن ها را در كتب حديثى خود آورده و فقهاى اهل سنت نيز به آن، فتوا داده اند. و غير از آن كه اين روايات با آيات و روايات ديگر متعارض است،بايد به اين نكته توجه داشت كه دشمن اگر در صدد جعل حديث است، سندهاى صحيحجعل مى كند.

ب ـ جواب حفظ نظام
از مجموعه ادله استفاده مى شود كه حفظ نظام واجب است، ولى بايد توجه داشت كه حفظ هر نظامى واجب نيست و تنها نظامى بايد حفظ شود كه حاكمش عادل و عمل كننده به دستورهاى الهى باشد و حكومت نيز، اسلامى باشد. اين نوع حكومت و حاكم را بايد حفظ كرد و با نظامى كه در آن است مخالفت نورزيد. ولى اگر نظامى به اسم اسلام بوده و حاكم و حكومت آن اهل ظلم و فسق است، حفظ آن واجب نيست و بايد براى برپايى نظام اسلامى قيام كرد و نظام طاغوتى و فسق را از ميان برداشت، همان كارى كه امام حسين(عليه السلام) با نظام طاغوتى و فسق و فجور يزيد بن معاويه انجام داد.

امامت در كودكى

از جمله سؤال ها در مورد برخى از امامان بهويژه امام زمان(عليه السلام) اين است كه: آيا كسى مى تواند در كودكى به مقام امامت و خلافت برسد؟ به بيان ديگر: كودكى كه تكليف ندارد چگونه مى تواند به مقام ولايتِ الهى برسد؟
ابن حجر هيتمى، از علماى اهل سنت، در اين باره مى نويسد:

«آنچه در شريعت مطهّر ثابت شده، اين است كه ولايتِ كودك صحيح نيست، پس چرا شيعيان مى پندارند كودكى كه هنوز عمرش بيش از پنج سال نيست به امامت رسيده است.»
احمد كاتب نيز مى نويسد:

«معقول نيست كه خداوند كودكى را به رهبرى مسلمانان منصوب كند.»
ابتدا به مقدماتى چند اشاره مى كنيم، سپس به پاسخ اشكال خواهيم پرداخت.

مقدمه اول:

در ميان شيعيان بر خلاف ساير فرقه هاى اسلامى امامت از اهميت فوق العاده اىبرخوردار است. شيعه، امامت را جزء اصول دين مى شمارد، ولى اهل تسنن آن را از فروع دين. «امامت» به معناى اعتقاد به ضرورت وجود امام كامل على الاطلاق و معصومدر هر زمان است. كسى كه امامتش موروثى نيست، بلكه به خاطر قابليّت هاى ذاتى، از سوى خداوند كسب كرده است. اين اعتقاد تأثير به سزايى در ميان جوامع شيعى و دوست داران اهل بيت(عليهم السلام) دارد و به لحاظ فكرى و عقيدتى آنان را نسبت به رهبرى و امامت اين بزرگواران قانع ساخته است.

خداوند مى فرمايد: { وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ;(1623) «[بياد آر] هنگامى كه خداوند، ابراهيم را به امورى چند امتحان كرد و او همه را به جاى آورد، خداوند بدو فرمود: من تو را به پيشوايى خلق برگزيدم. ابراهيم عرض كرد: اين پيشوايى را به فرزندانم نيز عطا خواهى كرد؟ فرمود: عهد من [هرگز] به ستمكاران نمى رسد.»
از اين آيه استفاده مى شود كه امامت، عهد الهى است كه خداوند به هركس قابل باشد عطا مى نمايد.

در سيره ابن هشام آمده است: «بنى عامر بن صعصعه، خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)رسيدند، حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوت خود را بر آنها عرضه كرد. در اين هنگام شخصى به نام (بحيرة بن فراس) به پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرض كرد: به من بگو اگر ما با تو بر اسلام بيعت كرديم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد; آيا در خلافت بعد از تو سهمى داريم؟ آن حضرت فرمود: امر خلافت به دست خداست، هركجا كه بخواهد قرار مى دهد... .»
مقدمه دوم:

مجامع شيعى و تابعان مدرسه اهل بيت(عليهم السلام) در تعيين امامان خود شرايط سختى را استنباط و انتخاب كرده اند و در نتيجه غير از اشخاص خاصى را كه مورد تأييد خدا بوده و از جانب او منصوب هستند، شامل نمى شود.

خواجه نصيرالدين طوسى در تجريدالاعتقاد، عصمت و افضل بودن را از شرايط حتمى امام مى شمارد.

سيد مرتضى(رحمه الله) از شرايط حتمى امام، عصمت از هر پليدى، منزّه بودن از هر معصيت، داناتر از همه نسبت به احكام شريعت و وجوه سياست و تدبير و... برمى شمارد.

بررسى جواب اشكال

الف) امامت و نبوت كودك از ديدگاه قرآن
از نظر قرآن امامت، نبوت و ولايت در كودكى نه تنها امرى ناممكن نيست، بلكه قرآن آشكارا مى فرمايد: ما ولايت، نبوت و امامت را به افرادى در كودكى داديم:

1ـ يحيى بن زكريا(عليه السلام)
خداوند متعال خطاب به حضرت يحيى(عليه السلام) مى فرمايد: { يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً;(1627) «اى يحيى! تو كتاب آسمانى ما را به قوت فراگير و به او در كودكى مقام نبوّت داديم.»
فخر رازى درباره حكمى كه خداوند به حضرت يحيى(عليه السلام) داد، مى گويد: «الحكم هو النبوّة، فإنّ الله تعالى أحكم عقله فى صباه وأوحى إليه; وذلك لأنّ الله تعالى قد بعث يحيى و عيسى(عليهما السلام) وهما صبيّان، لا كما بعث موسى ومحمّداً وقد بلغا الأشدّ».

مراد از حكم در آيه شريفه، همان نبوت است، زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم و كامل كرد و به او وحى فرستاد. چرا كه خداوند متعال حضرت يحيى(عليه السلام)و عيسى(عليه السلام) را در كودكى به پيامبرى برگزيد، برخلاف حضرت موسى(عليه السلام) و محمّد(صلى الله عليه وآله) كهآنان را در بزرگ سالى به رسالت مبعوث نمود.»

2ـ عيسى بن مريم(عليه السلام):

خداوند متعال مى فرمايد: { فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً
قالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً * وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيّاً...;(1629) «مريم [در پاسخ ملامت گران] به طفل اشاره كرد، آنها گفتند: چگونه با طفل گهواره اى سخن گوييم. آن طفل گفت: همانا من بنده خدايم كه مرا كتاب آسمانى و شرفِ نبوت عطافرمود. و مرا هركجا باشم براى جهانيان مايه بركت و رحمت گردانيد و تا زنده ام به عبادتِ نماز و زكات سفارش كرد.»
قندوزى حنفى ـ بعد از ذكر ولادت امام مهدى(عليه السلام) ـ مى نويسد:

«گفته اند كه خداوند ـ تبارك و تعالى، او را در كودكى حكمت و فصل الخطاب عنايت فرمود و او را نشانه اى براى عالميان قرار داد، همان گونه كه در شأن حضرت يحيى(عليه السلام) فرمود: { يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّة وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً. و نيز در شأن حضرت عيسى(عليه السلام) فرمود: { قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً * قالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً، خداوند امر حضرت مهدى(عليه السلام) را مانند حضرت خضر(عليه السلام)طولانى گردانيد.»
قطب راوندى و ديگران با سند خود از يزيد كناسى نقل مى كنند كه: به ابى جعفر(عليه السلام)عرض كردم: آيا عيسى(عليه السلام) هنگامى كه در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود. حضرت(عليه السلام) فرمود: «عيسى(عليه السلام) در آن هنگام در گهواره، پيامبر و حجّت خدا بر زكريّا(عليه السلام) بود و در آن حال نشانه اى براى مردم و رحمتى از جانب خدا براى مريم بود، آن هنگامى كه سخن گفت و از او تعبير كرد. [و نيز] پيامبر و حجّت بود بر هركه كلام او را درآن حال شنيد. سپس عيسى(عليه السلام) ساكت شد و تا دو سال با كسى سخن نگفت در اين مدّت زكريّا(عليه السلام) حجّت بر مردم بود. پس از فوت او، يحيى(عليه السلام) در كودكى وارث كتاب وحكمت شد.

عيسى(عليه السلام) وقتى به هفت سالگى رسيد، با اولين وحى كه بر او نازل شد، خبر از نبوت خود داد. در اين هنگام او حجّت بر يحيى و تمام مردم شد. اى اباخالد! از هنگام خلقت آدم(عليه السلام) حتّى يك روز هم زمين خالى از حجّت خدا بر مردم نمى ماند.

يزيد كناسى مى گويد: به حضرت(عليه السلام) عرض كردم: آيا على بن ابى طالب(عليه السلام) در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، حجّت خدا بر اين امّت بود؟
حضرت(عليه السلام) فرمود: «آرى، اين چنين بود و طاعت او در حيات و وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بر مردم واجب بود، لكن با وجود رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن حضرت سكوت كرد و سخن نگفت، لذا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در زمان حياتش، بر امّت و بر على(عليه السلام) واجب الاطاعة بود. على(عليه السلام) حكيم و دانا بود.»

3ـ شاهدى از خانه زليخا:

قرآن كريم در قضيه حضرت يوسف(عليه السلام) و زليخا مى فرمايد: { وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُل فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ * وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُر فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصّادِقِينَ; «[براى درستى سخن يوسف ]شاهدى از بستگان زن گواهى داد و گفت: اگر پيراهن يوسف از جلو دريده باشد، زن راستگو و يوسف از دروغگويان است. و اگر پيراهن از پشت دريده است، زن دروغ گو و يوسف از راستگويان است.»

/ 68