تفسیر کوثر جلد 4
لطفا منتظر باشید ...
ملحق شوند از آنها به جاى جزيه صدقه گرفت و مقدار آن دو برابر جزيه تعيين شده بود و از حضرت على(ع) نقل شده كه فرمود: اگر بتوانم با نصاراى بنى تغلب مى جنگم چون ميان پيامبر و آنها من عهد نامه اى نوشتم دائر بر اينكه آنها نبايد فرزندان خود را نصرانى كنند. پس تعهدى درباره آنها نيست، چون آنها اولاد خود را نصرانى كردند.(1) ضمناً بگوييم كه سجاح دختر حارث كه بعد از پيامبر اسلام ادعاى نبوت كرد از همين بنى تغلب بود.(2) و نيز پيامبر از يهوديان و مسيحيان يمن جزيه گرفت و طى نامه اى به اهل يمن نوشت: هر كس بر دين يهود يا نصارى باشد مانعى از آن نيست و بايد جزيه بدهد، بر هر بالغى چه مرد و چه زن چه برده يا كنيز يك دينار يا قيمت آن است.(3) همچنين پيامبر اسلام از مجوس هجر يا بحرين جزيه گرفت و در روايتى آمده كه پيامبر ابوعبيده جراح را به بحرين فرستاد تا جزيه ها را جمع كند و به مدينه آورد و نيز مردم ايله و اذرح و دومة الجندل به پيامبر جزيه دادند.(4) پس از رحلت پيامبر اسلام و گسترش فتوحات اسلامى، مسلمانان هر كجا با اهل كتاب رو برو شدند و كار به صلح انجاميد، براى آنها جزيه تعيين كردند كه يا به صورت ماليات سرانه و يا به صورت خراج بر زمين بود. در زمان عمر جزيه يكى از منابع مهم درآمد مسلمانان بود. وقتى سرزمين سواد يا عراق كنونى و بين النهرين فتح شد، عمر خواست زمين سواد را ميان مسلمانان تقسيم كند وقتى آمار گرفتند ديدند براى هر مسلمانى زمين سه نفر فلاح مى رسد او با حضرت على(ع) در اين باره مشورت كرد و آنحضرت گفت: آنها را رها كن كه كمك براى مسلمانان باشند پس عمر آنها را رها كرد و عثمان بن حنيف را به آنان گماشت و بر آنان چهل و هشت و يا بيست و چهار و يا دوازده (درهم) تعيين كرد(5)