دلايل نفى رؤيت - تفسیر کوثر جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 4

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نيست. در مقابل اينها اهل سنت و اشاعره قرار دارند كه ديدن خدا را جايز مى دانند.

دلايل نفى رؤيت

در كتابهاى كلامى شيعه و معتزله دلايل گوناگونى براى نفى امكان رؤيت خدا ذكر شده كه بعضى از آنها عقلى و بعضى ديگر نقلى است:

الف. دلايل عقلى 1 ـ همواره چيزى قابل رؤيت است كه جسم باشد و در حيّز قرارگيرد، به گونه اى كه نور را منعكس كند و نور او به چشم بتابد، و چون خداوند جسم نيست; بنابراين ديدن او غير ممكن خواهد بود.

2 ـ لازمه ديده شدن يك چيز، قرار گرفتن آن در جهت و سمت معينى است. تا چيزى در جهت خاصى قرار نگيرد، ديدن آن ممكن نخواهد بود و مى دانيم كه خداوند جهت ندارد و همه جا را فرا گرفته است.

3 ـ اگر خدا ديده شود، رؤيت يا بر همه ذات او تعلق مى گيرد يا به قسمتى از ذات او. در صورت اول خدا را محدود و متناهى كرده ايم و در صورت دوم خدا را قابل قسمت و مركب دانسته ايم، كه هردو فرض درباره خدا محال است.

ب. دلايل نقلى در اين قسمت با چند آيه قرآنى استدلال شده است:

1 ـ لاتدركه الابصار و هويدرك الابصار و هو اللطيف الخبير (انعام / 103)

ديدگان، او را درنيابد و او ديدگان را دريابد، و او لطيف و آگاه است.

قاضى عبدالجبار وجه دلالت اين آيه را چنين توضيح داده است: وقتى ادراك با ديده همراه شود جز رؤيت معنايى نخواهد داشت. در اين آيه خداوند، درك شدن با ديده را از خود نفى كرده و ما در اين نفى، نوعى مدح و ستايش مى يابيم كه به ذات او برمى گردد. وقتى نفى رؤيت مدح باشد رؤيت ذات الهى نقصى براى ا و خواهد بود و نقص و كاستى بر خدا روا نيست.(1) ايجى به اين استدلال اشكال كرده، مى گويد آنچه از اين آيه استفاده مى شود اين است كه انسان خدا را با ديده سر و به صورت روبرو نمى بيند. ممكن است بينندگان او را با عضو خاصى به طور مطلق درك كنند.(2)

اين اشكال، خروج از محل نزاع است. بحث در اين است كه آيا انسان مى تواند با همين چشمان خدا را روبرو ببيند، و اگر شما درك وجود خدا و علم به او را ديدن فرض كنيد مطلب ديگرى است.

2 ـ و لما جاء موسى لميقاتنا و كلّمه ربه قال رب ارنى انظر اليك قال لن ترانى و لكن انظر الى الجبل فان استقرّ مكانه فسوف ترينى فلمّا تجلّى ربه للجبل جعله دكّا و خرّ موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اول المؤمنين (اعراف / 143)

و چون موسى به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! به من نشان بده تا بر تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد; ولى به اين كوه بنگر، اگر بر جاى خود بماند مرا خواهى ديد. پس چون پروردگارش به كوه جلوه كرد، آن را پراكنده نمود و موسى بيهوش افتاد. پس چون به هوش آمد گفت: منزهى تو! به سوى تو توبه كردم و من نخستين مؤمنان هستم.

اين آيه از چند جهت دلالت بر مطلب مى كند:

اول. خداوند ديده شدن خود را براى هميشه نفى مى كند (لن ترانى). واژه لن براى نفى ابد است; يعنى هرگز مرا نخواهى ديد، و اين شامل دنيا و آخرت هردو مى شود.دوم. پس از نفى رؤيت براى تأكيد بيشتر، آن را به مستقر شدن و بر جاى ماندن كوهى كه آنجا بود تعليق مى كند و مى گويد: اگر اين كوه، ثابت و مستقر بماند مرا خواهى ديد. و در همان حال بر آن كوه تجلّى مى كند و كوه را به صورت ريزريز و

1 - قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص 233 ; و قريب به آن المغنى، ج 4، ص 33 به بعد.

2 - شرح المواقف، ج 8، ص 141.

/ 149