آيه (35) يوم يحمى عليها فى نار جهنم...: همين كسانى كه سيم و زر را مى اندوزند و حقوق واجبه آن را نمى پردازند، در روز قيامت در آتش جهنم خواهند سوخت و همان سيم وزرى كه اندوخته اند در آتش جهنم گداخته خواهد شد و با آن بر پيشانيها و پهلوها و پشتهاى آنان داغ گذارده خواهد شد و به آنها گفته خواهد شد كه اين همان چيزى است كه براى خود اندوخته بوديد پس عذاب آنچه را كه اندوخته بوديد بچشيد.
معلوم مى شود كه خود همان طلا و نقره و ثروت نامشروع تبديل به آتش خواهد شد و اين همان تجسم اعمال و عينيت يافتن كارهاى انسان در روز قيامت است. در اين باره بحث مفصلى داشتيم (به جلد دوم، صفحه 105، از همين تفسير رجوع شود)اينكه از ميان اعضاء بدن از پيشانى و پهلو و پشت نام مى برد اينها اعضاى مهم انسان هستند وقتى اين اعضا آتش گرفت گويا كه تمام بدن آتش گرفته است.
اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فى كِتابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْهآ أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كآفَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كآفَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ (* ) اِنَّمَا النَّسىءُ زِيادَةٌ فِى الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عامًا وَ يُحَرِّمُونَهُ عامًا لِيُواطِئُوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ (* )
همانا تعداد ماهها نزد خدا از روزى كه آسمانها و زمين را آفريد در كتاب خدا دوازده ماه است كه چهار ماه از آن حرام است. اين همان روش استوار است، پس در آن ماهها خويشتن را ستم نكنيد و با همه مشركان بجنگيد همان گونه كه آنها با همه شما مى جنگند و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است (36) همانا جابجا كردن (ماهها) افزايش در كفر است كه كافران با آن گمراه گردانيده مى شوند يك سال آن را حلال و يك سال آن را حرام مى كنند، براى آنها كارهاى بدشان زينت داده شده و خدا گروه كافران را هدايت نمى كند(37)
نكات ادبى
1ـ اثنى عشر خبر براى انّ است و عنداللّه و يوم خلق و فى كتاب اللّه هر سه ظرف هستند.
2ـ الدين در اينجا روش، شيوه. البته مى توان آن را به معناى دين الهى هم گرفت در اين صورت اشاره به اين خواهد بود كه حرام بودن آن چهار ماه يك امر دينى است.
3ـ القيّم استوار، متين، محكم، پايدار. اصل اين كلمه القويم بوده كسره واو حذف و در ياء ادغام گرديد.
4ـ فيهن به اربعة اشهر بر مى گردد و اگر به اثناعشر بر مى گشت بايد فيها گفته مى شد چون عربها ضمير براى سه تايى را فيهن و ده به بالا را فيها مى آورند.
5ـ كافّة همگى. اصل آن از كفّ به معناى منع و باز داشتن است و چون چيزى همه تعداد جمعيت را دربرگيرد به جايى مى رسد كه ديگر كسى نمى ماند و از شمارش منع مى شود و لذا به همه تعداد جمعيت كافّه گفته شد. ضمناً تاء در اين كلمه براى مبالغه است. مانند: علاّمه و نسّابه. توجه كنيم كه كافّه اولى صفت براى مشركين و كافّه دومى صفت براى مسلمين است.
6ـ نسيئى تأخير انداختن، جابجا كردن ماههاى حرام. اين واژه يا فعيل از نسأينسأ است كه به معناى تأخير انداختن است و يا فعيل از نسئى است كه به معناى افزودن است و در هر حال منظور از آن كارى است كه در ميان عربهاى جاهلى رسم شده بود و آنها ماههاى حرام را كه چهار ماه در سال بود جابجا مى كردند و گاهى بر تعداد ماههاى قمرى مى افزودند تا با سال شمسى جور در آيد.
7ـ يضلّ به صورت صيغه مجهول است، گمراه گردانيده مى شود. يعنى ديگران آنها را گمراه مى كنند.
8ـ ليواطئوا تا موافق سازند، مطابقت بدهند.
تفسير و توضيح
آيه (36) انّ عدّة الشهور عنداللّه اثنى عشر شهرا...: عربها از قديم الايام با تقويم قمرى كار مى كردند و از دوازده ماه قمرى چهار ماه را ماههاى حرام مى دانستند كه جنگ در آنها ممنوع بود و در ماه ذيحجه كه يكى از آن ماههاى حرام است، مراسم حج را به جاى مى آوردند و چون ماههاى قمرى با ماههاى شمسى مطابقت نداشت و هر سال ده روز كمتر از آن بود، گاهى موسم حج به فصل گرما مى افتاد و باعث ناراحتى آنها مى شد. عربها براى اينكه موسم حج به فصل مناسبى از سال بيفتد، دست به كبيسه گيرى مى زدند; يعنى كسر هر چند سال ماه قمرى را جمع مى كردند و يك ماه بر آن مى افزودند تا با سال شمسى مطابقت داشته باشد و به اين عمل نسيئى مى گفتند كه تفصيل آن خواهد آمد.
بدين گونه در بعضى از سالهاى قمرى با كبيسه كردن چند سال، تعداد ماهها سيزده ماه مى شد. در اين آيه و آيه بعدى اين روش اعراب جاهلى محكوم مى شود و خدا آن را كارى بر خلاف حكم خود معرفى مى كند كه باعث كفر و گناه است. لذا در اين آيه با ردّ كار آنها كه گاهى ماههاى قمرى را سيزده ماه مى كردند ، گفته شده كه تعداد ماهها نزد خدا و در كتاب خدا و از روزى كه آسمانها و زمين را آفريد، همان دوازده ماه بود كه چهار ماه از آن حرام است. اين چهار ماه عبارتند از ذيقعده و ذيحجه و محرم و رجب و جنگ در اينها ممنوع مى باشد و اگر كسى در اين چهار ماه كار خوب انجام دهد ثواب بيشترى دارد و اگر كار بد كند گناه بيشترى دارد و حتى بر مقدار ديه جنايت افزوده مى شود.
اضافه مى كند كه اين يك شيوه و روش مستقيم است كه بايد رعايت شود و كسى حق ندارد در آن تغيير بدهد. البته اگر دين را در اين جمله به معناى دين خدا بگيريم منظور اين خواهد بود كه اين كار يك امر دينى استوار است و جابجا كردن آن خلاف دين است. سپس اضافه مى كند كه در اين ماههاى حرام بر خويشتن ستم نكنيد و حرمت آنها را نگذاريد.در پايان آيه بر مطلبى كه در آيات قبلى آمده تأكيد مى كند و آن اينكه با همه مشركان بجنگيد همان گونه كه آنها با همه شما مى جنگند و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است; يعنى همان گونه كه مشركان فرقى ميان مسلمانان نمى گذارند و با همه آنها دشمنى دارند و مى جنگند، شما نيز ميان مشركان فرقى نگذاريد و با همه آنها بجنگيد اگر چه خويشان نزديك و يا دوستان قديمى شما باشند. اين آيه شبيه آيه زير است:
فاقتلوا المشركين حيث وجد تموهم (توبه / 5)
پس با مشركان بجنگيد هر كجا كه آنها را يافتيد.
آيه (37) انما النسيئى زيادة فى الكفر يضل به الذين كفروا...: همان گونه كه توضيح داديم عربها براى آنكه موسم حج هميشه در فصل مناسبى از سال شمسى قرار گيرد، ماههاى حرام را جابجا مى كردند و سعى داشتند ماه ذيحجه كه ماه حج بود، به زمانى از سال بيفتد كه هوا خنك باشد و حجاج به راحتى مراسم را انجام بدهند اين كار سبب مى شد كه افراد بسيارى در حج شركت كنند و وضع اقتصادى مردم مكه بهتر باشد و با داد و ستد بيشترى سود افزونترى به دست آورند.
بنابراين سنت نسيئى هم انگيزه اقتصادى داشت و هم براى راحتى شركت كنندگان در حج بود ولى بعضى ها گفته اند كه عربها روح جنگجويى و غارتگرى داشتند و نمى توانستند سه ماه را پشت سر هم صبر كنند و دست از جنگ و غارت بردارند و لذا ماههاى حرام را جابجا مى كردند تا در وسط دست به جنگ بزنند. ما تصور مى كنيم كه احتمال اول به صواب نزديكتر است چون اين سنت را مردم شهر نشين و تاجر پيشه مكه انجام مى دادند و آنها براى رونق اقتصاد خود به آرامش بيشترى نياز داشتند و روح جنگجويى مربوطه به قبايل اطراف بود.
به هر حال سنت نسيئى كه تقريباً سنت نوپايى بود، در اين آيه محكوم مى شود و به شدت مورد انتقاد قرار مى گيرد. مى فرمايد: همانا جابجا كردن ماهها، افزونى در كفر است و كافران به وسيله آن گمراه گردانيده مى شوند يعنى متصديان اين كار كه معمولا از بنى كنانه بودند، كافران را گمراه مى كنند. و باعث حلال كردن حرام خدا مى شوند. چون خدا آن چهار ماه مخصوص را ماه حرام قرار داده همانگونه كه در سنت ابراهيم آمده است. وقتى اينها ماهها را جابجا مى كنند، سبب مى شوند كه يك ماه حرام واقعى به ماه غير حرام بيفتد و مردم در آن جنگ كنند كه در واقع در ماه حرام جنگ كرده اند.
متصديان نسيئى كارى مى كردند كه يك ماه در سالى حلال و در سال ديگرى حرام باشد آنها فقط مى خواستند تعداد آن چهار ماه را كه خدا حرام كرده حفظ كنند و چهار ماه را با آن چهار ماه حرام واقعى مطابقت بدهند و بگويند ما چهار ماه از سال را ماه حرام گرفتيم. اين كار كار غلطى است و تغيير دادن حكم خدا و حلال كردن حرام خداست و گناه بزرگى است.
بدين گونه كار بد آن مشركان در نظرشان آرايش داده شده و شيطان آنها را به انجام كارهاى خلاف تشويق مى كند و خدا كافران را هدايت نخواهد كرد. يعنى كافران به سبب گناهى كه مى كنند شايستگى آن را از دست مى دهند كه مشمول هدايت خاص خدا باشند اگر چه از هدايت عام خدا همواره برخوردارند.
بحثى درباره نسيئى
در ميان اعراب جاهلى چهار ماه از دوازده ماه قمرى بعنوان ماههاى حرام شناخته مى شد كه عبارتند از: ذيقعده، ذيحجه ، محرم و رجب. در اين چهار ماه جنگ و خونريزى ممنوع بود و نوعى آتش بس برقرار مى شد. اسلام نيز اين سنت را كه بهرحال به نفع صلح بشرى بود امضا كرد و به آن رسميت داد و جنگ در آن ماهها را حرام كرد ، در قرآن كريمآمده است:
يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صدّ عن سبيل الله و كفر به (بقره/ 217)
از تو درباره جنگ در ماه حرام مى پرسند، بگو جنگ در آن گناه بزرگ و بازداشتن از راه خدا و كفر به اوست.علاوه بر حرمت جنگ در ماههاى حرام ، ماه ذيحجه امتياز ديگرى هم داشت و آن انجام مناسك حج در آن ماه بود.
هر چند كه اعراب عصر جاهليت ، احترام به ماههاى حرام را رعايت مى كردند اما گاهى بخاطر مصلحتهايى بعضى از آن ماهها را پس و پيش مى كردند و مثلا ماه محرم را كه ماه حرام بود، بعضى از سالها يك ماه به تأخير مى انداختند و به جاى محرم ماه صفر را ماه حرام اعلام مى كردند و اين جابجايى و به تأخير انداختن ماههاى حرام را نسيئى مى گفتند.
مفهوم نسيئى و تاريخچه آن:
نسيئى بر وزن فعيل از ماده نسأ به معناى تاخير است و به گفته ابن منظور اين واژه در مواردى مانند به تأخير افتادن عادت ماهانه زنها از وقت خود و يا تأخير افتادن اجل كسى و تأخير در قيمت كالاى فروخته شده و مانند آنها استعمال مى شود و نسيئى به معناى ماهى است كه عربها در جاهليت آن را به تأخير مى انداختند. سپس از فرّاء نقل مى كند كه نسيئى يا مصدر است و يا فعيل به معناى مفعول است.(1) اما طبرسى از ابو على نقل مى كند كه گفته: نسيئى مصدر است مانند: نذير و نكير و اينكه بعضيها گفته اند نسيئى فعيل به معناى مفعول است درست نيست زيرا در اين صورت نسيئى نام آن ماه مى شود در حالى كه منظور از نسيئى عمل به تأخير انداختن ماه حرام است.(2) ولى به طورى كه در عبارت ابن منظور ديديم و ديگران نيز گفته اند، نسيئى به خود ماه به تاخير افتاده نيز گفته مى شود.
همه كتب لغت، نسيئى را به معناى تأخير گرفته اند اما در بعضى از آنها معناى
1 ـ ابن منظور ، لسان العرب ج 1 ص 166ـ167.
2 ـ طبرسى، مجمع البيان، ج 5 ص 44.