نكات ادبى
1 ـ اخاهم منصوب است به جهت عطف به نوحا كه در آيات پيش بود و هوداً يا عطف بيان و يا بدل از آن است. 2 ـ هود نام پيامبر قوم عاد. اين واژه را بعضى ها عربى دانسته اند; ولى به نظر مى رسد كه هود هم مانند لوط و نوح غيرعربى است. اين كلمات، منصرف هستند به جهت قاعده اى كه مى گويد اگر كلمه اى سه حرفى و ساكن الوسط باشد منصرف، است اگرچه علل عدم صرف هم در آن باشد. 3 ـ سفاهة نابخردى، سبك مغزى. 4 ـ لنظنك از ظنّ، كه مى تواند به معناى گمان و يا يقين باشد. استعمال ظنّ در يقين و علم، در قرآن فراوان است. 5 ـ الخلق يا به معناى مصدرى است; يعنى خلقت و آفرينش و يا به معناى مفعولى است به معناى مخلوق; يعنى مردم. 6 ـ بصطة گسترش، وسعت. اين كلمه در اصل بسطة با سين بود ولى در رسم الخط مصحف، آن را با صاد و به صورت بصطة مى نويسند و اين هيچ قاعده اى جز پيروى از رسم الخط عثمانى ندارد. اين كلمه در سوره بقره با سين نوشته شده و به همين معناست. 7 ـ آلاء نعمتها. جمع اِلْى مانند حِمل و احمال يا اِلى مانند عنب و اعناب است.تفسير و توضيح
آيات (65-68) و الى عاد اخاهم هودا قال يا قوم اعبدوا الله ... : پس از بيان داستان نوح، به داستان هود و قوم عاد مى پردازد. داستان قوم عاد و هود در چندين سوره از قرآن از جمله در سورهاى اعراف، هود، شعرا، ذاريات، قمر و فجر آمده است. همچنين نام هود پيامبر نيز هفت بار در قرآن آمده است. قوم عاد در يمن و در محلى به نام احقاف ميان عمان و حضرموت زندگى مى كردند. اينكه از هود به عنوان برادر عاد ياد كرده، يا به جهت آن است كه هود نيز از لحاظ نسب از قبيله عاد بود و يا به دليل علاقه اى كه به سرنوشت قوم عاد داشت به او برادر گفته شد. عربها به كسى كه از جهتى به قبيله مربوط باشد به او برادر آن قبيله مى گويند و به هر حال منظور از برادر در اينجا برادر نسبى و يا برادر دينى نيست. ميان داستان نوح و هود مشابهت هايى وجود دارد كه در آيات آمده است. هود نيز مانند نوح به قوم خود گفت: اى قوم من! خدا را عبادت كنيد كه شما را معبودى جز او نيست.سپس اضافه كرد كه آيا پروا نمى كنيد و تقوا را پيشه خود نمى سازيد؟ سران و اشراف قوم هود كه كافر بودند مانند اشراف قوم نوح در برابر دعوت هود ايستادگى كردند .اشراف قوم نوح به او نسبت گمراهى داده بودند; ولى اشراف قوم هود علاوه بر اينكه به او نسبت سفاهت دادند او را دروغگو معرفى كردند. آنها گمان مى كردند كه هر كس مانند آنها فكر نكند و به آيين آنها نباشد سفيه و نادان است و اين بالاترين گمراهى و بدبختى است كه انسان خود، نادان وسفيه و گمراه باشد و عاقلى را كه مى خواهد او را راهنمايى كند نادان و گمراه بداند; ديوانه، خود را عاقل و ديگران را بى عقل مى داند! هود در پاسخ آنها باادب خاصى گفت: اى قوم من! مرا سفاهتى نيست بلكه من پيامبرى از سوى پروردگار جهان هستم. آمده ام تا پيامهاى خدا را به شما برسانم و من براى شما خيرخواه و پندگويى امين هستم. ذكر امين پس از ناصح به اين جهت است كه ممكن است كسى در لباس اندرزگويى و نصيحت گويى سخنانى بگويد ولى هدفهاى خاصى را در نظر داشته باشد و خيانت كند. اين است كه هود مى گويد من اندرزگوى امين هستم و خيانت نمى كنم. آيه (69) اوعجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم ...: دنباله سخنان هود است. او نيز مانند نوح با شگفتى مى پرسد: آيا شما تعجب مى كنيد كه بر مردى از شما ذكرى از جانب پروردگارتان بيايد و به او وحى شود تا شما را بترساند؟ اين تعجبى ندارد; بالاخره يك نفر از جمعيت به پيامبرى مى رسد و پيامهاى خدا را به مردم مى رساند (در اين باره پيش از اين در داستان نوح توضيحاتى داديم. رجوع شود). پس از اين بيان كه مشابه سخن نوح به قوم خود بود، بعضى از نعمتهاى خدا را بر آنان برمى شمارد و مى گويد: به ياد آوريد كه شما جانشينان قوم نوح شديد و شما از نسل همان گروهى هستيد كه به نوح ايمان داشتند و از طوفان نوح نجات پيدا كردند. فاصله چندانى ميان شما و قوم نوح نيست. ديگر اينكه خداوند شما را از جهت خلقت، گسترش بيشترى داده است ; يعنى شما از لحاظ جسمى از ديگران قوى تر هستيد. كلبى گفته است كه قوم عاد قد بلندى داشتند وقامت بلندترين آنها صد ذراع طول داشت. البته اين احتمال هم وجود دارد كه منظور از گستردگى در خلقت، ازدياد نسل و انبوهى جمعيت آنها باشد كه در آن زمان امتياز بزرگى بود. حال كه خدا چنين نعمتهايى را به شما داده، نعمتهاى او را به ياد آوريد تا مگر رستگار شويد. يادآورى نعمتهاى خدا و سپاسگزارى در برابر آنها مايه فلاح و رستگارى است همانگونه كه كفران نعمتهاى خدا باعث بدبختى و سقوط است.بحثى درباره رسم الخط مصحف
اشاره:در آيه اى كه خوانديم كلمه بصطة بى هيچ قاعده اى و تنها به پيروى از رسم الخط عثمانى با صاد نوشته شده در حالى كه اصل آن از بسط با سين است و همين كلمه در سوره بقره آيه 247 با سين و به صورت بسطه نوشته شده است. اين وضع در بسيارى از كلمات قرآن وجود دارد و در مصاحفى كه به رسم عثمانى نوشته شده(مانند مصحف عثمان طه كه اكنون متداول است ) كلمات غير قياسى زياد است و حتى در بسيارى از كلمات، الف هاى بلند نوشته نشده كه اين امر باعث دشوارى قرائت قرآن براى مبتديان شده است. به همين مناسبت بحثى را درباره رسم الخط عثمانى مطرح مى كنيم و روشن مى سازيم كه پيروى از رسم الخط عثمانى تا چه حدى لازم است. توجه كنيد: هنگامى كه خليفه سوم با اشاره بزرگان صحابه دستور كتابت چند مصحف را داد، كاتبان اين مصاحف، مطابق با رسم الخط زمان خود اقدام به كتابت كردند. در آن زمان خط عربى به تازگى از خط نبطى استقلال يافته بود; ولى بسيارى از ويژگى هاى خط نبطى ــ كه خود شاخه اى از خط سامى بود ــ به خط عربى منتقل شده بود. خط عربى آن روز ويژگى هاى خاص خود را داشت.اين ويژگى ها علاوه بر اين كه در مصحف هايى كه در آن زمان نوشته شده به چشم مى خورد، در سنگ نوشته ها و مدارك ديگرى كه از آن عهد باقى مانده نيز به همين صورت مشاهده مى شود. مهم ترين ويژگى رسم الخطّ عربى آن روز، خالى بودن آن از هر گونه نقطه و نيز علامت هاى صداهاى كوتاه بود. هر چند دو صداى بلند او و اى در آن خط موجود بود، ولى صداى بلند آ فقط در كلماتى كه حروف كمترى دارند آمده بود; مانند: قال، جاء، كان، قاموا، النار; و در بسيارى از كلمات كه بيشتر از سه حرف دارند نيامده بود; مانند: ظلمين، كفرين، منفقين، البيّنت، سلطن و ... . از اين گذشته بعضى از كلمات هم رسم الخطّ خاصى داشت كه بعداً به آنها اشاره خواهيم كرد.كارى كه صحابه كردند، تنها پيروى از رسم الخط زمان خود بود و هيچ گونه سرّى و يا حكمتى در آن نبود، و اين كه بعضى از دانشمندان، خود را به زحمت انداخته و اسرارى براى رسم الخط آن زمان بيان كرده اند، تكلّفى بى جاست كه بايد از آن پرهيزشود. طرفه اين كه ابوالعباس مراكشى براى رسم الخطّ عثمانى و كلماتى كه در اين رسم الخط حالت ويژه اى دارند، مانند: باييد به جاى بايد و يا لااذبحنه به جاى لاذبحنه و كلمات ديگرى كه به آنها اشاره خواهد شد، يك سلسله معانى و اسرار عرفانى دستوپا كرده است(1) كه هيچ گاه مورد توجه علماى رسم، حتى طرفداران رسم عثمانى قرار نگرفت. خط نيز مانند هر پديده ديگرى قابل تغيير و تكامل است; بنابراين در همان قرون اوليه اسلامى، خط عربى تحولات عمده اى يافت كه نقطه گذارى و اعراب گذارى توسط كسانى چون ابوالاسود دئلى، يحيى بن يعمر و خليل بن احمد از آن جمله بود. بعضى از صحابه و تابعين، و تابعينِ تابعين از اِعمال اين تحولات در قرآن ناخشنود بودند و مى گفتند:جرّدوا القرآن.(2) آنان رسم قرآن را توقيفى مى دانستند و التزام به آن را واجب مى شمردند. در مقابل اينها گروه ديگرى پيروى از رسم الخط صحابه را لازم نمى دانستند و حتى گاهى كاتبان مصاحف عثمانى را متهم به خطا و اشتباه مى كردند كه خواهد آمد. اما به هر حال به خاطر ضرورت هاى موجود و براى آسان سازى يادگيرى قرآن، اين تحولات در مصحف راه يافت و جا افتاد و مقبوليت پيدا كرد. با پيدايش علوم ادبى و قواعد املايى و دستورى در زبان عربى، كاتبان قرآن از خط قياسى پيروى كردند; مثلا در صفحه اى از قرآن كه به خط ابن مقله1 ـ رجوع شود به: زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 380 .2 اين سخن از چند نفر از جمله ابن مسعود نقل شده است (سيوطى، الاتقان، ج 4، ص 160).