1ـ حسبك مبتدا و الله خبر آن و واو براى مع است. 2ـ حرّض وادار كن. از تحريض به معناى وادار كردن شخصى به انجام كارى تا حد توان او و ممكن است باعث زحمت او و حتى هلاك او شود. اصل حرض به معناى هلاك است. 3ـ در جمله ان يكن منكم عشرون صابرون عشرون را با صابرون متصف مى كند ولى در جمله ان يكن منكم ماة صفت صابر را نمى آورد و در مقابل در جمله نخست براى كافران كه دويست نفرند صفتى ذكر نمى كند و در جمله دوم صفت من الذين كفروا را ذكر مى كند و اين نهايت فصاحت است كه از دو صفتى كه در جمله است در هر كدام يكى را به قرينه ديگرى حذف مى كند. 4ـ الان اكنون، مبنى بر الف و لام است و الف و لام جزء آن شده و اگر بدون الف و لام استعمال شود معرب است و حركات ثلاثه را مى پذيرد. 5ـ علم در اينجا به اين معناست كه علم او تحقق يافت، آشكار شد. 6ـ ضعف با فتحه اول است و در بعضى از لهجه ها با ضمه اول تلفظ مى شود گفته مى شود: ضَعف لهجه حجاز و ضِعف لغت بنى تميم است.
تفسير و توضيح
آيات (64 ـ 66) يا ايها النبّى حسبك الله ومن اتبعك ...: براى تقويت روحى پيامبر اسلام مى فرمايد: اى پيامبر! خدا و مؤمنانى كه با تو هستند ترا بس است يعنى به لطف و عنايت خدا و كمك مؤمنان اميدوار باش. همين اميدوارى بود كه در جنگ بدر باعث پيروزى پيامبر و مسلمانان شد. در آيه بعدى تذكر مى دهد كه در عين حال، كه به نصرت الهى اميدوار هستى، مؤمنان را به جنگ با دشمن وادار كن و از آنها بخواه كه با تمام توانى كه دارند با دشمن بجنگند به گونه اى كه بيست نفر از آنها كه با مقاومت مى جنگندبردويست نفر از دشمن غلبه كنند و صد نفر از آنها برهزار نفر از كافران غلبه كنند; چون مسلمانان ازروى علم و آگاهى مى جنگند ولى كافران چيزى از احكام خدا را نمى فهمند.يعنى مؤمنان انگيزه قوى دارند ولى كافران آن انگيزه را ندارند بنابراين مؤمنان بايد از اين موقعيت استفاده كنند و چنان بجنگند كه يك نفر آنها معادل بيست نفر كافران باشد. در آيه بعدى اين تعداد را كم مى كند و تخفيف مى دهد و مى فرمايد: اكنون خداوند برشما تخفيف داد و دانست كه در ميان شما ضعفى وجود دارد يعنى بعضى از مؤمنان توان جسمى كمترى دارند و نمى توانند به تنهايى در برابر بيست نفر بجنگند لذا خدا بر شما تخفيف مى دهد و اعلام مى كند كه صد نفر از رزمندگان مقاوم شما بر دويست نفر غلبه كنند و هزار نفر از شما بر دو هزار نفر با اذن خدا غلبه كنند و خدا با شكيبايان و مقاومت كنندگان است. يعنى يك نفر شما معادل دو نفر آنها بجنگد. با توضيحى كه داديم معلوم شد كه اين آيات در مقام بيان يك حكم تكليفى است هر چند كه به صورت خبر آمده. يعنى منظور آيه اين نيست كه چند نفر شما به چند نفر دشمن غلبه مى كند بلكه منظور اين است كه بايد غلبه كند هر چند ظاهر آيات به آن صورت آمده است. اين مطلب كه گفتيم شاهد روشنى از خود آيه دارد چون پس از مقابله بيست نفر در مقابل دويست نفر يا صد نفر در مقابل هزار نفر، مى فرمايد اكنون به شما خدا تخفيف مى دهد و آنگاه از مقابله صد نفر در مقابل دويست نفر يا هزار نفر در مقابل دو هزار نفر سخن مى گويد و معلوم است كه تخفيف در يك حكم تكليفى امكان پذير است و اگر آيه نخست براى بيان واقعيت عينى بود، ديگر تخفيف دادن در آن معنا نداشت.* * * مطلب ديگرى كه بايد در اينجا مورد توجه قرار گيرد اين است كه علم خدا متجدد نمى شود يعنى اين طور نيست كه خدا چيزى را پيشتر نداند بعدها بداند. بنابراين، اينكه مى فرمايد خدا دانست كه در شما ضعفى وجود دارد يعنى متعلق علم او در خارج تحقق يافت و تعلق علم خدا مساوى با تحقق معلوم است. يعنى خدا وضع مسلمانان را از پيش مى دانست ولى اكنون متعلق علم او بروز و ظهور پيدا كرد. در اين باره پيش از اين توضيح بيشترى داده ايم.ما كانَ لِنَبِىّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتّى يُثْخِنَ فِى الْأَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (* ) لَوْلا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فى مآ أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ (* ) فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (* ) يآ أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِمَنْ فى أَيْديكُمْ مِنَ الْأَسْرى اِنْ يَعْلَمِ اللّهُ فى قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّآ أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (*) وَ اِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (* )هيچ پيامبرى را شايسته نيست كه اسيرانى داشته باشد تا وقتى كه (دشمن را) در اين سرزمين بكشد; شما كالاى دنيا را مى خواهيد و خدا آخرت را اراده مى كند و خدا بسيار قدرتمند است (67) اگر نبود حكمى كه از سوى خدا سبقت گرفت شما را در آنچه (از اسيران) گرفته ايد، عذابى بزرگ مى رسيد (68) پس، از آنچه حلال و پاكيزه غنيمت گرفته ايد بخوريد و از خدا پروا كنيد كه خدا آمرزنده بخشايشگر است (69) اى پيامبر! به اسيرانى كه در دستان شماست بگو اگر خدا در دلهاى شما خيرى بداند بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مى دهد و شما را مى آمرزد و خدا آمرزنده بخشايشگر است. (70) و اگر بخواهند بر تو خيانت كنند، همانا آنها پيشتر به خدا خيانت كرده اند پس شما را بر آنان چيره كرد و خدا داناى فرزانه است (71)
نكات ادبى
1ـ اسرى جمع اسير، گفته شده اسرى جمع و اسارى جمع جمع است. 2ـ يثخن به شدت خونريزى كند، كشتار كند از ثخانت كه به معناى شدت و غلظت در هر چيز است. 3ـ حلالا طيباً حال از موصول در ماغنمتم است و يا صفت براى موصوف محذوف است به تقدير: اكلاً حلال. 4ـ فامكن متمكن كرد، چيره كرد. فاعل اين فعل خداست و مفعول آن حذف شده و تقدير آن چنين است: امكنكم منهم.
تفسير و توضيح
آيات (67 ـ 69) وماكان لنبىّ ان يكون له اسرى ...: در جنگ بدر هفتاد نفر از مشركان به دست مسلمانان اسير شدند كه از جمله آنها عباس بن عبدالمطلب و عقيل بود وقتى پيامبر درباره سرنوشت آنها با اصحاب خود مشورت كرد بسيارى از آنها گفتند كه در مقابل آزادى آنها فديه گرفته شود. اين آيات هم اصل اسير گرفتن و هم فديه گرفتن از آنها را تحليل مى كند و اظهار مى دارد كه بر هيچ پيامبرى شايسته نيست كه پيش از آنكه در سرزمين خود حاكميت داشته باشد اسير بگيرد او بايد با كشتار و ريختن خون كافران تشكيلات آنها را در هم ريزد، و حكومت را به دست گيرد و در اين صورت است كه اسير گرفتن اشكالى ندارد. اتفاقاً در جنگ بدر چنين شد و مسلمانان با كشتار مشركان قريش حاكميت خود را در سرزمين خود به اثبات رسانيدند وتعدادى از آنان را هم اسير گرفتند. بنابراين، اين آيه جهت تعريض بر پيامبر نيست كه چرا اسير گرفته است بلكه يك حكم كلى را بيان مى كند و آن اينكه با داشتنن قدرت و حاكميت اسير گرفتن از دشمن درست است چون اگر گروهى خودشان تشكيلاتى ندارند اسير گرفتن براى آنها مايه دردسر است. واما مسأله گرفتن پول براى آزادى اسيران جنگ بدر كه با صلاح ديد اصحاب پيامبر واقع شد، آن نيز براى پيامبر ايرادى نداشت چيزى ايراد داشت و آيه شريفه از آن انتقاد مى كند نيّت سودجويانه بعضى از مسلمانان بود كه در ميدان جنگ به جاى اينكه دشمن را بكشند به نيّت گرفتن فديه از آنها، آنها را اسير كردند. اين نيّت يك نيّت مادى و دنيايى بود كه مورد پسند خدا نيستو لذا مى فرمايد: شما كالاى دنيا را مى خواستيد ولى خدا كالاى آخرت را مى خواست. يعنى مى خواست كه شما با كشتن دشمن نيروى آنها را سركوب كنيد تا دين خدا گسترش يابد و شما نيز از ثواب آخرت بهره مند شويد ولى شما دنيا را طلب كرديد و اگر نبود كه خداوند پيشتر حكمى داده، شما را عذابى بزرگ درمى يافت.آن حكمى كه خدا پيشتر صادر كرده شايد اين باشد كه هر كس كارى را از سوى جهل به حكم انجام دهد از سوى خدا مؤاخذه نمى شود. در اين مورد هم مسلمانان نمى دانستند كه اسيرگرفتن براى اخذ فديه كاردرستى نيست و مبغوض خداست و از پيش به آنها گفته نشده بود و لذا خدا آنها را به خاطر اين كار عذاب نمى كند. سپس اظهار مى دارد: اكنون كه غنائمى را در اين جنگ به دست آورده ايد يا فديه هايى كه از اسيران گرفته ايد، حلال و پاكيزه بخوريد و در عين حال از خدا پروا داشته باشيد. يعنى خوب شدن وضع مالى شما شما را از خدا غافل نكند و خدا آمرزنده و مهربان است. منظور اين است كه اگر چه كار شما در گرفتن اسير به خاطر پول كار درستى نبود ولى به هر حال خدا آمرزنده و مهربان است واكنون كه آن پولها را گرفته ايد، با طيب خاطر بخوريد. آيات (70 ـ 71) يا ايها النبىّ قل لمن فى ايديكم من الاسرى ... : اسيرانى كه در دست مسلمانان بودند هم به خاطر اسير بودن و هم به خاطر دادن فديه ناراحت بودند. در اين آيه پيامبر مأموريت پيدا مى كند كه از آنها دلجويى كند و به آنها بگويد: اگر خدا در شما خيرى ببيند، بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما خواهد داد و شما را خواهد آمرزيد كه خدا آمرزنده و مهربان است يعنى اگر به خود آييد و از مخالفت با اسلام دست برداريد و مسلمان شويد، خداوند پاداش مهمى به شما خواهد داد و از ثواب آخرت بهره مند خواهيد شد، و اين به مراتب بهتر از آن چيزى است كه شما از دست داده ايد. در آيه بعدى از احتمال خيانت اسيران خبر مى دهد و خاطر نشان مى سازد كه شايد آنها به تو خيانت كنند; يعنى پس از آزادى به تعهد خود عمل نكنند و يا اسرار و اطلاعاتى را كه از شما به دست آورده اند در اختيار دشمن بگذارند; بدان كه اينها پيش از اين هم به خدا خيانت كردند و براى او شريك قرار دادند و دين او را نپذيرفتند; ولى خداوند شما را بر آنان چيره كرد و آنها شكست خوردند و به دست شما اسير شدند; يعنى اگر باز هم خيانت كنند باز هم شكست خواهند خورد و اين سرنوشت كافران در هميشه تاريخ است. در پايان آيه از خداوند با دو صفت داناى فرزانه ياد مى كند با اين هدف كه خدا از خيانت آنها، اگر خيانت كنند، آگاه خواهد بود و با حكمت و فرزانگى خود مى داند كه با آنها چگونه رفتار كند.اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيآءُ بَعْض وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَىْء حَتّى يُهاجِرُوا وَ اِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِى الدّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ اِلاّ عَلى قَوْم بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (* )همانا كسانى كه ايمان آورده اند و هجرت نموده اند و با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند و كسانى كه پناه داده اند و كمك كرده اند; بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و كسانى كه ايمان آورده اند ولى هجرت نكرده اند، شما را از دوستى آنان چيزى نيست تا وقتى كه هجرت كنند، و اگر از شما در دين كمك بخواهند، پس برشماست كه يارى كنيد مگر در برابر قومى كه ميان شما و آنها پيمانى وجود دارد و خدا به آنچه انجام مى دهيد بيناست(72)
نكات ادبى
1ـ والذين آووا عطف است بر الذين آمنوا و محل آن منصوب است. 2ـ آووا پناه دادند. از ايواء به معناى جا دادن، پناه دادن. 3ـ ولايتهم با فتحه واو، دوستى نزديك، تا حدّى كه از يكديگر ارث ببرند، و اگر با كسره واو باشد بيشتر در ولايت حاكمان به كار مى رود. 4ـ ميثاق پيمان، مصدر ميمى مانند ميعاد و ميلاد.
تفسير و توضيح
آيه (72) ان الذين آمنوا و هاجروا وجاهدوا ...: در اين آيه و آيات بعدى تا آخر سوره، مسلمانان را به چهار گروه تقسيم مى كند: 1ـ مسلمانانى كه پيش از صلح حديبيه از مكه به مدينه هجرت كرده اند. 2ـ مسلمانانى كه در مدينه به گروه اول پناه داده اند. 3ـ مسلمانانى كه در مكه مانده اند و هجرت نكرده اند. 4ـ مسلمانى كه پس از صلح حديبيه به مدينه هجرت كرده اند. حكم سه گروه اول در همين آيه مورد بحث آمده است. آنها كه ايمان آورده اند و هجرت كرده اند و با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند و آنها كه به اينان پناه داده اند و ياريشان كرده اند، يعنى مهاجر و انصار، دوستان نزديك يكديگرند.در سالهاى اوليه هجرت، پيامبر اسلام ميان مهاجر وانصار عقد اخوّت و برادرى خواند به طورى كه آنها از يكديگر ارث مى بردند و مسلمانان انصار اموال خود را با مسلمانان مهاجر تقسيم مى كردند; چون مهاجران اموال خود را در مكه جا گذاشته بودند و چيزى با خود نياورده بودند. گروه ديگر از مسلمانان كه همان گروه سوم هستند به پيامبر اسلام ايمان آورده ولى از مكه هجرت نكرده بودند و اين به خاطر تعلقاتى بود كه در مكه داشتند و مانند مهاجران نتوانسته بودند كه از آنها دل بكنند. درباره اين افراد اظهار مى دارد كه ميان شما و آنان دوستى و ولايت از آن نوع كه بين خودتان ميان مهاجر و انصار وجود دارد، برقرار نيست و آنها در ارث و غنائم جنگى با شما شريك نيستند ولى اگر آنها از شما در دين كمك بخواهند برشماست كه به آنان كمك كنيد، مگر اينكه ميان شما و آن گروه از كافران كه با اين مسلمانان درگير شده اند، پيمانى وجود داشته باشد. اين مطلب اشاره به پيمان حديبيّه است كه ميان مسلمانان و كفار قريش بسته شد و براساس آن مسلمانان حق نداشتند به كسانى كه در مكه مسلمان مى شوند در برابر مشركان قريش كمك كنند. هر چند كه اين بند از پيمان باعث ناراحتى مسلمانان بود و احساسات آنها را جريحه دار مى كرد ولى براى حفظ كيان اسلام و درامان بودن از خطر جنگ، چاره اى جز آن نبود. تصريح آيه مبنى بر اينكه شما بايد به پيمان خود عمل كنيد، نشان دهنده اهتمام اسلام به عهد و ميثاق است و اينكه مسلمان نبايد عهد خود را بشكند، حتى اگر به نفع دشمن باشد. در پايان آيه به مسلمانان هشدار مى دهد كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست; يعنى همواره شما و كارهايتان را زير نظر دارد.و َ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيآءُ بَعْض اِلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ (* ) وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللّهِوَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ (* )وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُو الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْض فى كِتابِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَىْء عَليمٌ(* )و كسانى كه كافر شدند برخى از آنان دوستان برخى ديگرند. اگر آن چه را كه گفته شد انجام ندهيد در زمين فتنه و فساد بزرگى مى شود. (73) و كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند براى آنها آمرزش و روزى پسنديده اى است (74) و كسانى كه بعدها ايمان آوردند و هجرت كردند و با شما جهاد نمودند آنها از شمايند و خويشاوندان در كتاب خدا (از نظر ارث بردن) اولى به يكديگر هستند، همانا خداوند به هر چيزى داناست (75)
نكات ادبى
1ـ تفعلوه ضمير يا به نصر يا به ميثاق و يا به ما ذكر برمى گردد. 2ـ فتنه در قرآن معانى گوناگون و وجوه متعددى دارد و اصل آن به معناى آزمايش است و بايد در هر آيه اى با توجه به قرائن موجود، معناى فتنه را به دست آورد. در اينجا به معناى همان آشوب و درگيرى است. 3ـ حقّا مفعول مطلق است به تقدير احقّ حقّ. 4ـ اولوالارحام خويشاوندان، صاحبان ارحام. از رحم به معناى رحم مادر; چون خويشاوندان با يك يا چند واسطه به يك رحم برمى گردند. 5ـ كتاب يا به معناى حكم است و يا منظور از آن، قرآن و يا لوح محفوظ است.
تفسير و توضيح
آيات (73 ـ 75) والذين كفروا بعضهم اولياء بعض ...: پس از ذكرى كه از مؤمنان به ميان آمد اينك وضع كافران را بيان مى كند، به اين صورت كه كافران دوستان يكديگرند; يعنى به كافران اعتماد نكنيد چون آنها اگر هم در ميان خود اختلافى داشته باشند وقتى در برابر مسلمانان قرار مى گيرند هم دل و هم دست مى شوند و در جهت دشمنى با اسلام دست به يكديگر مى دهند. در زمان نزول اين آيه شريفه در شبه جزيره عرب دو نوع كافر وجود داشت; مشركان و يهود، و با اينكه اين دو گروه مخالف يكديگر بودند، ولى ديديم كه در جنگ با مسلمانان هم پيمان شدند و يهود مدينه، هم درجنگ بدر و هم در جنگ احزاب به مشركان كمك كردند. اين آيه به مسلمانان هشدار مى دهد كه فريب بعضى از كافران را نخورند و بدانند كه در مواقع مقتضى، آنها بر ضد اسلام توطئه مى كنند و پشتيبان يكديگر هستند. الكفر ملة واحدة.در برابر جبهه كفر بايد مسلمانان هم، يار و ياور يكديگر باشند و اين مطلب را در آيات پيش تذكر داد. اينك با اشاره به آنچه در آيات پيش گفته شد مى فرمايد. اگر شما آن دستورات را انجام ندهيد ، در زمين فتنه و فساد بزرگى رخ مى دهد; يعنى اگر شما در برابر كفر به همديگر كمك نكنيد و اتحاد و اتفاق نداشته باشيد، جبهه كفر پيشرفت مى كند و با ايجاد فتنه و آشوب و جنگ و درگيرى جلو گسترش اسلام را مى گيرد و چه فسادى بالاتر از اين كه جبهه ايمان تضعيف شود و پيام حق به گوش مردم نرسد. در آيه بعد بار ديگر از مسلمانان مهاجر و انصار ياد مى كند: آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و جهاد كردند و آنها كه به مسلمانان مهاجر پناه دادند و كمك كردند، براستى كه آنان مؤمن هستند وايمان واقعى دارند. اين آيه تكرار آيات پيش نيست چون در آن آيات از مهاجرين و انصار ياد كرد و از پيوند و ولايتى كه ميان آنها برقرار است سخن گفت و در اين آيه ايمان مهاجر و انصار را امضا كرد و اينكه آنان مؤمنان واقعى هستند و به آنها مژده آمرزش و روزى پسنديده اى را داد و اين يعنى سعادت واقعى كه نصيب آن گروه پيشاهنگ از مسلمانان گرديد. در آخرين آيه از سوره انفال از گروه ديگرى از مؤمنان ياد مى كند كه آنها نيز ايمان آوردند و هجرت و جهاد كردند ولى هجرت آنان پس از فتح مكه بود. هر چند كه اينان هم مؤمن هستند و پيش خدا ارزش و احترام دارند ولى به مقام و مرتبه مهاجران اولى كه در دوران غربت اسلام هجرت كردند نمى رسند. اين است كه مى فرمايد: آنها هم از شما هستندو لى ديگر مانند مهاجران اوّلى كه از انصار ارث مى بردند، ارث نمى برند و از اين پس ارث بردن فقط مخصوص خويشاوندان است و اين خويشاوندان هستند كه در جهت ارث برى به يكديگر سزاوارترند. به طورى كه پيشتر گفتيم در اوايل هجرت وقتى پيامبر مسلمانان مهاجر را با مسلمانان انصار برادر كرد آنها حتى از يكديگر ارث مى بردند ولى با نزول اين آيه اين حكم نسخ شد و توارث به خويشاوندان اختصاص پيدا كرد. ارث برى خويشاوندان از يكديگر و چگونگى آن در كتاب خدا بيان شده است و منظور از آن آيات ارث است كه در سوره نساء آمده و در آنها احكام ارث به تفصيل بيان شده است.در آخر اين آيه كه جمله پايانى سوره انفال است مى فرمايد: همانا خداوند به هر چيزى داناست. يعنى او از تمام مصلحتهاى بندگان آگاهى دارد و مطابق آن مصلحتها احكام را بيان مى كند.پايان تفسير سوره انفال
سوره توبـه - مشخصات و فضايل اين سوره
اين سوره مباركه در مدينه نازل شده و همه آيات آن مدنى است جز دو آيه آخر آن كه گفته شده در مكه نازل شده است. اين سوره يك سال پس از فتح مكه يعنى در سال نهم هجرت نازل گرديد و آخرين و يا يكى از آخرين سوره هايى است كه بر پيامبر اسلام نازل شده است و آياتى از آن مربوط به جريان جنگ تبوك است كه پيش از فتح مكه اتفاق افتاد. بنابراين نمى توان گفت كه اين سوره يك جا و به صورت مجموعه نازل شده است. البته ترتيب آن مانند ترتيب سوره هاى ديگر به دستور پيامبر بوده و توقيفى است. در كتابهاى حديثى و تفسيرى از شيعه و سنّى نقل شده كه وقتى اين سوره نازل شد و در آن اعلام برائت از مشركان و كافران بود، پيامبر خدا دستور داد كه ابوبكر چهل آيه از اوّل اين سوره را به مكه ببرد و در موسم حج در ميان جمعيت كه متشكل از مسلمانان و مشركان بود بخواند تا اعلام شود كه از اين پس مشركان حق شركت در مراسم حج را ندارند.ابوبكر كه حامل اين آيات بود به راه افتاد، پيامبر خدا على بن ابى طالب (ع) را خواند و به او دستور داد كه برود و سوره توبه را از ابوبكر بگيرد و خود آن را بخواند و فرمود: لايذهب بها الاّ رجل منى و انامنه اين آيات را جز مردى كه از من است و من از اويم نبرد. على (ع) به راه افتادو در ذوالحليفه به ابوبكر رسيد و آيات را از او گرفت و به سوى مكه رهسپار شد و در موسم حج كه همه مردم از مشركان و قبايل عرب جمع بودند، آيات را با صداى بلند قرائت كرد و بدينگونه از مشركان اعلام بيزارى شد و آنها فهميدند كه حق ندارند از سال ديگر در مراسم حج شركت كنند.