تفسیر کوثر جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 4

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسعودى در كتاب التنبيه والاشراف ص 186 اولين قلمس را جناده بن عوف معرفى كرده كه اشتباه است بلكه او آخرين قلمس و معاصر با پيامبر اسلام بود و اينكه آيا او اسلام را پذيرفت يا نه اختلاف است. مربوط مى دانسته تقويت مى كند. او مى گويد:

عربها مى خواستند كه حج را به هنگامى بيندازند كه كالاهاى ايشان از پوست و ميوه فراهم شود و در بهترين ازمنه و خرّمترين اوقات باشد، از همسايگان يهود خود قريب دويست سال پيش از اسلام كبيسه را ياد گرفتند و همانگونه كه يهود ، تفاضل سال خود را با سال خورشيدى به هنگامى كه به يكماه مى رسيد در آخر سال قمرى قرار مى دادند ، ايشان هم چنين كردند و كسانى در موسم حج در صورت لزوم يك ماه را نسيئى اعلام مى كردند. (1)

شبيه اين مطلب را قلقشندى نيز آورده است و مى گويد:

عرب جاهلى بر رسم ابراهيم و اسماعيل بودند و در سالهاى خود نسيئى بكار نمى بردند تا اينكه يهود در يثرب با آنها مجاورت كرد و عربها خواستند حج خود را در خرّمترين وقت سال و آسانترين زمان براى رفت و آمدهاى تجارتى انجام دهند ، كبيسه را از يهود ياد گرفتند. (2)

همانگونه كه گفتيم اين كار براى خود متصدى و مباشر خاصى داشت و بالقب قلمّس ملقب بود و به مجموع آنها قلامسه مى گفتند. قلمّس در لغت به معناى درياست و اين لقب كنايه از كثرت جود و بخشش آن افراد بود. قلامسه كه از قبيله بنى كنانه بودند در ميان عربها قدر و منزلتى داشتند و لذا شاعران بنى كنانه همواره با اين سمت كه در انحصار قبيله آنها بود بر ديگران تفاخر مى كردند. عمير بن قليس مى گويد:




  • لقد علمت معدّ انّ قومى
    فأىّ الناس فأتونا بوتر
    السنا الناسئين على معدّ
    شهور الحل نجعلها حراما(3)



  • كرام الناس انّ لهم كراما
    واى الناس لم نعلك لجاما
    شهور الحل نجعلها حراما(3)
    شهور الحل نجعلها حراما(3)



1 ـ بيرونى، الاثار الباقيه ص 93.

2 ـ قلقشندى ، صبح الاعشى، ج 2 ص 398.

3 ـ ابن هشام ، السيرة النبويه ج 1 ص 46

/ 149