آيه (50) ونادى اصحاب النار اصحاب الجنه ... هنگامى كه در روز قيامت، بهشتيان و دوزخيان در جاهاى خود قرار گرفتند. همديگر را خواهند ديد و امكان گفتگو با يكديگر را خواهند داشت. يكى از موارد گفتگوى اهل جهنم با اهل بهشت همان است كه در اين آيات آمده است . طبق اين آيات، دوزخيان وقتى برخوردارى و متنعّم بودن بهشتيان را ديدند ، آنها را از دور ندا مى دهند كه قدرى از آب و يا نعمتهايى كه خدا به شما داد به ما ببخشيد. آنها پيش از هر چيز از بهشتيان آب مى خواهند چون در آتش سوزان جهنم تشنگى شديدى دست مى دهد و آنها سخت به آب نياز دارند. غير از آب از نعمتهاى ديگر مانند غذاها و ميوه ها هم مى خواهند و اين نهايت ذلت و خوارى و درماندگى اهل عذاب است كه از يك سو در ميان عذاب جهنم قرار گرفته اند و از سوى ديگر برخوردارى اهل بهشت را مى بينند و اين حسرت، خود عذاب ديگرى است.البته ميان اهل جهنم و اهل بهشت فاصله مكانى زياد است; بدين منظور سخن اهل جهنم را با لفظ ندا آورده كه دلالت بر دورى دارد. اينكه چگونه آنها از اين فاصله دور، سخنان همديگر را خواهند شنيد هيچ گونه استبعادى ندارد; چون خداوند به زبان و گوش آنها آن قدرت را مى دهد كه سخن يكديگر را بشنوند. ما در زمان خود نظير آن را مشاهده مى كنيم كه مردم از فاصله هاى بسيار دور به كمك وسايل ارتباطى تصوير يكديگر را مى بينند و با هم صحبت مى كنند. بهشتيان درخواست اهل جهنم را مى شنوند و در پاسخ آنها مى گويند: همانا خداوند، آب و نعمتهاى بهشتى را بر كافران حرام كرده است; يعنى اينكه ما توانايى آن را نداريم كه از اين نعمتها در اختيار شما بگذاريد. گويا وضعيت جسمانى دوزخيان به گونه اى است كه امكان استفاده از نعمتهاى بهشتى را ندارند . آنها اين وضع ناگوار را خود براى خود ساخته اند و با كفر و معصيت ، شايستگى استفاده از نعمتهاى بهشتى را از كف داده اند. آيه (51) الذين اتخذوا دينهم لهواً و لعباً...: در آيه پيش، از زبان بهشتيان گفته شد كه نعمتهاى بهشتى بر كافران حرام است . اينك به معرفى كافران مى پردازد و همانگونه كه پيش از اين هم گفته ايم در اين گونه موارد، همه اوصاف آنان ذكر نمى شود بلكه بعضى از آنها گفته مى شود و براى دستيابى به اوصاف جامع و كامل آنها بايد آيات گوناگونى را در كنار هم قرار داد و از آنها استنتاج كرد. ظاهر اين است كه اين سخن دنباله سخن بهشتيان نيست بلكه سخن خداوند است كه در معرفى كافران كه در كلام بهشتيان آمده بود ذكر شده است و اين يكى از زيبايى هاى كلام است كه مطلبى از كسى نقل شود و پس از پايان آن، جمله اى از آن با همان سياق تفسير شود; و لى در جمله قرينه اى باشد براينكه اين سخن از آن شخص نيست و اتفاقاً در اين آيه چنين قرينه اى وجود دارد چون ميفرمايد: فاليوم ننساهم = امروز آنها را فراموش مى كنيم. بدون شك اين سخن از خدا و مربوط به فراموش شدن كافران از سوى خداست.در اين آيه چهار صفت براى كافران گفته شده است: 1 ـ آنها دين خود را سرگرمى و بازيچه گرفته اند . منظور همان يهود و نصارى هستند كه دين خود را جدى نمى گرفتند و دين در دست آنها بازيچه اى براى رسيدن به هدفهاى دنيا بود و اين حالت مخصوص بزرگان دينى آنها از احبار و رهبان بود كه دين را در جهت رسيدن به مقاصد مادى دستاويز خود كرده بودند و گروهى از ساده لوحان هم بودند كه دين براى آنها فقط حالت سرگرمى داشت كه با خواندن اوراد و اذكارى وقت خود را پر مى كردند و مفهوم واقعى دين را درنيافته بودند و دين را در زندگى خود وارد نكرده بودند . اينها دين را به عنوان لهو و سرگرمى، احبار و رهبان، دين را به عنوان لعب و بازيچه قرار داده بودند. 2 ـ دنيا آنها را مغرور كرده وفريفته است. توجه بيش از حد به دنيا و لذايذ مادى و شهوتها و خودخواهيها، آنها را آنچنان به خود مشغول كرده كه از ارزشهاى معنوى و خدا و دين بريده اند و همه چيز آنها در دنيا و ماديات خلاصه شده است. 3 ـ آنها ملاقات پروردگار را در روز قيامت از ياد برده اند و فراموش كرده اند كه روز قيامتى هم وجود دارد و در آن روز انسانها با خداى خود ملاقات خواهند كرد و سزاى عمل خودرا خواهند ديد. به همين جهت در قيامت هم خدا آنها را از ياد خواهد برد; يعنى به آنها اعتنا نخواهد كرد.توجه كنيم كه فراموش كردن كه در اينجا به خدا نسبت داده شد به معناى آن نيست كه مثلا خدا از حال آنها غفلت مى كند بلكه منظور اين است كه خدا با آنها رفتارى چون رفتار فراموش شده گان خواهدكرد; همانگونه كه آنها روز قيامت را به دست فراموشى سپرده بودند . فراموش كردن آنها هم از روى غفلت حقيقى نيست بلكه آنها نيز به روز قيامت ايمان داشتند ولى با فنا شدن در دنيا و ماديات آن را از ياد بردند. 4 ـ آنها آيات خدا را انكار كردند. انكار آيات گاهى به اين صورت است كه به كلى آن را قبول نداشته باشند و گاهى هم به اين صورت است كه آيات را قبول دارند ولى در عمل به گونه اى رفتار مى كنند كه گويا مورد قبول آنها نيست. و َ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتاب فَصَّلْناهُ عَلى عِلْم هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْم يُؤْمِنُونَ (*) هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ تَأْويلَهُ يَوْمَ يَأْتى تَأْويلُهُ يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جآءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعآءَ فَيَشْفَعُوا لَنآ أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذى كُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ (* )همانا كتابى براى آنان آورديم كه آن را از روى دانش به روشنى بيان كرديم كه هدايت و رحمتى براى گروهى است كه ايمان مى آورند.(52) آيا جز تاويل آن را انتظار دارند؟ روزى كه تاويل آن بيايد، كسانى كه از پيش آن را فراموش كرده بودند مى گويند: همانا فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند. آيا شفيعانى وجود دارند كه ما را شفاعت كنند يا (به دنيا) بازگردانيده شويم تا كارى جز آنچه كرديم انجام دهيم؟ همانا آنها جانهاى خود را زيان كردند و آنچه به دروغ مى گفتند، از آنان گم شد(53)
نكات ادبى
1 ـ كتاب نوشته، مصدر به معناى مفعول. منظور از آن در اينجا قرآن است. 2 ـ فصلناه از تفصيل به معناى بيان روشن مطلب. 3 ـ هدى و رحمة هر دو حال از كتاب است. 4 ـ ينظرون به معناى ينتظرون يعنى انتظار مى كشند. 5 ـ تاويل از آل يؤل اولا به معناى رجوع كردن، آنچه مطلب به آن مى گردد و در اينجا به معناى واقعيت يافتن مطلب است. 6 ـ فيشفعوا جواب تمنى است كه از استفهام حاصل مى شود و از اين جهت با حذف نون منصوب است . 7 ـ اونردّ با رفع عطف است بر جمله قبلى و در حكم استفهام است. تقدير آن چنين است :هل لنا من شفعاء او هل نرد . مرفوع بودن آن به خاطر قرار گرفتن در محل ابتدا است. آيه (52) و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم ... : پس از ذكرى كه در آيات پيش، از بهشتيان و دوزخيان به ميان آمد. اكنون خاطر نشان مى سازد كه براى آنها در اين دنيا كتابى آورديم كه از روى علم و آگاهى، همه چيزهايى را كه مربوط به هدايت و تربيت آنان مى شد به روشنى در آن كتاب بيان گرديد . منظور از اين كتاب همان قرآن است كه در آن تفصيل همه چيزهايى كه در هدايت انسان مؤثر است آمده است و آن هدايت كننده عموم مردم و رحمتى براى خصوص مؤمنان است. ملاحظه كرديد كه ما هدى را به عموم مردم مربوط كرديم; چون قرآن مايه هدايت براى همه اعمّ از مؤمن وكافر است و البته مى توانيم هدايت را هم مانند رحمت، مخصوص مؤمنان بگيريم; چون قرآن علاوه بر هدايت عمومى كه براى همه دارد يك هدايت خاص نيز براى مؤمنان و پرهيزگاران دارد و هر كس كه ايمان آورد و پرهيزگار شد قرآن دست او را مى گيرد و به مرتبه والاى هدايت مى رساند. چون هدايت مراتب گوناگون دارد، ما همواره در نماز از خدا براى خود هدايت مى طلبيم. اگر هدايت را در اين آيه شريفه مانند رحمت، مخصوص مؤمنان بگيريم آيه نظير آيه زير مى شود: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (بقره/1) اين كتابى كه در آن شكى نيست ، هدايت كننده براى پرهيزگاران است. نكته اى كه در آيه مورد بحث قابل توجه است اين است كه مى فرمايد : ما قرآن را از روى علم و دانش و آگاهى تفصيل داديم اشاره به اين نكته دارد كه قرآن كريم از گنجينه علم الهى صادر شده و مى تواند آيينه علم خدا و مظهر آن باشد. آيه (53 ) هل ينظرون الا تأويله يوم يأتى تأويله ... : يكى از حقايق مهمى كه قرآن از آن خبر داده، زندگى پس از مرگ و برانگيخته شدن مردم در روز قيامت براى حساب و كتاب است. قرآن به طور مكرر از اين حقيقت خبرداده است. وقتى روز قيامت فرا رسيد اين حقيقت قرآنى تحقق مى يابد و به اصطلاح تاويل مى شود. عينيّت يافتن يك حقيقت در خارج ، همان تاويل آن است; همانگونه كه تحقق يك خواب و رؤيا در خارج، تاويل آن است (ذلك تأويل رؤياى); بنابراين با فرارسيدن روز قيامت اين حقيقت قرآنى كه بارها از آن خبر داده تاويل خواهد شد و عينيت خواهد يافت . در اين آيه اظهار مى دارد كه آيا كافران جز تاويل قرآن را انتظار دارند; يعنى آيا جز تحقق وعده قرآن را انتظار دارند؟ البته آنها به قرآن اعتقاد نداشتند تا انتظار تحقق وعده هاى آن را داشته باشند و اين مطلب به معناى اين است كه آنها بايد انتظار چنين روزى را داشته باشند; چون چه بخواهند و چه نخواهند و چه بدانند و چه ندانند، وعده قرآن تاويل خواهد شد و روز قيامت فرا خواهد رسيد. همانگونه كه گفتيم، منظور از تاويل قرآن در اين آيه، آمدن روز قيامت و تحقق اين وعده قرآنى است; ولى در آيات ديگر، تاويل اعم از اين است و مثلا در آيه مربوط به محكم و متشابه كه فهم تاويل قرآن در انحصار خدا و راسخان در علم قرار داده شده، منظور از تاويل، تمام حقايق قرآنى است كه فهم همه آنها به خدا و راسخان در علم اختصاص دارد. به هر حال آيه مورد بحث، مطلب را چنين ادامه مى دهد كه وقتى تاويل قرآن فرا رسيد، يعنى قيامت بر پا شد، كافران كه حقايق قرآن را در دنيا به دست فراموشى سپرده بودند، اكنون به حقّانيت مكتب پيامبران اعتراف خواهند كرد و خواهند گفت:همانا، فرستادگان پروردگار ما به راستى و حق بر ما آمدند. آنها خود را مغبون و زيانكار خواهند ديد و با عذاب سخت خدا روبرو خواهند شد و براى مقابله باآن و رهايى از عذاب آخرت دو چيز را آرزو خواهند كرد: نخست اينكه آيا اكنون شفيعانى هستند كه ما را در پيشگاه خدا شفاعت كنند؟ بدون شك چنين شفيعانى براى آنها پيدا نخواهند شد; چون درست است كه كسانى از انبيا و اوليا در قيامت شفاعت خواهند كرد ولى شفاعت آنها شامل حال كافران نخواهدشد. دوم اينكه آيا مى توانيم به دنيا برگرديم و اعمال خود را اصلاح كنيم و كارى جز آنچه كرده ايم انجام بدهيم؟ آروزى بازگشت به دنيا و اصلاح اعمال از سوى كافران و مجرمان، در چندين آيه از قرآن كريم ذكرشده است و چنين مى نمايد كه در روز قيامت اينان سخت پشيمان خواهند شد و براى جبران خسارت عظيمى كه با آن روبرو شده اند آرزو خواهند كرد كه به دنيا برگردند و اين بار مطابق با دستور خدا و پيامبران زندگى كنند. اين بدان جهت است كه در قيامت تمام پرده ها كنار خواهد رفت و حقايق به صورت عريان، خود را نشان خواهد داد و تمام انسانهابه مرحله كشف و شهود خواهند رسيد: لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد (ق/22) تو از اين در غفلت بودى پس پرده ات را برداشتيم و ديده ات امروز تيز است. اما ديگر دير شده است واين حالت براى آنها سودى ندارد و آنها از دنياى تكليف بيرون شده اند و براى همين است كه آرزو بلكه در خواست خواهند كردبار ديگر به دنياى تكليف برگردند و زندگى ديگرى شروع كنند. قرآن كريم در آيات ديگر اظهار مى دارد كه اين آرزو هرگز برآورده نخواهد شد و اگر بر فرض هم برآورده شود و آنها به دنياى تكليف برگردند همان زندگى سابق خود را ادامه خواهند داد و آنها دروغ مى گويند (چون كفر و گناه در وجود آنها ريشه دوانيده است). ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نرد و لانكذب بآيات ربّنا و نكون من المؤمنين. بل بدا لهم ماكانوا يخفون من قبل ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون (انعام/28ـ27)كاش آنها را مى ديدى هنگامى كه بر آتش عرضه شده اند.گويند: اى كاش بازگردانيده مى شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم و از مؤمنان مى شديم . بلكه براى آنها آنچه از پيش پنهان مى كردند آشكار شده و اگر بازگردانيده شوند، به آنچه از آن نهى شده اند باز مى گردندو آنان كافرند. در آيه مورد بحث، پس از ترسيم حالت ذلتّبار آنان در روز قيامت، حقيقت دردناكى را درباره آنان ياد آور مى شود و آن اينكه آنان به خويشتن زيان رسانده اند و آنچه به دروغ به آن پيوسته بودند از آنان گم شده است. گاهى انسان مالى را ضرر مى كند ولى اينها خود را ضرر كرده اند و نيز گاهى انسان مالى را گم مى كند ولى اينان ايمان و عقيده خود را گم كرده اند. اينها چيزهايى را مى پرستند كه اينك گم شده اند.اِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذى خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فى سِتَّةِ أَيّام ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى الْلَيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرات بِأَمْرِه أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمينَ(* )همانا پروردگار شما خداست; همان كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد كه به فرمان او رام هستند. آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان از آن اوست. مبارك است خدا كه پروردگار جهانيان است (54)
نكات ادبى
1 ـ ايام روزها. منظور از يوم در اينجا دوره است، نه روز به معناى بيست و چهار ساعت. در زبان عربى به يك دوره و يك برهه خاص از زمان كه اتفاق خاصى در آن بيفتد يوم گفته مى شود و مثلا به حوادث تاريخى خودشان ايام العرب مى گويند. و در قرآن به حوادث تاريخ بنى اسرائيل ايام الله گفته شده و حضرت على(ع) در نهج البلاغه مى فرمايد: الدهر يومان يوم لك و يوم عليك = روزگار دو روز است; روزى به نفع تو و روزى به ضرر تو. و در قرآن كريم گاهى روز به هزار سال (سجده/5) و گاهى به پنجاه هزار سال معمولى (معارج/4) اطلاق شده است. به هر حال يوم به مقطع خاصى از زمان گفته مى شود كه به خاطر حادثه اى ممتاز شده است. 2 ـ استوى مسلط شد، برقرار شد، استيلا يافت. 3 ـ عرش تخت، تختى كه روى آن سقف مانندى وجود دارد، هودج. در اينجا معناى خاصى دارد و يكى از حقايق عالم هستى است كه حقيقت آن برما پوشيده است. 4 ـ يغشى مى پوشاند. اين فعل دو مفعول مى گيرد و در اينجا مفعول اول آن الليل و مفعول دوم آن النهار است. 5 ـ حثيث شتابان، باسرعت. حال از ضمير فاعلى يطلبه . 6 ـ الشمس عطف بر الارض ، و همين طور است القمر و النجوم . 7 ـ مسخرات حال از شمس و قمر و نجوم. 8 ـ تبارك مبارك است. از بركت به معناى ثبات و دوام نعمت و قدرت.
تفسير و توضيح
آيه (54) ان ربكم اللّه الّذى خلق السّموات و الارض ...: براى تثبيت حاكميت مطلق خداوند در جهان و اينكه او يگانه پروردگار جهانيان است،از اين آيه به بعد تاچند آيه آثار قدرت خود را بيان مى كند و نشان مى دهد كه كسى كه آسمانها و زمين و موجودات ديگر را آفريد و تمام پديده هاى عالم به امر او ايجاد شده است ، شايستگى آن را دارد كه رب و پروردگار شما باشد و بدينگونه سخن كسانى كه براى هر پديده اى رب خاصى تعيين كرده بودند و به ارباب انواع معتقد بودند، رد مى شود و در آغاز آيه رب بودن خدا بر مخاطبان و انسانها و در پايان آيه رب بودن خدا بر جهانيان را تذكر مى دهد. اين خداست كه انسان و جهان را آفريد و فرمان در دست اوست; بنابراين تنها اوست كه رب و مربى و پرورش دهنده جهانيان است. در اين آيه از مراحل و دوره هاى متعدد آفرينش جهان سخن مى گويد و اينكه خداوند، آسمانها و زمين را در شش روز آفريد. منظور از شش روز، شش دوره است.همانگونه كه گفته شد يوم در زبان عربى به دوره و قطعه اى خاص از زمان گفته مى شود كه گاهى بيست و چهار ساعت و يك شب و روز است و گاهى كمتر و گاهى بيشتر است. در قرآن به پنجاه هزار سال ما يك روز گفته شده (معارج/4). اساس شبانه روز از گردش زمين به دور خود به وجود مى آيد و قبل از خلقت آسمانها و زمين، روز به اين معنا مفهومى ندارد.بنابراين، منظور از شش روز، در اين آيه و آيات مشابه همان شش دوره است و هدف از ذكر آن، بيان تدريجى بودن آفرينش آسمانهاو زمين است و اينكه خداوند مرحله به مرحله و به تدريج جهان را آفريد. هر چند مى توانست آن رابه يكباره و در يك لحظه بيافريند; ولى اساس آفرينش بر تدريج و تكامل گذاشته شده و همه چيز در جهان حالت تدريجى دارد و از رشد جنين در رحم مادر و رشد درختان و گياهان گرفته تاتكامل معادن و پيدايش ابرها و بارانها و حركت اجرام، همگى پيرو قانون تدريج و تدرّج است .البته در بعضى از روايات، اين شش روز از شنبه تا پنجشنبه گرفته شده و از جمعه به عنوان روز پايانى خلقت و روز استراحت ياد شده است. صحّت اين گونه روايات از لحاظ سند جاى ترديد است و تازه مى توان آنها را به نحوى تأويل كرد به اينكه ذكر شنبه تا پنجشنبه براى فهم عموم بوده و هدف از آن بيان همان حالت تدريج و تكامل است. در آيه ديگرى اين شش روز را به سه تا دو روز تقسيم مى كند و كارى را كه در هر دو روز انجام گرفته مشخص مى سازد: قل انّكم لتكفرون بالذى خلق الارض فى يومين و تجعلون له انداداً ذلك ربّ العالمين. و جعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها وقدّر فيها اقواتها فى اربعة ايّام سواء للسائلين. ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا اوكرها قالتا اتينا طائعين. فقضيهن سبع سموات فى يومين (فصلت/9ـ12) بگو آيا شما به كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر مى شويد و براى او همتايان قرار مى دهيد; آن پروردگار جهانيان است. و در آن (زمين) كوههايى بر بالاى آن قرار داد و آنها را مبارك گردانيد و خوراكيهاى آن را در چهار روز به اندازه مقرر كردكه براى خواهندگان يكسان بود. آنگاه به آسمان پرداخت در حالى كه آن به صورت دود (يا گاز) بود پس به آسمان و زمين گفت: خواه ناخواه بياييد. گفتند از روى فرمانبردارى آمديم. پس آنها را در دو روز هفت آسمان آفريد. ملاحظه مى كنيد كه طبق اين آيه، آفرينش و اندازه گيرى خوراكيها در آن نيز در دو مرحله بوده كه جمعاً چهار مرحله مى شود و آفرينش هفت آسمان نيز در دو مرحله انجام گرفته است و در كل، شش مرحله مى شود. (البته درباره چگونگى آفرينش آسمانها و زمين از ديدگاه قرآن در آينده به تناسب آيات بحثهايى خواهيم داشت.)در آيه مورد بحث پس از ذكر خلقت آسمانها و زمين در شش دوره، مطلب را چنين ادامه مى دهد كه: سپس به عرش تسلط يافت يا به عرش پرداخت يادر عرش قرار گرفت. هر تعبيرى كه باشد، هدف از آن بيان تسلط و استيلاى خداوند بر عرش است كه مى توان آن را مركز فرماندهى جهان آفرينش دانست. البته عرش حقيقى وراى آسمانها و زمين است و ما از چگونگى آن آگاهى نداريم.