تفسیر کوثر جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 4

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس از بيان اين حقيقت به ذكر پديده اى مى پردازد كه همواره در زندگى خود، شاهد آن هستيم و اى بسا به آن توجه نداريم و خدا در اين آيه ما را به مطالعه و تفكر در اين پديده تكرارى وادار مى كند و آن اين است كه خداوند روز را بر شب مى پوشاند; يعنى شب را كه تاريكى است لباس روز مى پوشاند و همه جا روشن مى شود. از اين تعبير چنين استفاده مى شود كه اصل، تاريكى است و نور بر آن عارض مى شود و در آيه ديگرى نور و ظلمت، هر دو را يك امر وجودى و قابل جعل معرفى مى كند:.

الحمد لله الّذى خلق السّموات و الارض و جعل الظلمات و النور(انعام/1).

سپاس خداوند را كه آسمانها و زمين را آفريد و نور و روشنايى را قرار داد..

خداوند به شب، لباس روز مى پوشاند و همه جا روشن مى شود و اين نعمت بزرگى براى انسانهاست. باز دوباره شب مى شود و تاريكى مى آيد و باز روز مى شود و همين طور ادامه مى يابد و در واقع شب و روز يكديگر را شتابان طلب مى كنند. در بعضى از آيات از اين حالت به عنوان اختلاف ليل و نهار، يعنى جانشينى شب و روز از يكديگر، ياد مى كند و مسلم است كه اين آمد و شد شب و روز، نقش تعيين كننده اى در آسايش و تامين نيازهاى بشرى دارد. .

وقتى گفته مى شود آسمانها و زمين، اين تعبير شامل خورشيد و ماه و ستارگان هم مى شود; ولى براى بيان اهميت اين سه پديده در زندگى بشر آنها را مخصوص .

به ذكر مى كند و از آنها نام مى برد و به اين حالت آنها تاكيد دارد كه در تسخير خدايند و به امر او رام هستند و حركت آنها تابع قوانين محكمى است كه خدا قرار داده است..خورشيد و ماه و ستارگان هم در تسخير خدا هستند و هم خدا آنها را در تسخير بشر قرار داده و در جهت منافع و بقاى بشر حركت مى كنند. اين مطلب كه آنهادر تسخير بشر هستند در آيات متعددى از قرآن كريم آمده است :.

و سخّر لكم اللّيل و النّهار و الشّمس و القمر و النجوم مسخّرات بأمره (نحل/12).

و براى شما شب و روز و آفتاب و ماه و ستارگان را مسخر كرد كه همگى به امر خدا مسخّر هستند. .

تسخير اين پديده ها براى بشر، رام شدن آنهاست و اينكه انسان از وجود آنهااستفاده مى كند و حركت آنها در راستاى منافع اوست و اين در واقع چراغ سبزى است كه خداوند به بشر نشان مى دهد كه بشر از نيروى اين پديده ها هر چه بيشتر استفاده كند و آنها را در خدمت خود قرار بدهد. همانگونه كه بشر به تدريج به آن دست يازيده، انتظار آن مى رود كه در آينده از نيروهاى نهفته در اين پديده ها، هر چه بيشتر بهره بردارى شود..

در اين آيه پس از ذكر مطالب بالا، اظهار مى دارد كه آگاه باشيد خلق و امر از آن خداست. خلق و امر كه در انحصار خداست به معناى آفرينش و اداره جهان خلقت است; يعنى خداوند هم جهان را آفريد و هم آن را اداره مى كند و فرمان او همه جا نافذ است و اين ردّ سخن كسانى مانند يهود است كه خلقت جهان را از خدا مى دانند ولى در بقاى جهان، نقشى براى او قائل نيستند. اين آيه روشن مى كند كه هم آفرينش و پديد آوردن جهان از خداست و هم امر او در جهان نافذ است و اداره و بقاى جهان نيز به امر اوست. .

البته در بعضى از آيات، امر خدا به آفرينش او اطلاق شده است; مانند:.

انما امره اذا اراد شيئاان يقول له كن فيكون(يس/82).

همانا امر او وقتى چيزى را اراده كند اين است كه بگويد باش پس مى شود. .ولى در آيه مورد بحث، امر را در كنار خلق ذكر كرده كه دليل بر مغايرت اين دو است و امر در اينجا غير از خلق است و آن همان فرمان او در اداره جهان است..

مى توانيم بگوييم كه خلق خدا پايان يافته ولى امر او كه تغيير و جابجايى عناصر و پديده هاست، همچنان ادامه دارد. ضمناً خلقت خدا تدريجى و طى چند دوره بوده، همانگونه كه در آيه آمده; ولى امر او دفعى و آنى است و بى درنگ انجام مى شود. .

و ما امرنا الا واحدة كلمح البصر(قمر/50).

و نيست فرمان ما جز يكى همچون چشم بر هم زدن. .

خلق و امر به مفهومى كه در اين آيه آمده و توضيح داديم در انحصار خداوند است; ولى خلق به معناى تركيب چيزى با چيزى و به وجود آوردن چيزهاى جديد، در انحصار خدا نيست و بشر نيز خالق و آفريننده مصنوعات خويشتن است و در عين حال خداوند بهترين آفرينندگان است: .

فتبارك الله احسن الخالقين(مؤمنان/14).

مبارك است خداوند كه بهترين آفرينندگان است..

در پايان اين آيه نيز خداوند خود را مبارك مى داند; ولى نه به عنوان بهترين آفرينندگان، بلكه به عنوان پروردگار جهانيان. بدينگونه مطلبى كه در اول آيه آمده و خدا به عنوان ربّ معرفى شده در پايان آيه نيز آمده است. جالب اينكه در آغاز آيه به عنوان ربّ شما و در پايان آن به عنوان ربّ جهانيان ذكر شده است و اينكه در پايان آيه ربوبيت را تعميم داده پس از بيان خلقت جهان است كه دليل روشنى بر ربوبيت خداوند است. .

اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْيَةً اِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ (* ) وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا اِنَّ رَحْمَةَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ .

الْمُحْسِنينَ (* ).

پروردگار خود را از روى زارى و پنهانى بخوانيد. همانا او تجاوزگران را دوست ندارد (55) و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد و او را از روى ترس و اميد بخوانيد. همانا رحمت خداوند به نيكوكاران نزديك است(56).

نكات ادبى

.

1 ـ تضرع زارى، ذلت. از ضرع به معناى پستان آمده; چون موقع دوشيدن شير از پستان حيوان، آن حيوان رام و ذليل است. .

2 ـ خفيه نهانى. اين دو كلمه (تضرع و خفيه) يا حال از ضمير ادعوه و يا مفعول مطلق هستند..

3 ـ خوفا و طمعا نيز يا حال از ضمير فاعلى ادعوه و يا مفعول لاجله هستند..

4 ـ رحمت در همه جا با تاء گرد نوشته مى شود جز چند جا كه يكى از آنها اين مورد است. همچنين واو آخر ادعوا براى جمع است و در رسم الخط مصحف بعد از آن، الف مى آيد. .

5 ـ قريب خبر براى رحمت است. اينكه مذكر آمده و از نظر تذكير و تانيث با مبتدا مطابقت نكرده، وجوهى براى آن گفته شده است; يكى اينكه قريب، صفت براى مذكر محذوف است و تقدير آن شىء قريب يا مكان قريب مى باشد. ديگر اينكه طبق قاعده در فعيل به معناى مفعول، مذكر و مؤنث يكسان است; مانند اسير و قتيل و در اينجا نيز به آن تشبيه شده است.

ديگر اينكه ذات مقدر است; مانند حائض كه به معناى ذات حيض است. به نظر مى رسد كه اين يك امر سماعى است و كلمه قريب از كلماتى است كه در آن مذكر و مؤنث يكسان است. از ابن سكيت نقل شده كه عربها كلمه قريب را در مفرد; تثنيه، جمع و مذكر و مؤنث يكسان استعمال مى كنند. در جاى ديگرى از قرآن نيز اين كلمه در خبر مؤنث به صورت مذكر آمده: و ان الساعة قريب(شورى/17).

تفسير و توضيح

.

آيات (55ـ56) ادعوا ربكم تضرعا و خفية ... : پس از تاكيدى كه در آيه پيش بر حاكميت و ربوبيت خداوند بر انسان و جهان شد اينك از مردم مى خواهد كه پروردگار خود را از روى تضرع و زارى و به صورت پنهانى بخوانند. خواندن خدا گاهى به صورت عبادت است و گاهى به صورت دعا و طلب حاجت.

در هر دو حالت بايد انسان از روى تذلل و زارى و ابراز ذلت در پيشگاه خدا اقدام كند و نيز از روى خلوص و به صورت پنهانى باشد. دو چيز آفت عبادت است: يكى عجب و خودبينى و ديگرى ريا و شهرت طلبى. عجب با تضرع، و ريا با دعوت پنهانى از بين مى رود و انسان با داشتن اين دو حالت، عبادت مطلوبى راانجام مى دهد. .

هر چيزى حدّى دارد و حدّ خواندن خدا و عبادت او همين است كه با زارى و پنهانى باشد و اگر كسى به هنگام عبادت، اين دو حالت را نداشته باشد از حدّ آن تجاوز كرده است و براى همين است كه مى فرمايد: خداوند تجاوزگران را دوست ندارد و البته تجاوزگرى در هر چيزى و به هر شكلى ناپسند است.

شايد آوردن اين مطلب در اينجا علاوه بر نكته اى كه ذكر كرديم، جهت ايجاد زمينه براى مطلبى است كه در آيه بعدى مى آيد و آن نهى از فساد در زمين است كه تجاوز به حقوق ديگران محسوب مى شود. آنچه در آيه مورد بحث است، براى تحكيم رابطه انسان با خداست. در آيه بعدى مطلبى را در جهت سالم سازى روابط اجتماعى بيان مى كند و مى فرمايد: در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد. اصلاح زمين به وسيله پيامبران صورت گرفته است; چون بشر در زندگى ابتدايى خود اختلافى با يكديگر نداشت; آنگاه در اثر افزون طلبى ها و برخورد منافع، اختلافها و درگيريها و فتنه و فسادها به وجود آمد و پيامبران با هدف رفع فتنه و فساد و اختلاف، مبعوث شدند و با آوردن قوانين و نظامها و احكام الهى، زمينه را براى از بين بردن فساد و تباهى در زمين فراهم آوردند. .

مبانى اخلاقى و ارزشهايى كه در همه دنيا كم وبيش حاكميت دارد، همه .

دستاورد پيامبران است. هر چند كه عقل بشرى نيز در اين زمينه حرفى براى گفتن دارد ولى اساس كار و اينكه بشر ملزم به رعايت اين ارزشهاباشد از سوى پيامبران انشا شده است. بنابراين پايه گذارى قوانين و نظامهاى حاكم بر بشر، پيامبران هستند و آنها بودند كه زمين را اصلاح كردند. اكنون دستور مى دهد كه در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد و مبانى و قوانين الهى را رعايت نماييد. پس از اين بيان، براى تثبيت ايمان مردم و سوق آنها به سوى خدا، يك بار ديگر از آنها مى خواهد كه خدا را بخوانند. اوّل بار گفته شد كه خدا را با زارى و به صورت پنهانى بخوانيد و اين بار گفته مى شود كه خدا را از روى بيم واميد بخوانيد. منظور از بيم واميد يا همان خوف و طمع اين نيست كه خدا را از ترس جهنم يا به طمع بهشت بخوانيد و عبادت كنيد; چون عبادت با اين هدفها ارزش چندانى ندارد و شايد اصلا ارزش نداشته باشد. همانگونه كه در سخن معروف اميرالمؤمنين (ع) عبادت از روى ترس از جهنم به كار بردگان و عبادت به منظور طمع در بهشت به كار بازرگانان تشبيه شده است. منظور آيه اين است كه به هنگام عبادت همواره از اينكه عبادت شما مورد قبول خدا واقع نشود بيم و هراس داشته باشيد و در عين حال از رحمت خدا نااميد نشويد و عبادت خود را با اميد به رحمت خدا انجام دهيد. .

مؤمن همواره در ميان بيم و اميد زندگى مى كند. از يك سو عبادتهاى خود را آنچنان بى ارزش مى داند كه قابليت وصول به حق را ندارد، به طورى كه اگر عبادت انس و جن را آورده باشد بى ارزش است و از سوى ديگر، آنچنان به رحمت واسعه خدا اميدوار است كه كوچكترين عبادت را درخور قبول و عنايت او مى داند به طورى كه اگر هيچ كارى هم نكرده باشد رحمت خدا او را در بر خواهد گرفت. در پايان آيه خاطر نشان مى سازد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است. يعنى اگر عبادت و كار نيكى از بنده اى سر بزند، مورد قبول خداوند واقع مى شود و او بر نيكوكاران رحمت دارد. در عين حال نبايد انسان، مغرور به رحمت خدا باشد، بلكه بايد از غضب او نيز كه در آيات ديگر آمده بر حذر باشد. با اين وجود، رحمت خدا .

بر غضب او پيشى گرفته و در همه جا گسترده است (و رحمتى وسعت كلّ شىء)..

چند روايت.

1 ـ قال امير المؤمنين(ع): يا بنىّ خف الله خوفا انك لو اتيته بحسنات اهل الارض لم يقبلها منك و ارج الله رجا، انك لو اتيته بسيّئات اهل الارض غفرها لك.(1).

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: اى پسرك من! از خدا آنچنان بترس كه اگر خوبيهاى تمام اهل زمين را آورده باشى از تو قبول نمى كند و به خدا آنچنان اميدوار باش كه اگر تمام بديهاى اهل زمين را آورده باشى تو را مى بخشد..

2 ـ عن ابى عبد الله (ع) قال: كان ابى يقول: انه ليس من عبد مؤمن الاّ و فى قلبه نوران نور خيفة و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا. امام صادق فرمود: پدرم مى گفت: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر اينكه در دل او دو نور است نور ترس و نور اميد; اگر اين وزن شود بر آن افزون نمى شود و اگر آن وزن شود براين افزون نمى شود. .

3 ـ قال الصادق(ع): خف الله كانك تراه فان كنت لاتراه فانه يراك.(2).امام صادق(ع) فرمود: از خدا بترس، آنچنانكه گويا او را مى بينى و اگر تو او را نبينى او تو را مى بيند..

4 ـ عن الصادق(ع) قال: ارج الله رجاء لايجرنك على معاصيه و خف الله خوفا لا يؤيسك من رحمته.(3).امام صادق (ع) فرمود: خدا را آنچنان اميدوار باش كه اين اميد تو را به گناه، جرأت ندهد و از خدا بترس آنچنان كه تو را از رحمت او نااميد نكند..

5 ـ عن ابى عبدالله(ع) قال: كان فى وصية لقمان لابنه: يا بنى خف الله خيفة لو جئته ببرّ الثقلين لعذبك و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك.(4).

1 ـ بحار الانوار، ج 5، ص 323..

2 ـ همان، ج 70 ص، 394..

3 ـ همان، ج 70، ص 384..

4 - كافى، ج 2، ص 67.

/ 149