تفسیر کوثر جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 4

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام صادق (ع)فرمود: در وصيت لقمان به فرزندش آمده است: پسرك من!، از خدا آنچنان بترس كه اگر خوبى انس و جن را بياورى تو را عذاب خواهد كرد و به خدا آنچنان اميدوار باش كه اگر گناهان انس و جن را بياورى به تو رحم خواهد كرد..و َ هُوَ الَّذى يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِه حَتّى اِذآ أَقَلَّتْ سَحابًا ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَد مَيِّت فَأَنْزَلْنا بِهِ الْمآءَ فَأَخْرَجْنا بِه مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (* ) وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّه وَ الَّذى خَبُثَ لا يَخْرُجُ اِلاّ نَكِدًا كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْم يَشْكُرُونَ (* ).و او كسى است كه بادها را پيشاپيش رحمت خود نويدى مى فرستد تا چون ابرهاى سنگينى بردارد، آن را به شهرى مرده سوق مى دهيم پس به وسيله آن آب مى فرستيم پس به وسيله آن از هر ميوه اى بيرون مى آوريم شايد پند گيريد(57) و زمينِ پاكيزه، گياه آن با امر پروردگارش بيرون مى آيد و آنچه پليد است جز اندكى نمى آورد. اين چنين آيات را براى گروهى كه سپاسگزارى مى كنند گوناگون بيان مى كنيم(58).

نكات ادبى

.

1 ـ بشرا جمع بشيرة، مژده، نويد. بعضى از قراء مانند نافع و ابوعمر و ابن كثير نشرا با نون خوانده اند كه جمع ناشر است; ولى قرائت بشرا به معناى مژده، مناسبتر به نظر مى رسد كه در آيه ديگر آمده: يرسل الرياح مبشرات..

2 ـ اقلّت حمل مى كند، برمى دارد. از اقلال به معناى حمل به آسانى. .

3 ـ سحاب جمع سحابه، ابرها. در اين كلمه مذكر و مونث يكسان است. .

4 ـ سقناه از سوق به معناى بردن، سوق دادن..

5 ـ بلد سرزمين، زمين. به شهر هم به جهت اينكه در زمين واقع شده بلد گفته مى شود..

6 ـ نكد صفت مشبهه از نكد ينكد، اندك، سخت. اصل نكد به معناى بخل در .

اعطاء و بخشش كم و از روى سختى و دشوارى است. .

7 ـ نصرّف به صورت هاى گوناگون بيان مى كنيم. .

تفسير وتوضيح .

آيه (57) و هو الذى يرسل الرياح بشرا... : در ادامه مطالب آيات پيش كه مربوط به خلقت آسمانها و زمين بود، يكى از پديده هاى موجود در زمين را كه براى بشر اهميت ويژه اى دارد بيان مى كند و آن، چگونگى نزول باران در سرزمينهاى گوناگون است. خداوند پيشاپيشِ نزول بارانِ رحمت خود، بادهايى را مى فرستد. اين بادها كه در اثر اختلاف فشار و گرماى هوا و جابجايى طبقات هوا در جو زمين و به اصطلاح پديده همرفتى به وجود مى آيند، باعث حركت ابرها مى شوند و ابرها در اين جابجايى بارور مى شوند و زمينه براى نزول باران فراهم مى گردد: .

وارسلنا الرياح لواقح فانزلنا من السماء ماء (حجر/22).

و بادها را بارور كننده فرستاديم پس، از آسمان آبى فرود آورديم..

بادها هم در بارور ساختن ابرها و هم در حركت دادن آنها از منطقه اى به منطقه اى ديگر نقش اساسى دارند; بنابراين مى فرمايد: پيشاپيشِ نزول باران، بادها را مژده دهنده مى فرستيم. بادها نويد بارندگى و آمدن نزولات آسمانى را مى دهند:.

و من آياته ان يرسل الرياح مبشرات و ليذيقكم من رحمته (روم/46).

و از نشانه هاى او اين است كه بادها را مژده دهندگان مى فرستد و تا شما را از رحمت خود بچشاند. .

اين بادها، ابرهاى سنگين و باران زا را حمل مى كنند و آنها را به زمينهاى مرده كه گياهان در اثر بى آبى پژمرده اند، مى برند. بانزول باران، در آن زمين مرده از انواع ميوه ها مى رويد و آن زمين، زندگى دوباره مى گيرد. البته منظور از مرده بودن آن زمين، مرگ مطلق نيست بلكه مخفى شدن آثار حيات است كه با نزول باران، آنچه استعداد رشد و نمو دارد زندگى جديد مى يابد. در اينجا پس از بيان اين پديده كه .

همواره در طبيعت تكرار مى شود، سخن را به زنده شدن مردگان در قيامت سوق مى دهد. زنده شدن دوباره طبيعت را مثالى بر رستاخيز عمومى و زنده شدن مردگان مى آورد و مى فرمايد كه اين چنين ما مرده ها را زنده مى كنيم تا مگر شما پند گيرد. .

و بدينسان ما هر ساله در بهار، زنده شدن طبيعت و رستاخيز گياهان و درختان را مى بينيم و اين بهترين دليل برامكان معاد و زندگى پس از مرگ براى انسانهاست كه در وقت خود انجام خواهد شد. .

آيه (58) و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه ... : با ذكرى كه از رويش ميوه ها در اثر نزول باران به ميان آمد، خاطر نشان مى سازد كه زمينها بر دو گونه اند: زمين پاك و آماده كه با نزول باران، به امر خداوند، گياهان گوناگون در آن مى رويند، و زمين پليد كه حتى اگر باران هم برآن ببارد، جز اندكى علف هرز چيزى در آن نمى رويد. .

باران رحمت خدا بر همه جا مى بارد ولى زمينهاى آماده از آن بهره بردارى مى كنند و گلها و گياهان و درختان ميوه در آن مى رويند و زمينهاى بى استعداد از آن استفاده نمى كنند و رشد و نموى در آن صورت نمى گيرد..

مى توان گفت كه اين سخن، مثلى براى مؤمنان و كافران است. مؤمنان كه آمادگى دريافت پيام الهى را دارند به وسيله قرآن رشد مى كنند و شكوفا مى شوند، ولى كافران در اثر دورى از خدا و عناد با حق و گناه و معصيت، آن آمادگى را ندارند و نمى توانند از هدايتهاى قرآن بهره گيرند و آن را در خود جاى دهند و رشد كنند.

البته بايد توجه كنيم كه زمين دل كافران در اثر اعمال خودشان تبديل به شوره زار بى خس و خاشاك شده است و آنها مى توانند با پرهيز از عناد و لجاجت، تغيير كلى در وجود خود به وجود آورند و دل خود را آماده دريافت هدايتهاى الهى كنند همانگونه كه زمين هاى بى استعداد را هم با تغيير اساسى و افزودن مواد لازم مى توان زير كشت برد. در پايان آيه تذكر مى دهد كه ما اين چنين آيات را براى گروهى كه سپاسگزار هستند گوناگون بيان مى كنيم. آنها كسانى هستند كه در مقابل نعمتهاى بى شمار خداوند از جمله نعمت قرآن خداى را سپاسگزارى مى كنند. .

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحًا اِلى قَوْمِه فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ اِله غَيْرُهُ اِنّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْم عَظيم (* ) قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِه اِنّا لَنَراكَ فى ضَلال مُبين (* ) قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بى ضَلالَةٌ وَ لكِنّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ (* ) أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبّى وَ أَنْصَحُ لَكُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (* ) أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جآءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُل مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (* ) فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذينَ مَعَهُ فِى الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنآ اِنَّهُمْ كانُوا قَوْمًا عَمينَ (* ).

همانا نوح را به سوى قوم خودش فرستاديم. پس گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد كه جز او معبودى براى شما نيست. همانا من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى ترسم (59) سران قوم او گفتند: ما تو را در گمراهى آشكار مى بينيم (60) گفت اى قوم من! مرا هيچ گونه گمراهى نيست. بلكه من فرستاده اى از سوى پروردگار جهانيان هستم (61)

پيامهاى پروردگارم را به شما مى رسانم و شما را پند مى دهم و چيزى را از خدا مى دانم كه شما نمى دانيد (62) آيا تعجب مى كنيد از اينكه بر مردى از خود شما ذكرى از جانب پروردگارتان آمده تا شما را بيم دهد و تا شما پروا كنيد، شايد به شما رحم شود (63) پس او را تكذيب كردند، پس او و كسانى را كه با او در كشتى بودند،نجات داديم و آنها را كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم; چون آنها گروهى كوردل بودند (64).

نكات ادبى

.

1 ـ لام در لقد ارسلنا براى قسم است و دلالت بر تاكيد دارد..

2 ـ غيره صفت براى اله است كه محلاّ مرفوع است و خبر اين جمله محذوف مى باشد و آن موجود است; همانگونه كه در لااله الاالله گفته شده (لااله موجود يا كائن الاّ الله).

3 ـ ملاء سران، اشراف قوم. از ملؤ به معناى پر شدن، مشتق است; گويا هيبت و عظمت سران و اشراف، دلها را پر كرده است. .

4 ـ اوعجبتم همزه براى استفهام انكارى و واو براى عطف به محذوف است و تقدير آن اكذبتم وعجبتم مى باشد..

5 ـ فلك كشتى. اين كلمه در مفرد و جمع و مونث و مذكر يكسان است. .

6 ـ عمين جمع عمى بر وزن خشن، كوردل. عمى در كورى دل و اعمى در كورى چشم استعمال مى شود..

تفسير و توضيح

.

آيه (59) لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال يا قوم ...: از اين آيه به بعد قسمتهايى از داستانهاى بعضى از پيامبران مانند نوح، هود، صالح، شعيب، لوط و موسى را بيان مى كند و مشخص مى سازد كه پيامبران همواره مورد تكذيب قوم خود واقع شده اند و بدينگونه پيامبر اسلام را تسلا مى دهد كه از تكذيب قوم خود اندوهگين نباشد، چرا كه تمام پيامبران از سوى قوم خود با چنين عكس العملى روبرو بوده اند. .

نخستين قصه اى كه در اين آيات آمده داستان حضرت نوح است و قصه او در شش سوره از قرآن از جمله سوره هاى اعراف، هود، مؤمنون، شعرا و قمر ونوح آمده نام حضرت نوح چهل و سه بار در قرآن ذكر شده است. نوح با نه واسطه به حضرت آدم مى رسد و او چهل يا پنجاه ساله بود كه به پيامبرى مبعوث شد و شغل نجّارى داشت. او نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خود بود; ولى تنها هشتاد نفر به او ايمان آوردند و بقيه مردم از جمله زن و پسرش او را تكذيب كردند. .

حضرت نوح در يك محيط شرك آلود زندگى مى كرد و مردم زمان او بت پرست بودند و شايد نخستين گروه از بت پرستان بودند. گفته شده كه آنها بالاى قبر بعضى از صالحان خود علامتهايى را از سنگ و چوب درست كردند و بعدها همانها را پرستيدند و به آنها نامهايى هم دادند; مانند ودّ، سواع، يغوث، يعوق ونسر و بدينگونه بت پرستى در ميان انسانها شايع شد..

/ 149