تفسیر کوثر جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 4

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عنوان سؤال از شاهد است.

توجه كنيم كه قيامت داراى موقفها و ايستگاههاى گوناگونى است. در بعضى از اين موقفها از همه سؤال مى شود و گنهكاران مورد پرسش قرار مى گيرند; ولى در بعضى ديگر از اين موقفها از كسى سؤال نخواهد شد و فقط مجازات در پى خواهد داشت. گروهى از آيات كه دلالت بر اين دارند كه در قيامت از مجرمان سؤال مى شود مربوط به موقف اول و آن گروه كه دلالت دارند سؤال نخواهد شد، مربوط به موقف دوم است.

از جمله آياتى كه مربوط به موقف اول است علاوه بر آيه مورد بحث، از آيات زير هم مى توان ياد كرد:

وقفوهم انهم مسؤولون (صافات/24)آنها را نگه داريد كه از آنها سؤال خواهد شد.فوربك لنسئلنهم اجمعين (حجر/92)

پس سوگند به پروردگار تو كه از همه آنها پرسيده خواهد شد.وليسئلنّ يوم القيامة عما كانوا يفترون (عنكبوت/13)و البته در روز قيامت از آنچه افترا مى زنند پرسيده خواهند شد.و از جمله آياتى كه مربوط به موقف دوم است، اين آيات را مى آوريم:ولايسئل عن ذنوبهم المجرمون (قصص/78)گنهكاران از گناهان خود پرسيده نمى شوند.

فيومئذ لايسئل عن ذنبه انس و لاجانّ (رحمن/39)پس در آن روز از گناه هيچ انس و جنّى پرسيده نمى شود.ضمناً سؤالى كه در يك موقف قيامت از مجرمان خواهد شد براى كشف حقيقت نيست; چون خداوند، خود از حال آنها با خبر است، بلكه سؤال براى اعتراف گرفتن از آنهـاست و اين خود نوعى عذاب روحى است و براى همين است كه در آيه مورد بحث ما پس از بيان اينكه از مردم سؤال خواهد شد، اضافه مى كند كه كارهاى آنها را از روى علم و آگاهى براى آنها تعريف خواهيم كرد تا بدانند كه غايب و بى خبر نبوديم. يعنى آنها هر كارى در دنيا انجام داده اند در حضور ما بوده و ما به خوبى از آن آگاه بوديم و در قيامت از كارهايى كه كرده اند خبر خواهيم داد. بنابراين پرسش از آنها براى به دست آوردن اطلاع نيست بلكه براى اتمام حجت است كه براى آنان نوعى عذاب روحى هم هست.

آيات (8-9) والوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه ... : عدل الهى در روز قيامت حكومت خواهد كرد و هركسى عادلانه به سزاى اعمال خود خواهد رسيد و اعمال مردم با ترازوى الهى سنجيده خواهد شد; هر كس كه اعمال نيك او سنگينى كند رستگار خواهد شد و هركس كه كارهاى نيك او سبك باشد زيان خواهد ديد.

البته منظور اين نيست كه در قيامت ترازويى از نوع ترازوهاى دنيا برقرار خواهد بود بلكه ترازو به عنوان مظهر عدالت و سنجش بيان شده و منظور اين است كه كارهاى مردم در روز قيامت سنجيده خواهد شد و مطابق با اعمالشان با آنها رفتار خواهد شد. بعضى ها گمان كرده اند كه در قيامت كارهاى خوب انسان با كارهاى بد او مقايسه و سنجيده مى شود و اگر كارهاى خوب او از كارهاى بد او بيشتر بود نجات خواهد يافت و اگر برعكس آن بود هلاك خواهد شد. اين همان موازنه است كه بعضى ها به آن معتقدند ولى آيات مربوط به ترازوى قيامت به اين مطلب دلالت ندارد، بلكه طبق اين آيات، كارهاى خوب با كارهاى بد سنجيده نمى شود و اعمال خوب به تنهايى مورد ارزيابى قرار مى گيرد كه اگر سنگين شد اهل نجات است و اگر سبك شد مجازات مى شود.

به نظر مى رسد كه اعمال نيك انسان با آن عملى كه مورد پسند خداست و عمل كاملى است، سنجيده خواهد شد; يعنى مثلا نمازهاى انسان با يك نماز كاملى كه خدا مى پسندد مقايسه مى شود كه اگر سنگين تر از آن باشد، اهل نجات است و اگر سبك تر از آن باشد مورد قبول نيست. آيات از شق سوم كه برابرى دو كفه ترازواست ساكت است ولى معلوم است كه آن نيز مورد رضايت خداوند مى باشد و آيات، فرد شاخص و فرد نازل را بيان مى كند.

آيات مربوط به ميزان، به همان معنايى كه گفتيم دلالت مى كند; از جمله، آيه مورد بحث كه عينا در سوره مؤمنون آيه 23 نيز تكرار شده به خوبى به اين معنا دلالت دارد و همين طور آيه زير:

فاما من ثقلت موازيته فهو فى عيشة راضية و اما من خفت موازينه فامه هاويه(قارعه/6-9)پس كسى كه كارهاى خوب او سنگين باشد، او در زندگىِ خوشايندى خواهد بود و هركس كه كارهاى خوب او سبك باشد جايگاه او دوزخ است.

البته اين بدان معنا نيست كه كارهاى بد انسان مورد غفلت قرار خواهد گرفت بلكه هر انسانى نتيجه كارهاى زشت خود را هم خواهد ديد:فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره(زلزله/7-8)پس هر كس به سنگينى ذره اى، كار خوب كند آن را مى بيند و هر كس به سنگينى ذره اى، كار بد كند آن را مى بيند.

در آيه مورد بحث در مورد كسانى كه كارهاى خوب آنها سبك باشد يعنى مورد قبول واقع نشود، اظهار مى دارد كه آنان به جهت آنكه به آيات ما ستم كردند، به خود ضرر زدند; يعنى آنها در دنيا براى آيات الهى ارزش قائل نشدند يا آن را انكار كردند و يا عمل نكردند و نتيجه آن ضرر و زيانى است كه در آخرت نصيب آنها خواهد شد و هر عمل خيرى هم كرده باشند سودى براى آنان نخواهد داشت.و َ لَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِى الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فيها مَعايِشَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ(*)همانا شما را در زمين توانايى داديم و براى شما در آن، زندگى ها قرار داديم; اندك سپاس مى كنيد(10)

نكات ادبى

1 ـ مكّنّا توانايى داديم، مكنت داديم، وسايل پيشرفت فراهم كرديم. از مكن مشتق شده كه به معناى فراهم كردن وسايل پيشرفت و قدرت و دادن امكانات است.

2 ـ معايش جمع معيشه، مصدر ميمى به معناى زندگى يا اسم آلت به معناى اسباب زندگى است. در جمعهاى هموزن اين كلمه، حرفِ پس از الف به صورت همزه آمده; مانند: صحائف، مدائن، قلائد; ولى در اين كلمه با ياء خوانده مى شود; علتش آن است كه در اين كلمه ياء، جوهر كلمه است و از ماده عيش مشتق شده; ولى در كلمات ديگر، ياء، جوهر كلمه نيست و از وزن جمع آمده است.

تفسير و توضيح

آيه (10) ولقد مكّنّاكم فى الارض وجعلنالكم فيها معايش ... : خداوند به انسان نعمتهاى بزرگى داده و همه گونه ابزار لازم براى پيشرفت را براى او فراهم كرده است. در اين آيه يادآورى مى شود كه براى شما در روى زمين امكانات لازم را آماده كرديم و شما را در آن جاى داديم و براى شما در آن زندگى ها قرار داديم.

طبيعت با تمام نيروها و استعدادهاى نهفته در آن همواره در خدمت بشر است و بشر مى تواند و بايد از امكانات آن بهره گيرد و مى گيرد. ضرورى ترين نيازهاى بشر مانند تنفس و تغذيه از همين منابع طبيعى تامين مى شود و جالب اينكه انسان به هر چيزى كه بيشتر نياز دارد در طبيعت به فراوانى يافت مى شود; مثلا نياز فورى وعمده انسان به هواست كه به فراوانى موجود است و در درجه پايين تر، انسان به آب احتياج دارد آب هم از چيزهاى ديگر فراوانتر است هر چند كه در مقايسه با هوا كمتر است. بعد از آن غذاست كه از آب كمتر ولى از چيزهاى ديگر زيادتر است و به همين ترتيب... .

در طبيعت گاهى نيازهاى انسان بدون زحمت و به آسانى و بى آنكه كارى انجام دهد فراهم مى شود و طبيعت به اذن خدا سخاوتمندانه آن را در اختيار انسان قرار مى دهد; مانند هوايى كه استنشاق مى كند. ولى گاهى بشر براى رفع نياز خود و استفاده از منابع طبيعى بايد كارى انجام دهد و فعاليتى بكند; مانند كارهاى كشاورزى و استخراج معادن و ساختن ابزار و وسايل زندگى كه همه پس از تغييراتى كه انسان در طبيعت انجام مى دهد، به دست مى آيد و گاهى احتياج به تغييرهاى زنجيره اى دارد.

به هر حال خداوند از يك سو امكانات لازم را در طبيعت قرار داده و از سوى ديگر به بشر فكر و انديشه عطاكرده كه به كمك آن از نيروهاى موجود در طبيعت بهره گيرى كند و طبيعت را به استخدام خود گيرد و همه چيز را به تسخير خود درآورد:الم تروا انّ الله سخّر لكم ما فى السموات و ما فى الارض (لقمان/20)

آيا نمى بينيد كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين است براى شما مسخّر نموده است؟در مقابل اين همه نعمت كه در اختيار بشر گذاشته چيزى از او نمى خواهد جز اينكه حق او را بشناسد و او را عبادت كند و سپاسگزار نعمتهاى او باشد اما به طورى كه در جمله پايانى آيه مورد بحث آمده، بشر، اندك سپاسگزار است و در مقابل نعمتهاى بى شمار خداوند ناسپاس است.

اگر انسان، سپاسگزار نعمتهاى خدا باشد اين نعمتها همواره در اختيار او خواهد بود و بر آن افزوده خواهد شد ولى اگر ناسپاسى كند و ناسپاسى او به مرحله خاصى برسد، خداوند نعمتها را تبديل به نقمتها مى كند و عذاب خود را فرو مى فرستد.

لأن شكرتم لأزيدنّكم و لئن كفرتم انّ عذابى لشديد (ابراهيم/7)اگر سپاسگزارى كنيد بر شما مى افزاييم و اگر كفران نماييد همانا عذاب من شديد است.و َ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّاجِدينَ (* ) قالَ ما مَنَعَكَ أَلاّ تَسْجُدَ اِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين (* ) قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ اِنَّكَ مِنَ الصّاغِرينَ (* ) قالَ أَنْظِرْنى اِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (* ) قالَ اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ (* ) قالَ فَبِمآ أَغْوَيْتَنى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ (* ) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمآئِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ (* ) قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعينَ(* )

همانا شما را آفريديم آنگاه به شما شكل داديم آنگاه به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد پس سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود(11) گفت: چه چيزى تو را بازداشت از اينكه سجده نكنى هنگامى كه تو را فرمان دادم؟ گفت: من از او بهترم; مرا از آتش آفريدى و او را از خاك آفريدى (12) گفت: پس، از آنجا فرود آى، تو را نرسد كه در آن تكبّر ورزى، پس بيرون آى كه تو از خواران هستى (13) گفت: مرا تا روزى كه مبعوث مى شوند مهلت بده(14) گفت: تو از مهلت داده شدگانى(15)

گفت: پس به سبب آنكه مرا هلاك كردى، بر سر راه راست تو بر كمين آنها مى نشينم(16) سپس از پيش رو و پشت سر و راست و چپشان سراغشان مى روم و بسيارى از آنان را از سپاسگزاران نيابى(17) گفت: نكوهيده و خوار از آنجا بيرون شو، هركس از آنها از تو پيروى كند، البته جهنم را ازهمه شما پر خواهم كرد(18)

نكات ادبى

1 ـ صوّرناكم از تصوير به معناى قرار دادن چيزى به شكلى و صورتى است.

2 ـ ابليس نام خاص موجود پليدى است كه از سجده بر آدم سر باز زد و شيطان نام عام اوست.

3 ـ الاّ تسجد لا در اينجا زايد است و براى تاكيد مطلب آمده; مانند لااقسم و لئلايعلم همانگونه كه در آيه ديگر، همين تعبير بدون لا آمده: ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدىّ (ص/75) وجه ديگر اينكه منعك را به معناى وادار كرد، مجبور كرد بگيريم و بگوييم كه در منع، نوعى معناى الزام وجود دارد.

4 ـ فاهبط فرود آى. هبوط نوعى نزول از بالا به پايين است كه يا به صورت حقيقى (نزول از آسمان به زمين) و يا به صورت معنوى (نزول از مقام و مرتبه بالا به مقام و مرتبه پايين) است.

5 ـ ضمير منها و فيها يا به جنّت يا به سماء و يا به مرتبه بالا برمى گردد.

6 ـ صاغرين جمع صاغر، ذليل، خوار و بى مقدار.

7 ـ انظرنى از انظار به معناى مهلت دادن و به تأخير انداختن است.

8 ـ اغويتنى از اغوا كه در اينجا به معناى هلاك كردن و مطرود كردن است. اين واژه بيشتر به معناى گمراه كردن مى آيد.

9 ـ اَيمان جمع يمين، سمت راست.

10 ـ شمائل جمع شمال، سمت چپ.

11 ـ مذؤم نكوهيده، ايراد گرفته شده. از ذؤم به معناى عيب.

12 ـ لام در لمن تبعك براى ابتدا و در لأملانَّ براى قسم است.

تفسير و توضيح

آيات (11-12) ولقد خلقناكم ثم قلنا للملائكة ... : اين آيات مشتمل بر داستان خلقت آدم است و اين داستان در شش سوره از سوره هاى قرآنى تكرار شده و در هر كدام با عبارتهاى ويژه اى آمده است. آن شش سوره عبارتند از: بقره، اعراف، حجر، بنى اسرائيل، كهف، طه و ص . در اينجا داستان به اين صورت آغاز مى شود كه خطاب به مردم مى فرمايد: همانا شما را آفريديم و آنگاه به شما شكل و صورت داديم. هر چند كه خطاب به موجودين از فرزندان آدم است ولى منظور آغاز خلقت آدم است كه او را از خاك آفريد و به او شكل بشرى داد، و اينكه خطاب به موجودين مى كند از باب امتنان است; يعنى اينكه شما از نسل كسى هستيد كه به اين صورت آفريده شد و اين نوع خطابها در زبان عربى و در قرآن نظير دارد و در آنها حوادثى كه بر نسلهاى گذشته اتفاق افتاده به نسل موجود نسبت داده مى شود; چون نسل موجود هم ادامه همان نسلها است; مانند بعضى از خطابهاى قرآن به يهود عصر پيامبر و ذكر حوادثى كه براى نياكان آنها اتفاق افتاده است; مثل: واذ انجيناكم من آل فرعون...

به هرحال در اين آيات پس از اشاره به اينكه آدم آفريده شد و به شكل بشرى درآمد، مى فرمايد: آنگاه به فرشتگان دستور داديم كه به او سجده كنند پس آنها سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود.

به طورى كه در تفسير آيات مربوطه به خلقت آدم در سوره بقره به تفصيل آورديم، منظور از سجده فرشتگان به آدم; تعظيم و تكريم و خضوع در برابر او بود و اين به مفهوم عبادت نبود چون عبادت مخصوص خداست ولى تعظيم و خضوع مخصوص خداوند نيست بلكه در برابر افراد شايسته مانند پدر و مادر و معلم و اولياى الهى، خضوع اشكالى ندارد و حتى مطلوب هم هست. سجده فرشتگان به آدم از نوع سجده حضرت يعقوب بر يوسف بود كه منظور تعظيم و تكريم اوست.

ورفع ابويه على العرش و خرّوا له سجّدا (يوسف/100)و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و به او سجده كردند.بنابراين لزومى ندارد كه سجده فرشتگان به آدم را چنين توجيه كنيم كه او را قبله خود قرار دادند و آيات مزبور اين توجيه را نمى پذيرد.

مى توان گفت علت اينكه آغاز اين آيات خطاب به موجودين از بنى آدم است، اين باشد كه سجده كردن فرشتگان به آدم، فقط به خاطر خود آدم نبود بلكه اين سجده براى نوع بشر بود كه شامل مخاطبان هم مى شود و آدم به عنوان مظهر نوع بشر مسجود فرشتگان قرار گرفت و اين به خاطر استعدادها وشايستگى هايى است كه در وجود بشر نهفته است و او مى تواند نامهاى اشيا را ياد بگيرد و به آن علم و آگاهى برسد كه فرشتگان به آن نمى رسند.

فرشتگان طبق دستور عمل كردند و به آدم سجده نمودند; ولى ابليس يا همان شيطان، از اجراى اين دستور سر بر تافت و به آدم سجده نكرد و اين در حالى بود كه او نيز مامور به سجده بود. هر چند ابليس از فرشتگان نبود و از جنّ بود ولى در اثر عبادت در صف فرشتگان قرار گرفته بود و خطاب الهى در مورد سجده به آدم شامل او هم مى شد (درباره ماهيت ابليس در جلد اول صفحه 137 از همين تفسير به تفصيل بحث كرده ايم. رجوع شود.)

وقتى ابليس از اجراى فرمان الهى سرپيچى كرد، خداوند به او فرمود: چه چيزى تو را از سجده كردن به آدم بازداشت؟ گفت: من از او برتر هستم; مرا از آتش و آدم را از خاك آفريده اى. ابليس خود را برتر از آدم مى دانست به اين دليل كه اصل او از آتش است و اصل آدم از خاك. ابليس از جنّ بود و خدا جنّ را از آتش آفريد:و خلق الجانّ من مارج من نار (رحمن/15)و جنّ را از زبانه اى از آتش آفريد.

اشتباه ابليس در اين بود كه خيال مى كرد برترى و فضيلت، مربوط به خميرمايه هستى شخص است، در حالى كه چنين نبود بلكه برترى در داشتن شايستگى هاست. از آن گذشته چه كسى گفته بود كه آتش از خاك برتر است؟ خاك به خاطر داشتن مواد زندگى زا از آتش برتر و با بركت تر است.

آيات (13-15) قال فاهبط منها فمايكون لك ... : پس از سرپيچى ابليس از فرمان خدا و آوردن بهانه واهى بر نافرمانى خود، از جانب خداوند خطاب رسيد كه از آنجا فرود آى و تو را نسزد كه در آنجا تكبّر كنى; پس بيرون آى كه تو از خوار شدگان هستى.

ابليس در بهشت بود و با اين خطاب از بهشت رانده شد و البته منظور از اين بهشت، باغى بوده كه به آن بهشت عدن گفته مى شود و منظور از آن، بهشتى نيست كه خداوند، صالحان را به آنجا خواهد برد. اين هبوط از بهشت همراه با هبوط ابليس از مقام و مرتبه خاص او بود و لذا مى توانيم بگوييم كه مرجع ضمير منها و فيها وجه جامعى است كه شامل بهشت و مقام و مرتبه ابليس مى شود و ابليس از اين هر دو هبوط كرد.

ابليس كه خود را مطرود ورانده شده درگاه ديد، گويا در برابر عبادتهاى بسيارى كه كرده بود، از خداوند خواست كه تا روز قيامت به او مهلت بدهد و خدا درخواست او را اجابت نمودو به او مهلت داد. البته در اين آيه گفته نشده كه خدا تا به كى به ابليس مهلت داد ولى در آيات ديگر آمده كه در برابر درخواست ابليس كه از خدا تا روز قيامت مهلت خواسته بود، فرمود: تا روز معينى به تو مهلت داده مى شود; يعنى مهلت ابليس تا روز قيامت نيست بلكه تا روز خاصى است كه منظور از آن يا نفخ صور و يا زمان ظهور حضرت مهدى و يا زمان خاص ديگرى است.

قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم (حجر/38)گفت: تو از مهلت داده شدگانى تا روز وقت معين.(تفصيل مطلب به خواست خدا در تفسير همين آيه خواهد آمد.)مهلتى كه خداوند به ابليس داده علاوه بر اينكه پاداش عبادتهاى او بود، براى امتحان بشر و ايجاد زمينه براى بروز و ظهور شايستگى هاى او نيز بود; چون وقتى انسان با دشمنى روبرو مى شود خود را آماده كرده، از امكانات خويش بهره بردارى مى كند. وجود شيطان به عنوان دشمن انسان كه همواره در كمين اوست و وسوسه هايى كه مى كند و انسان را به سوى گناه و معصيت مى كشاند، زمينه مناسبى است كه انسانهاى با ايمان و افراد صالح از طريق مبارزه با او، ايمان وتقواى خود را به مرحله ظهور برسانند. بنابراين وجود شيطان اغواگر نه تنها براى انسان بد نيست بلكه به نفع او هم هست.

آيات (16-18) قال فبما اغويتنى لاقعدن لهم ... : شيطان كه از سوى خدا رانده شد ولى تا روز معين مهلت يافت، خطاب به خداوند گفت: به سبب آنكه تو مرا هلاك كردى، من بر سر راه مستقيم تو بر كمين فرزندان آدم مى نشينم و از چهار طرف (جلو، پشت سر، راست و چپ) بر آنها مى تازم و بسيارى از آنان را از سپاسگزاران نخواهى يافت. يعنى با تمام وجود تلاش خواهم كرد كه فرزندان آدم را از راه را ست منحرف كنم و آنها را گمراه سازم و از عبادت خدا منصرف نمايم و آنها را به نافرمانى خدا وادار سازم و چنان خواهم كرد كه خداوند، بسيارى از فرزندان آدم را كافر، گمراه و ناسپاس يابد.

دشمنى ابليس با فرزندان آدم به سبب آن بود كه وجود آدم باعث رانده شدن او شد و مى خواست انتقام بگيرد. ولى همانگونه كه گفتيم وجود شيطان و وسوسه ها و اغواگريهاى او به سود بندگان خالص و خوب خداست و آنها با مبارزه با شيطان به مرتبه هايى مى رسند كه بدون آن نمى رسيدند. وسوسه هاى شيطان هرگز الزام آور نيست و انسان مجبور به اطاعت از شيطان نمى باشد و اگر كسانى از او اطاعت كردند، اين ناشى از ضعف ايمان آنهاست و لذا كيفر خواهند ديد.

پس از تهديدى كه ابليس كرد، خطاب رسيد كه از بهشت و مقام و مرتبه خود بيرون آى در حالى كه نكوهيده و خوار هستى. هركس از فرزندان آدم از تو پيروى كند به جهنم خواهد رفت و جهنم را از تو و پيروان تو پر خواهم كرد.

در بعضى از آيات آمده است كه وقتى ابليس و پيروان او به جهنم رفتند، ميان آنها گفتگوهايى صورت خواهد گرفت و شيطان از آنها بيزارى خواهد جست و به آنها خواهد گفت كه من بر شما تسلطى نداشتم و شما فريب مرا خورديد:

و قال الشيطان لمّا قضى الأمر انّ الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الاّ ان دعوتكم فاستجبتم لى فلاتلومونى ولوموا انفسكم وما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخىّ (ابراهيم/22)

و هنگامى كه كارگزارده شد (قيامت به پا شد) شيطان گويد: همانا خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده دادم و خلاف آن كردم و من بر شما تسلطى نداشتم جز اينكه شما را خواندم و شما مرا اجابت كرديد; پس مرا مذمّت نكنيد بلكه خود را مذمّت كنيد. من فريادرس شما نيستم و شما فريادرس من نيستيد.بنابراين شيطان فقط وسوسه مى كند و انسان را به سوى خود مى خواند و خواندن او جبرآور نيست و انسان مى تواند و بايد او را اجابت نكند همانگونه كه افراد با ايمان و مخلصان از بندگان خدا او را اجابت نمى كنند و به همين سبب مقام و مرتبه آنها بالا مى رود.و َ يآ آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمينَ (* ) فَوَسْوَسَ لَهُما الشَّيْطانُ لِيُبْدِىَ لَهُما ما وُرِىَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ (* ) وَ قاسَمَهُمآ اِنّى لَكُما لَمِنَ النّاصِحينَ (* ) فَدَلاّهُما بِغُرُور فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُمآ أَلَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُمآ اِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبينٌ (* ) قالا رَبَّنا ظَلَمْنآ أَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ (* ) قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْض عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلى حين (*) قالَ فيها تَحْيَوْنَ وَ فيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ (* ) و اى آدم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و از هر كجا كه خواستيد بخوريد وبه اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد(19) پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا عورت آنها را كه پوشيده بود براى آنها آشكار كند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر براى اينكه دو فرشته شويد يا از جاويدانان باشيد(20) و به آنها سوگند خورد كه من براى شما از نصحيت كنندگان هستم(21) پس آنها را با فريبى سقوط داد پس چون از آن درخت چشيدند، عورتشان بر آنها آشكار شد و آنها از برگ بهشت برخود مى چسبانيدند و پروردگارشان آنها را ندا داد كه مگر شما دو نفر را از اين درخت نهى نكرده بودم و به شما نگفته بودم كه شيطان براى شما دشمنى آشكار است(22) گفتند: پروردگارا به خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و رحم نكنى، البته از زيانكاران خواهيم بود(23) گفت: فرود آييد; برخى از شما دشمن برخى ديگر است و براى شما در زمين جايگاه و بهره اى تا وقت معين است(24) گفت: در آن

/ 149