تفسیر کوثر جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 4

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (* ) قُلْ يآ أَيُّهَا النّاسُ اِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلَيْكُمْ جَميعًا الَّذى لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ يُحْيى وَ يُميتُ فَأمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِىِّ الْأُمِّىِّ الَّذى يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ كَلِماتِه وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (* )

كسانى كه از آن فرستاده و پيامبر درس ناخوانده پيروى مى كنند، كسى كه او را نزد خويش در تورات و انجيل نوشته شده مى يابند. او آنها را امر به معروف و نهى از منكر مى كند و چيزهاى پاك را بر آنها حلال و چيزهاى پليد را بر آنها حرام مى كند و بار سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، از آنها برمى دارد.

پس كسانى كه به او ايمان آوردند و او را پشتيبانى كردند و به يارى او شتافتند و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند، آنان همان رستگارانند (157) بگو اى مردم همانا من فرستاده خدا بر همه شما هستم; همان خدايى كه پادشاهى آسمانها و زمين از آنِ اوست، معبودى جز او نيست، زنده مى كند و مى ميراند، پس به خدا و فرستاده او همان پيامبر درس ناخوانده اى كه به خدا و كلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروى كنيد; باشد كه هدايت يابيد(158)

نكات ادبى

1 ـ الذين يتبعون يا صفت براى للذين يتقون است كه در آيه پيش بود و يابدل از آن است كه در اين صورت محل آن جرّ است و مى توانيم بگوييم كه خبر از مبتداى محذوف است به تقدير هم الذين و يا بگوييم كه مبتداست و خبر آن يأمرهم و يا اولئك هم المفلحون در آخر آيه است كه در اين صورت محل آن رفع است.

2 ـ الرسول فرستاده، كسى كه از جانب كسى براى ابلاغ پيامى فرستاده شده باشد.

3 ـ النبى خبر دهنده، پيام دهنده، پيامبر.

4 ـ الامّى منسوب به امّ به معناى مادر، و منظور اين است كه او آن گونه است كه گويى از مادر متولد شده; يعنى درس نخوانده، و يا بگوييم منسوب به امّ القرى است كه نام ديگر مكه است و در نسبت، به آن امّى گفته مى شود.

5 ـ اصرهم بار گران آنها، اصر به بار سنگينى گفته مى شود كه برداشتن آن براى انسان بسيار سخت باشد.

6 ـ اغلال جمع غُلّ ، زنجيرها.

7 ـ عزّروه از تعزير به معناى پشتيبانى كردن، حمايت نمودن.

تفسير و توضيح

آيه (157) الذين يتبعون الرسول النّبىّ الامّىّ... : اين آيه مشتمل بر بعضى از اوصاف گروهى از اهل كتاب است كه در عصر پيامبر اسلام به آن حضرت ايمان آوردند و نيز بعضى از ويژگيهاى پيامبر اسلام(ص) و هدفهاى تبليغى او را بيان مى كند، و ذكر اين مطالب در ضمن داستان حضرت موسى به اين مناسبت است كه در آيه پيش در صحبتى كه موسى با خداوند داشت، خداوند به موسى فرمود: رحمت من همه چيز را فرا گرفته است و به طورى كه در تفسير آن آيه گفتيم منظور از آن، رحمت عام خداست. آنگاه خداوند در ادامه صحبت خود با موسى، از رحمت خاص خود نيز ذكرى به ميان آورد و فرمود: به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگار هستند و زكات مى دهند و به آيات ما ايمان دارند خواهم نوشت.

ملاحظه مى كنيد كه در اين جمله از آينده خبر مى دهد، و معلوم مى شود كه اين گروه كه مشمول عنايت خاص پروردگارند در آينده به وجود خواهند آمد. اينك در آيه مورد بحث مشخص مى كند كه منظور از آن گروه سعادتمند، آن دسته از يهود و نصارى هستند كه به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و در يارى او مى كوشند.

در اين آيه يادآور مى شود كه آنان از كسى پيروى مى كنند كه ويژگيهاى گوناگونى دارد و در اينجا از نُه ويژگى ياد مى كند:

1 ـ او رسول و پيغام آورنده از سوى خداوند و فرستاده اوست.

2 ـ او نبىّ است و پيغام خدا را به مردم مى رساند. مى توان گفت كه پيامبر در رابطه با خدا، رسول بود و در رابطه با مردم، نبى. البته براى رسول و نبى فرقهايى گفته شده; از جمله اينكه رسول، كسى است كه مأمور تبليغ پيغام است; ولى نبى كسى است كه پيغامى به او داده شده، اگر چه مأمور به تبليغ آن نباشد و پيغام يك پيغام شخصى و مربوط به خود او باشد.

3 ـ او امّى است; يعنى نزد استاد نرفته و درس نخوانده است. عربها به كسى كه درس نخوانده بود، امّى مى گفتند; يعنى اينكه او همانگونه است كه از مادر متولد شده و سواد بر او اضافه نشده است.

طبق شواهد معتبرى كه در دست داريم، پيامبر اسلام(ص) هرگز درس نخوانده بود و سواد معمولى نداشت و اساساً در عصر جاهلى و در محيط مكه، سواد معمول نبود و در تمام شبه جزيره فقط 17 و يا 22 نفر باسواد بودند آنها هم از اقوام ديگرى، مانند مردم حيره ياد گرفته بودند.

هر چند پيامبر سواد معمولى نداشت و پيش استاد نرفته بود، در عين حال معلم كلّ بشر بود و حتى طبق بعضى از روايات در مواقع لزوم با علم لدنّى، قدرت خواندن هر نوع نوشته اى را پيدا مى كرد.

اين را هم بگوييم كه بعضى ها معتقدند كه امّى كسى است كه اهل مكه باشد; چون يكى از نامهاى مكه امّ القرى است و در نسبت، به آن امّى گفته مى شود. ولى آيات و روايات و تكه هاى تاريخى، احتمال اوّل را تأييد مى كند. بحث مفصل تر درباره امّى بودن پيامبر اسلام را به آينده موكول مى كنيم.

4 ـ آنها نام و نشان پيامبر اسلام(ص) را در كتابهاى دينى خود ديده اند و مشخصات او در تورات و انجيل كه نزد آنهاست نوشته شده است. هر چند كه به عقيده ما تورات و انجيل تحريف شده اند، ولى در همين دو كتابى كه در دست است اشارات روشنى به ظهور پيامبر اسلام شده است، و اينكه قرآن مى فرمايد: (عندهم=نزد آنها) اشاره به اين است كه در همين تورات وانجيل تحريف يافته كه نزد آنهاست نشانه هاى پيامبر اسلام آمده است. اكنون ما به عنوان شاهد مطلب نمونه هايى را از عهدين مى آوريم:

الف ـ تورات: در سفر تثنيه، باب 18، آيات 17-20 چنين مى خوانيم: نبى اى را براى ايشان از ميان برادران ايشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمايم به ايشان خواهد گفت و هر كس كه سخنان مرا كه او به اسم من گويد نشنود من از او مطالبه خواهم كرد .

ب ـ انجيل: در انجيل يوحنا، باب 14، آيات 15-16 چنين مى خوانيم: اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد و من از پدر سؤال مى كنم، و تسلّى دهنده ديگرى به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند .

به خواست خدا در آينده راجع به بشارت هاى تورات و انجيل در مورد پيامبر اسلام(ص) به خصوص درباره كلمه تسلّى دهنده يا همان فارقليط كه به معناى احمد است بحث مفصلى خواهيم داشت.

5 ـ آن پيامبر، آنها را به سوى نيكيها فرمان مى دهد (امر به معروف مى كند).

6 ـ آن پيامبر، آنها را از بديها باز مى دارد (نهى از منكر).

7 ـ آن پيامبر، چيزهاى پاك و پاكيزه را بر مردم حلال مى كند. اشاره به اينكه بعضى از چيزهاى پاك و طيّب كه بر بنى اسرائيل به خاطر گناهانى كه كرده بودند حرام شده بود، به وسيله پيامبر اسلام حرمت آنها برداشته مى شود; مانند حرام بودن بعضى گوشتهاى پاك و حرام بودن شكارماهى در روز شنبه ولزوم خودكشى در توبه از گناهان و موضوعات ديگر كه در آيات قرآنى به آنها اشاره شده از جمله:

فبظلم من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيبات احلت لهم (نساء / 160)به سبب ستمى از يهود، بعضى از چيزهاى پاكيزه را كه بر آنان حلال شده بود بر آنان حرام كرديم.

8 ـ آن پيامبر، چيزهاى پليد و خبيث را بر آنان حرام مى كند. اين منطق اسلام كه هر چيز پاك، حلال و هر چيز پليد و زيان آور، حرام است، يك اصل كلى است و با آن مى توان نظر اسلام را درباره موضوعات مختلف به دست آورد.

9 ـ آن پيامبر، بار گرانى را كه بر دوش آنها و زنجيرهايى را كه بر دست و پاى آنها بسته شده بود، برمى دارد. منظور از اين تعبير آن قيد و بندهايى است كه آنها براى خود درست كرده بودند; مانند خرافاتى كه گرفتار آن بودند و يا رسوم سختى كه احبار و رهبان و سران يهود و نصارى به نفع خود براى مردم درست كرده بودند و انحرافهايى كه در دين به وجود آورده بودند. اين رسمهاى غلط و آزاردهنده بار سنگينى بر دوش مردم بود و مانند زنجير، دست و پاى آنها را بسته بود كه با آمدن رسول گرامى ا سلام آن بارها برداشته شد و آن زنجيرها از هم گسست.

اين اوصافى كه براى پيامبر اسلام گفته شد، در واقع ترسيمى از دين اسلام و هدفهاى آن است و اگر بخواهيم اسلام را در چند جمله خلاصه كنيم، جملاتى بهتر از اين پيدا نخواهيم كرد.پس از اين بيان، دوباره به ذكر پيروان اسلام مى پردازد و مى فرمايد: پس كسانى كه به پيامبر اسلام ايمان آوردند و از او پشتيبانى كردند و او را يارى نمودند و از نورى كه با او نازل شده است (قرآن) پيروى كردند، آنان رستگارانند. در اينجا نيز چهار صفت براى پيروان حضرت محمد(ص) بيان مى كند.

1 ـ آنها به پيامبر اسلام ايمان مى آورند و حقانيت دين او را مى پذيرند.

2 ـ آنها پشتيبان او مى شوند و در دفع شرّ دشمنان و رفع خطر از او پيشقدم هستند.

3 ـ آنها او را يارى مى كنند كه شامل هر نوع كمك مالى، جانى و تبليغى مى شود.

4 ـ آنها از احكام قرآن پيروى مى كنند. اينكه مى فرمايد: پيروى از نورى مى كنند كه با او نازل شده (معه) اشاره به همراهى هميشگى قرآن با پيامبر اسلام و ملازم بودن اين دو با يكديگر است.

در اينجا از قرآن با عنوان نور ياد مى كند، و اين تشبيه در چند آيه ديگر هم آمده است. اين بدانجهت است كه قرآن نيز همان خواص نور را دارد و مانند نور ، روشنايى مى دهد و باعث تشخيص راه از چاه مى شود و در پرورش استعدادهاى مردم نقش اساسى دارد.آيه (158) قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعاً... : به دنبال ذكر اوصاف پيامبر و اصل و اساس برنامه هاى او، خطاب به پيامبر اسلام اظهار مى دارد كه به مردم بگو: اى مردم! همانا من فرستاده خدا براى همه شما هستم . اين جمله اعلام جهانى بودن دين اسلام است و اينكه اسلام اختصاص به عرب ندارد و همه انسانها مخاطب او هستند. بعضى از اديان پيشين اختصاص به شهر يا منطقه و يا قبيله خاصى داشت; ولى اسلام يك دين جهان شمول و همگانى است و بر تمام بشر، از عرب و غير عرب از هر نژاد و رنگى نازل شده است; نظير:

و ما ارسلناك الا كافّة للناس بشيرا و نذيرا (سبأ / 28)

و تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم، مژده دهنده و بيم دهنده.

و اوحى الىّ هذا القرآن لانذركم به و من بلغ (انعام / 19)

و اين قرآن بر من وحى شده تا شما و همه كسانى را كه پيام به او مى رسد بيم دهم.اساساً احكام و معارف اسلامى به گونه اى است كه قابليت اداره همه بشر را در هميشه تاريخ دارد و اين خود يكى از دلايل جهانى و جاودانى بودن اسلام است، و مى بينيم كه پيامبر اسلام در سال ششم هجرت پس از فراغت نسبى از تحريكات دشمن، نامه هايى براى سران و پادشاهان كشورهاى مختلف نوشت و همه را دعوت به اسلام كرد.

پس از اعلام عموميت دعوت پيامبر اسلام، در مقام تعليل آن و اثبات اينكه چنين چيزى امكان پذير است، به عموميت سلطنت و حكومت خداوند و يگانگى و قدرت او اشاره مى كند و مى فرمايد: پيامبر اسلام از سوى كسى فرستاده شده كه سلطنت آسمانها و زمين از آنِ اوست و معبودى جز او وجود ندارد و او زنده مى كند و مى ميراند . ذكر اين اوصاف براى خدا ضمن اينكه خود، موضوعيت دارد، بيانگر اين نكته است كه خدايى كه چنين اوصافى دارد، مى تواند پيامبرى براى عموم بشر بفرستد; چون سلطنت وفرمانروايى جهان براى اوست و او خداى يگانه است و خدايى جز او نيست كه در ارسال پيامبر مزاحم او باشد، و نيز او زنده مى كند و مى ميراند.

خداوند ضمن اينكه قدرت دارد موجودى را زنده كند و يا او را بميراند، قدرت دارد جامعه اى را به وسيله پيامبر خود زنده كند و يا آن جامعه در اثر دورى از دعوت پيامبر، مقدمات مرگ خود را فراهم آورد و خدا آنها را به سبب اين شقاوت بميراند.

در پايان آيه بار ديگر تأكيد مى كند كه به اين فرستاده خدا ايمان بياوريد; همان كسى كه از سوى خدا خبر مى دهد و او درس نخوانده است و به خدا و كلمات او ايمان دارد. از او پيروى كنيد; باشد كه هدايت شويد.

يكى از اوصاف پيامبر كه در ذيل اين آيه آمده اين است كه او به خدا و كلمات او ايمان دارد. اين صفت بيانگر روح بلند پيامبر اسلام و ايمان و اعتقاد او به راه خويشتن است. او با اطمينان كامل واعتقاد راسخ بر حقّانيت خود، مردم را به سوى اسلام دعوت مى كند و هيچ گونه شك و ترديدى در دعوت خود ندارد. و َ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِه يَعْدِلُونَ (* ) وَ قَطَّعْناهُمْ اثْنَتَىْ عَشْرَةَ أَسْباطًا أُمَمًا وَ أَوْحَيْنآ اِلى مُوسى اِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناس مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (* ) و از قوم موسى گروهى هستند كه به سوى حق رهنمون مى شوند و با آن حكم عدل مى دهند (159) و آنها را به دوازده سبط كه امتهايى بودند تقسيم كرديم، و هنگامى كه قوم موسى از او آب خواستند، به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را به سنگ بزن، پس دوازده چشمه از آن جوشيد، هر گروهى آبشخور خود را شناخت. و ابر را بر آنان سايبان كرديم و بر آنان انگبين و بلدرچين فرستاديم. از پاكيزه هاى آنچه به شما روزى داده ايم بخوريد. آنها بر ما ستم نكردند بلكه بر خويشتن ستم نمودند (160)

نكات ادبى

1 ـ امّة گروه، جمعيتى كه از روى قصد و آگاهى و هدفهاى مشترك، اجتماعى را تشكيل بدهند. از امّ به معناى قصد گرفته شده است.

2 ـ يعدلون حكم به عدالت و داد مى دهند، دادگرى مى كنند.

3 ـ قطّعناهم آنها را تقسيم كرديم، چند گروه قرارداديم.

4 ـ اسباط جمع سبط به معناى نوه است و بيشتر در نوه دخترى به كار مى رود، از سبط به معناى توسعه و گسترش است; گويا نسل انسان با وجود نوه گسترش مى يابد. ضمناً اسباط بنى اسرائيل دوازده قبيله بودند كه هر قبيله از سبطى به دنيا آمده بود اين سبطها نوه هاى حضرت يعقوب از ده فرزند او بودند، به اضافه دو نوه از حضرت يوسف به نام هاى افرايم و منس . گفته شده كه يكى از فرزندان يعقوب به نام لاوى بود كه نسل او سبط مستقلى نشد بلكه آنها در ميان اسباط ديگر پراكنده بودند و به خدمت دينى اشتغال داشتند.

5 ـ اسباطاًامماً مى توانيم اسباطا را تميز براى اثنتاعشرة و امما را بدل يا صفت براى اسباط قرار بدهيم. البته مميز اعداد از يازده تا نوزده بايد مفرد باشد; ولى اسباط جمع است. اين اشكال به اين گونه حل مى شود كه كلمه سبط چه مفرد باشد و چه جمع، به معناى گروه است و دلالت بر جمع دارد; بنابراين مفرد و جمع آن تفاوتى ندارد و مى توان براى فايده اى در مميز اين اعداد آن را به صورت جمع آورد. اين قاعده را مى توان در تمام كلماتى كه مفرد آن معناى جمع مى دهد تعميم داد; مانند رهط، قوم و قبيله. احتمال ديگر در اسباطاًامماً اين است كه مميز عدد، حذف شده و اسباط، بدل از اثنتاعشرة است و امم هم صفت براى آن است و تقدير آن چنين است: اثنتاعشرة فرقة اسباطاً امماً.

6 ـ فانبجست جوشيد، بيرون آمد. در آيه ديگر انفجرت آمده كه تقريباً با اين كلمه مترادف است. البته گفته شده كه انبجست براى جوشيدن معمولى آب و انفجرت براى فوران و خروج شديد آب است; گويا آن چشمه ها نخست به صورت معمولى بود، سپس فوران كرد.

7 ـ شرب آبشخور، محل برداشت آب.

8 ـ منّ در اينجا به معناى انگبين است و آن شيره اى است كه روى برگهاى بعضى از گياهان جمع مى شود. مانند گزانگبين.

9 ـ سلوى بلدرچين.

/ 149