1 - وجل ترس از روى آگاهى، ترس ناشى از عظمت طرف مقابل. 2 - تليت از تلاوت به معناى خواندن متون مقدس. اصل تلو به معناى دنبال كردن و متابعت است; همچنانكه در خواندن متون مقدس، آيات يكى پس از ديگرى خوانده مى شود. ضمناً در تلاوت، نوعى تدبّر درمفهوم آيات هم وجود دارد. 3 - حقّاً مفعول مطلق است و فعل آن به جهت معلوم بودن حذف شده: يحقّون حقّ. 4 - كريم پسنديده از هر چيز، رزق كريم: روزى نيكو. به خدا و قرآن هم كريم گفته مى شود كه به معناى همان پسنديده است.
تفسير و توضيح
آيات (3 ـ 2) انّما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم ... : از آنجا كه در آيه پيش گفته شد كه از خدا و رسول او اطاعت كنيد اگر مؤمن هستيد، در اين آيه مؤمنان را با پنج صفت مهم معرفى مى كند. از اين پنج صفت سه صفت اوّلى مربوط به روح مؤمن و دو صفت ديگر مربوط به جسم و عمل اوست: 1 - هر گاه نام خدا نزد مؤمنان برده شود، دلهايشان مى ترسد. حالت خداترسى مؤمن را از ارتكاب گناه باز مى دارد و البته اين ترس، ترسى از روى آگاهى و شعور و به خاطر عظمت پروردگار است و ترس از جهت دفع خطر نيست; يعنى مؤمن، خدا را عادل مطلق و مهربانترين مهربانان مى داند و در عين حال از او مى ترسد; مانند ترسى كه در يكى از ما به هنگام روبرو شدن با شخصى بسيار مهم به وجود مى آيد، اگر چه مى دانيم خطرى از او به ما نخواهد رسيد. البته انسان بايد همواره از عمل خود و از اينكه خدا او را در برابر گناهانش مجازات خواهد كرد احساس ترس كند; ولى اين ترس با ترسى كه در آيه آمده فرق مى كند و آنچه در اينجا گفته مى شود ترس از نوع احساس حقارت در پيش خداست و اين ترس مخصوص افرادى است كه خدا را به خوبى شناخته اند و به ميزان علم و شعور و معرفتشان از خدا مى ترسند: انما يخشى الله من عباده العلماء. (فاطر/ 28) همانا از بندگان خدا فقط عالمان از او مى ترسند. 2 - هر گاه آيات خدا نزد مؤمنان تلاوت شود، بر ايمان آنها افزوده مى شود، از اين آيه استفاده مى شود كه ايمان، قابل افزايش است و درجه هايى دارد و شنيدن آيات الهى اگر با تدبّر و تفكر همراه باشد بر ايمان شخص مى افزايد; چون با تدبّر در اين آيات، به معارف و موضوعاتى مى رسد كه بر شناخت او از جهان و انسان مى افزايد و با توحيد وصفات خدا آشنا مى شود و ايمانش تقويت مى گردد و مراتب يقينى او بالا مى رود. 3 - مؤمنان همواره بر خدا توكّل مى كنند; يعنى كارهاى خود را به او واگذار مى كنند و در جهان، مؤثرى جز او نمى شناسند. البته توكّل به اين معنا نيست كه انسان دست از اسباب و علل بر دارد و كارى نكند و فقط از خدا بخواهد. بلكه مؤمن بايد تمام تلاش خود را به كارگيرد و از اسباب و علل بهره برد و در عين حال در پشت سر همه اين تلاشها و اسباب و علل، خدا را ببيند و او را مؤثر واقعى بداند.سه صفتى كه تا اينجا گفته شد، مربوط به روح انسان و تعالى و ترقى معنوى اوست. در آيه بعدى از دو صفت ديگر ياد مى كند كه جنبه عملى دارد. 4 - مؤمنان نماز را به پا مى دارند; به پا داشتن نماز، خواندن نماز به صورت كامل و با شرايط و مقدمات آن است و نيز تلاش براى تبليغ نماز و وادار كردن ديگران به خواندن نماز است; بنابراين، كافى نيست كه مؤمن فقط خودش نماز بخواند بلكه بايد فرهنگ نماز را نيز در جامعه رواج بدهد. 5 - مؤمنان از دارايى خود انفاق مى كنند. اين هم يك نوع رابطه انسانى با هم نوعان است و مؤمن علاوه بر ايجاد رابطه نزديك با خدا كه به وسيله نماز صورت مى گيرد، در بهينه سازى رابطه خود با جامعه نيز تلاش مى كند كه يك راه آن پرداختن حقوق مالى از قبيل زكات و خمس و دادن صدقات است. آيه (4) اولئك هم المؤمنون حقّا...: كسانى كه اين پنج صفت عالى و انسان ساز را داشته باشند، براستى كه مؤمن هستند و خداوند در اين آيه ايمان آنها را امضا مى كند و آنها به درجه مطلوبى از ايمان رسيده اند. آنها نزد پروردگارشان رتبه هاى بالايى دارند و آمرزش خداوند و روزى نيكوى او در بهشت نصيب آنان خواهد شد. معلوم مى شود كه مؤمنان با توجه به عملكردشان نزد خداوند درجه هاى خاصى دارند كه اندازه قرب آنها را به خدا تعيين مى كند; مثلا مؤمن مجاهد از مؤمن غير مجاهد يك درجه بالاتر است: فضل الله المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة (نساء/ 95)خداوند كسانى را كه با اموال و جانهاى خود جهاد مى كنند بر قاعدان، درجه اى برترى داده است. همچنين مؤمنانى كه در راه خدا هجرت و جهاد كرده اند نسبت به كسانى كه كارشان آب دادن به حجاج و تعمير مسجد است درجه بالاترى نزد خدا دارند:الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله (توبه / 20) كسانى كه ايمان آورده اند و هجرت كرده اند و در راه خدا با مالها و جانهايشان جهاد نموده اند، نزد خدا درجه بالاترى دارند.كَمآ أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّ فَريقًا مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ (*) يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ اِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ (* ) وَ اِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ اِحْدَى الطّآئِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِه وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ (* ) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (* )همچنانكه پروردگارت تو را به حق از خانه ات بيرون كرد و همانا گروهى از مؤمنان ناخوشنودى بودند(5) با تو درباره حق پس از آنكه آشكار شده بود، ستيز مى كردند، گويا كه به سوى مرگ كشيده مى شوند در حالى كه مى نگريستند (6) و هنگامى كه خداوند يكى از آن دو گروه را به شما وعده داد كه نصيب شما خواهد شد (با شما درگير خواهد شد) و شما دوست مى داشتيد آن گروهى كه قدرتى ندارد براى شما باشد و خدا مى خواست حق را با كلمات خود به اثبات برساند و ريشه كافران را قطع كند(7) تا حق را به اثبات برساند و باطل را از بين ببرد اگر چه گنهكاران ناخوشنودى كنند(8)
نكات ادبى
1 - كما اخرجك يا متعلق به مضمون آيه انفال است; يعنى همانگونه كه خدا انفال را براى خود و رسول خود قرار داد و اين برخلاف ميل بعضى از مؤمنان بود، همين طور تو را فرمان جنگ و خروج از مدينه داد و اينكار نيز مورد پسند بعضى ها نبود. و يا بگوييم متعلق به حق مقدر است; يعنى مطلب حق است همان گونه كه مطلب بعدى نيز حق است.2 - يجادلونك با تو ستيز مى كنند. مجادله از جدل به معناى پيچاندن طناب است، گويا دو نفر كه با هم مجادله مى كنند همديگر را مى پيچانند، و يا از جدل به معناى زمين زدن است و دو نفر كه مجادله مى كنند مى خواهند يكديگر را به زمين بزنند. 3 - احدى مفعول دوم براى يعدكم . 4 - انّها لكم بدل از احدى . 5 - الشوكة اقتدار، سلاح. از شوك به معناى تيزى وحدّت، و اصل آن از شوك به معناى خار است; چون خار تيز است. 6 - دابر آخر، ريشه، اصل.
تفسير و توضيح
آيات (5 - 6) كما اخرجك ربّك من بيتك بالحق... : اين آيات و چندين آيه بعدى مربوط به جنگ بدر است. در اين جنگ، همانگونه كه در اين آيه آمده پيامبر خدا با اصحاب خود از مدينه خارج شدند (منظور از بيتك = خانه تو همان شهر مدينه است). و اين در حالى بود كه بعضى از مؤمنان از اين حركت ناخرسند بودند و مى گفتند ما هنوز آمادگى براى جنگ نداريم. البته آنها طبق فرمان پيامبر از مدينه حركت كردند; ولى اين حركت آنچنان براى آنها سخت بود كه گويا آنها را به سوى مرگ سوق مى دهند و آنها مرگ خود را به چشم مى بينند! آيات (7 - 8) و اذيعدكم الله احدى الطائفتين... : آغاز جنگ بدر چنين بود كه قافله تجارتى قريش از شام به طرف مكه حركت مى كرد و راه آن از نزديكيهاى مدينه بود. اين قافله را چهل مرد مسلح نگهبانى مى كردند و رئيس قافله، ابوسفيان بود. مسلمانان كه از حركت اين قافله با خبر شدند تصميم گرفتند كه به آنها حمله كنند و در مقابل اموال آنها كه قريش در مكه مصادره كرده بود، كالاهاى موجود را به غنيمت بگيرند. ابوسفيان از تصميم مسلمانان با خبر شد و پيكى به مكه فرستاد و قريش را از موضوع آگاه كرد. قريش براى حمايت از اين قافله حدود هزار نفر را بسيج كردند و به سوى مدينه حركت نمودند. اكنون مسلمانان يا بايد به قافله تجارتى حمله مى كردند و يا با سپاه اعزامى قريش در گير مى شدند. خداوند از زبان پيامبر اسلام به مسلمانان وعده داده بود كه آنها با يكى از اين دو گروه روبرو خواهند شد و بر آنها غلبه خواهند كرد. مسلمانان مايل بودند با قافله تجارتى كه قدرت و اسلحه كمترى داشتند روبرو شوند ولى خدا اراده كرده بود كه مسلمانان با سپاه اعزامى روبرو شوند و بر آنها پيروز گردند و خدا حق را با كلمات خود پايدار كند و ريشه كافران را بركند. بدون شك درگيرى با سپاه اعزامى و پيروزى بر آنها به نفع مسلمانان بود و قدرت و شوكت آنها را به همگان نشان مى داد و قبايل عرب از قدرت دفاعى مسلمانان حساب مى بردند. مسلمانان كه سيصد و سيزده نفر بودند با اين گروه بر سر چاهى به نام بدر درگير شدند و به شرحى كه خواهد آمد سپاه هزار نفرى قريش را تارومار كردند و پيروزى نصيب آنان شد. بدينگونه خداوند چنين خواست كه حق را پايدار و باطل را نابود سازد، اگرچه گنهكاران آن را خوش نداشته باشند. (دنباله جريان جنگ بدر در آيات بعدى خواهد آمد)اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّى مُمِدُّكُمْ بِأَلْف مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ (* ) وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِه قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ اِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (* ) اِذْ يُغَشّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمآءِ مآءً لَيُطَهِّرَكُمْ بِه وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (* )هنگامى كه شما از خدا طلب كمك مى كرديد، پس خدا به شما پاسخ داد كه همانا من شما را با هزار نفر از فرشتگان كه در رديف هم مى آيند، كمك مى كنم(9) و خدا آن كار را جز براى شادمانى شما انجام نداد، و اينكه دلهايتان با آن آرامش بگيرد، و پيروزى جز از جانب خدا نيست. همانا خداوند چيره و فرزانه است (10) هنگامى كه خدا از جانب خود براى آرامش شما خواب خوشى را بر شما چيره كرد و از آسمان بر شما آبى نازل كرد تا شما را با آن پاك كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد و دلهايتان را آرام و گامهايتان را با آن استوار كند(11)
نكات ادبى
1 - تستغيثون طلب كمك مى كنيد، يارى مى جوييد. از باب استفعال از ماده غوث كه به معناى پناه و يارو ياور است. 2 - ممدّكم از باب افعال و مصدر آن امداد است كه به معناى يارى رساندن مى باشد. 3 - مردفين پشت سر هم، رديف هم. از ردف به معناى قرار گرفتن چيزى پشت چيز ديگر است. 4 - يغشّيكم مى پوشاند شما را. از تغشيه به معناى پوشانيدن. و از اين ماده است غشاوه به معناى پرده، و در اينجا به معناى مسلط كردن و چيره ساختن است. 5 - نعاس خواب سبك، خواب شيرين. 6 - امنة مفعول له است; يعنى مسلط شدن اين خواب بر چشمان شما به خاطر آسودگى و آرامش شما بود. 7 - وليربط از ربط به معناى پيوند دادن، و در اينجا منظور آرام گرفتن دلهاى مؤمنان است.
تفسير و توضيح
آيات (9 - 10) اذ تستغيثون ربّكم فاستجاب لكم...: دنباله جريان جنگ بدر است. وقتى مسلمانان با سپاه قريش روبرو شدند، آنها را چند برابر خود يافتند، چون آنها حدود هزار نفر بودند، درحالى كه تعداد سپاهيان اسلام سيصد و سيزده نفر بود. اينجا بود كه ترس و وحشت، مسلمانان را فرا گرفت و آنها دست به دعا برداشتند و از خداوند كمك خواستند ; خود پيامبر نيز دست به دعا برداشت و به درگاه پروردگار عرض كرد: اللهم انجزلى ما وعدتنى اللهم ان تهلك هذه العصابة لا تعبد فى الارض; خدايا آنچه را كه به من وعده داده اى عمل كن. اگر اين مردم را هلاك كنى، در زمين به تو عبادتى نخواهد شد . پيامبر با زارى و تضرع دعا مى كرد تا اينكه عبا از دوشش افتاد و بعضى از مسلمانان عباى حضرت را به او دادند و گفتند: يا رسول الله! با اين حالتى كه تو دارى حتماً خدا دعاى توست را قبول خواهد كرد. در اين هنگام بود كه خداوند دعاى پيامبر و مسلمانان را اجابت كرد و فرمود: من شما را با هزار فرشته كه پشت سر هم قرار گرفته اند يارى خواهم كرد.در آيه بعد هدف از اين امداد غيبى را بيان مى كند كه شادمانى مسلمانان و آرامش دل آنها بود. آنگاه به يك سنت مهم الهى كه در تاريخ و جامعه بشرى حاكميت دارد اشاره مى كند و آن اينكه پيروزى همواره از جانب خداست كه او چيره و فرزانه است; يعنى شما بايد تلاش خود را بكنيد ولى بدانيد اين خداست كه گروهى را بر گروهى پيروز مى كند و ملاك، عملكرد آن گروههاست. توجه كنيم كه در اين آيه از هزار فرشته ياد مى كند و در آيه ديگرى از سه هزار و پنج هزار فرشته سخن مى گويد:اذ تقول للمؤمنين لن يكفيكم ان يمدّكم ربكم بثلاثة آلاف من الملائكه منزلين بلى ان تصبروا وتتقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكة مسوّمين (آل عمران/ 123 - 125)و هنگامى كه به مؤمنان مى گفتى آيا براى شما كفايت نمى كند كه خداوند به و سيله سه هزار فرشته نازل شده شما را يارى كند; بلى، اگر صبر كنيد و تقوا داشته باشيد و دشمنان در اين هجوم خود بر شما بتازند، پروردگارتان شما را به وسيله پنج هزار فرشته نشاندار كمك خواهد كرد. ما تصور مى كنيم كه فرشتگان كمك كننده همان هزار فرشته بودند و در آيه سوره آل عمران تصريح نشده كه سه هزار يا پنج هزار فرشته در جنگ شركت كرده اند بلكه آيه بيانگر اين مطلب است كه در صورت لزوم، خداوند سه هزار و يا پنج هزار براى يارى مسلمانان خواهد فرستاد. چون در اين آيه مى پرسد كه آيا كافى نيست كه خدا سه هزار فرشته بفرستد، اين بدان معنا نيست كه حتماً سه هزار فرشته فرستاده است (دقت كنيد). مطلب ديگر اينكه از اين آيات معلوم نمى شود كه فرشتگان مستقيماً در جنگ شركت كردند. ظاهر اين است كه آنها فقط مسلمانان را تقويت روحى كردند; هر چند كه در بعضى از روايات از اقدام مباشر آنها خبر داده شده است. آيه (11) اذ يغشّيكم النعاس امنة منه ...: شب جنگ بدر كه با توجه به توان رزمى دو طرف بايد يك شب بحرانى و نگران كننده اى براى مسلمانان مى شد، به لطف و عنايت خدا شب آرام و بى دغدغه اى براى آنها بود و به خواب خوشى فرو رفتند و اين به جهت روحيه بالا و احساس امنيتى بود كه داشتند. يكى ديگر از عنايتهاى خدا بر آنها اين بود كه باران رحمت الهى آنها را نوازش داد، و باران در آن موقعيت خاص نعمت بزرگى بود; چون در آن منطقه فقط يك چاه آب بود و آن هم در دست دشمن قرار داشت، هوا گرم و زمين شن زار بود و گرد و خاك راه در تن مسلمانان، آنها را آزار مى داد. نم نم باران، راحتى و پاكى را براى مسلمانان به ارمغان آورد و آنها را پاك و پاكيزه كرد و وسوسه هاى شيطان را كه گاهى آنها را در رسيدن كمكهاى غيبى دچار ترديد مى ساخت از بين برد و به آنها آرامش خاطر داد و گامهايشان را در راه مبازره با دشمنان اسلام استوار كرد.همانگونه كه گفتيم منظور از رجز الشيطان = پليدى شيطان همان وسوسه هاى شيطانى است كه از بين رفت. بعضى ها احتمال داده اند كه منظور از آن، احتلام بود و بعضى از مسلمانان محتلم شده بودند و آبى براى غسل كردن نداشنند و در آب باران غسل كردند.اِذْ يُوحى رَبُّكَ اِلَى الْمَلائِكَةِ أَنّى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقى فى قُلُوبِ الذَّينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبوُا مِنهْمُ كُلَّ بَنان (* ) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شآقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ (* ) ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النّارِ(* )هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت قدم كنيد، بزودى در دلهاى كسانى كه كافر شدند وحشت خواهم انداخت پس بالاى گردنها را بزنيد و از آنها هرانگشتى را بزنيد (12) آن بدانجهت است كه آنها با خدا و پيامبرش ستيز كردند و هر كس با خدا و پيامبرش ستيز كند، همانا خداوند سخت كيفر دهنده است (13) اينتان (عذاب ماست) پس آن را بچشيد و همانا براى كافران عذاب آتش است (14)
نكات ادبى
1 - انّى معكم در حكم مفرد و مفعول يوحى است. يا خطاب به ملائكه است و يا انّى معكم مضمون وحى و مربوط به مسلمانان است. 2 - الرعب ترس، واهمه، ناراحتى نفس به خاطر توقع يك امر ناپسند. اصل رعب به معناى قطع است گويا رعب حالت اطمينان و شادى را قطع مى كند. 3 - فوق الاعناق بالاى گردنها و منظور از آن سر است. 4 - بنان انگشت. اطراف دستها و پاه. 5 - شاقّوا ستيز مى كنند، عصيان مى كنند، از شقّ به معناى يك طرف چيزى كه دو نيم شده است. گويا آنان از خدا بريده بودند و در طرف ديگر واقع شده بودند. ضمناً در يشاقق دو لهجه وجود دارد: به همين صورت لهجه حجاز و به صورت ادغام لهجه ديگران است. 6 - كم در ذلكم ضمير خطاب است و محلى از اعراب ندارد و ذلكم خبر مبتداى محذوف است و تقدير آن چنين است: الامر ذلكم يا ذلكم عذاب الله.
تفسير و توضيح
آيه (12) اذيوحى ربّك الى الملائكة انّى معكم... : هنگامى كه فرشتگان در جنگ بدر به كمك مسلمانان شتافتند از جانب پروردگار به آنها وحى شد كه من با شما هستم; يعنى من نيز با شما مسلمانان را يارى مى دهم، همانگونه كه در آيات بعدى خطاب به پيامبر خواهد آمد كه: وقتى تو تير انداختى در واقع اين خدا بود كه تير انداخت. همچنين به فرشتگان وحى شد كه دلهاى مؤمنان را مطمئن سازيد و آنها را استوار و ثابت قدم كنيد; يعنى به تقويت روحى آنها بپردازيد كه بزودى در دلهاى كافران ايجاد رعب و وحشت خواهم كرد و آنها روحيه خود را از دست خواهند داد معلوم است كه ضعف روحيّه باعث شكست و بالا بودن روحيه عامل مهم پيروزى است. ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه خداوند به فرشتگان دستور جنگ نمى دهد بلكه از آنها مى خواهد كه روحيّه مؤمنان را تقويت كنند و اين مى رساند كه فرشتگان مستقيماً با كافران درگير نشدند بلكه فقط از نظر روحى مسلمانان را كمك كردند; و اما جمله فاضربوا فوق الاعناق ظاهر اين است كه خطاب به مسلمانان است نه فرشتگان، و به مسلمانان دستور مى دهد اكنون كه فرشتگان هم به كمك شما آمده اند دشمن را بكوبيد و سر آنها رابزنيد و نيز انگشتان آنها را قطع كنيد. يعنى يا آنها را بكشيد و يا حداقل انگشتان و دستان آنها را قطع كنيد كه نتوانند اسلحه برگيرند. به نظر مى رسد كه عبارت همه انگشتان آنها را بزنيد، يك تعبير كنايى است و منظور از آن قطع اميد آنها و تمام رابطه هايى است كه دارند; يعنى به طور كلى آنها را تار و مار كنيد تا ديگر نتوانند تجديد قوا كنند و به شما هجوم آورند. آيات (13 - 14) ذلك بانّهم شاقّوا الله و رسوله... : دستور شديدى كه در سركوبى دشمن به مسلمانان داده شد از آن جهت بود كه آنان با خدا و رسول ستيز كردند و عصيان نمودند، و كسى كه چنين كند و در واقع به جنگ خدا و رسول او آيد، خدا چنين افراد را سخت كيفر مى دهد; در دنيا به وسيله مؤمنان و در آخرت با عذاب جهنم آنها را كيفر مى دهد. براى همين است كه در اين آيات راجع به كسانى كه با خدا و رسول او ستيز مى كنند مى فرمايد: خداوند سخت كيفر دهنده است و اين شايد اشاره به عذاب دنيوى و شكست سهمگين قريش در جنگ بدر باشد، و بعد از آن از عذاب آخرت سخن به ميان مى آورد و مى فرمايد: براى كافران عذاب آتش است.يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ (* ) وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذ دُبُرَهُ اِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتال أَوْ مُتَحَيِّزًا اِلى فِئَة فَقَدْ بآءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (* ) فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمى وَ لِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاًء حَسَنًا اِنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليمٌ (* ) ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ (* )