نكات ادبى
1ـ دأب شيوه، عادت. ضمنا كدأب خبر مبتداى محذوف است و تقدير چنين است: دأبهم كدأب آل فرعون. 2ـ ذلك اشاره به عذابى است كه كافران را در برمى گيرد. 3ـ يك در اصل يكون بود به خاطر جزم نون ساكن شد و واو به التقاء ساكنين افتاد و نون هم به جهت كثرت استعمال حذف شد چون فعل كان يكون از تمام فعلها بيشتر استعمال دارد. البته گاهى هم نون ظاهر مى شود و هر دو وجه جايز است. 4ـ كل از اضافه بازداشته شده و براى همين است كه صفت و فعلى كه براى آن ذكر مى شود مى تواند با توجه به لفظ آن مفرد و با توجه به معناى آن جمع باشد و در اينجا به صورت جمع آمده است كل كانوا ظالمين. و شايد انتخاب جمع در اينجا براى رعايت سجع آخر آيات است.تفسير و توضيح
آيه (52) كدأب آل فرعون والذين من قبلهم ...: كافران در عنادى كه با حق دارند مشابه يكديگرند و در طول تاريخ آنها كه پيامبران را تكذيب كردند در مسير واحدى بودند و شيوه مشابهى داشتند. اين آيه بيانگر همين حقيقت تاريخى است و مى فرمايد: شيوه و روش اين كافران كه پيامبر اسلام را تكذيب مى كنند، مانند شيوه فرعونيان و كافران پيش از آنهاست كه آيات خدا را تكذيب كردند. وقتى ما سير تاريخى كفر و الحاد را بررسى مى كنيم مى بينيم كه در طول تاريخ همواره جبهه اى در برابر حق و مكتب پيامبران وجود داشته كه نحوه عمل و شيوه كار آنها و بهانه هايى كه مى آوردند و اقداماتى كه مى كردند و تهمتهايى كه بر پيامبران مى زدند همگى مشابه يكديگر بوده است. همانگونه كه فرعون و اشراف از قوم او در برابر موسى ايستادند و از در مخالفت برآمدند و ابتدا به وسيله ساحران خواستند جلو نشر دعوت او را بگيرند و دست آخر او را تعقيب كردند تا او وارد دريا شد و فرعونيان غرق شدند، عين همان شيوه را در عصر پيامبر اسلام مى بينيم كه كفار قريش نخست به وسيله قصه گويان خواستند جلو گسترش نفوذ قرآن را بگيرند و چون طرفى نبستند اقدام به قتل پيامبر نمودند و چون پيامبر از دسترس آنها دور شد براى مبارزه با او بارها لشگركشى كردند ولى مانند فرعونيان دست آخر شكست خوردند و عذاب الهى به سراغ آنها آمد. اين است كه در اين آيه از مشابهت روش كفار عصر پيامبر با فرعونيان و كافران پيش از او سخن مى گويد و اينكه چگونه آنها آيات خدارا تكذيب كردند و خدا آنها را به سبب گناهانشان مؤاخذه كرد. در پايان آيه از خداوند با اين دو صفت كه نيرومند و سخت كيفر دهنده است ياد مى كند. آيات (53 ـ 54) ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة ....: مؤاخذه كافران و عذابى كه خداوند بر آنها فرود آورد، بدون جهت نيست و براى خود معيارها و ملاكهاى خاصى دارد. در اين آيه يكى از آن معيارها را به دست مى دهد و روشن مى كند كه چگونه و به چه دليل گاهى خداوند نعمتى راكه بر قومى داده از آنها مى گيرد؟ گاهى جامعه اى داراى امنيت و آسايش و فراخى روزى است و قدرت و شكوهى دارد ولى ناگهان همه چيز درهم مى ريزد و آن نعمتها از آن جامعه سلب مى شود و جامعه دچار ناامنى و قحطى و جنگ و مصيبتهاى ديگر مى گردد، اين تغيير نعمتها براى آن است كه مردم آن حالت معنوى و اخلاقى را كه داشتند و با ايمان به خدا و شكر نعمتهاى او زندگى مى كردند، از دست مى دهند و حال آنها دگرگون مى شود و به فسق و فساد و گناه روى مى آورند. در چنين حالتى است كه خدا نيز نعمت خود را تغيير مى دهد و آن را تبديل به نقمت مى كند. اين آيه همين سنت تاريخى الهى را كه حاكم بر جامعه و تاريخ است بيان مى كند و مى فرمايد اينكه خدا كافران را عذاب مى كند براى آن است كه خداوند نعمتى را كه به قومى داد تغيير نمى دهد مگر اينكه حالت نفسانى آنها تغيير پيدا كند.آيه مورد بحث نظير آيه ديگرى است كه مى فرمايد:ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا مابانفسهم (رعد/11)همانا خداوند آنچه را كه يك قوم دارد تغيير نمى دهد مگر اينكه آنها آنچه را كه در نفس خود دارند تغيير بدهند. در پايان آيه مورد بحث با ذكر اينكه خدا شنوا و داناست خاطرنشان مى سازد كه خدا از تمام اوضاع و احوال مردم آگاهى دارد و تغييرى كه در حالت مردم و در عملكرد آنها روى مى دهد، دور از علم و اطلاع او نيست. در آيه بعدى بار ديگر همان مطلبى را كه دو آيه پيش فرموده بود براى تاكيد تكرار مى كند و آن اينكه شيوه كافران عصر پيامبر همانند شيوه فرعونيان و كافران پيش از آنهاست كه همگى آيات پروردگار خود را تكذيب كردند و ما آنها را به سبب گناهانشان هلاك نموديم و فرعونيان را هم غرق كرديم و همگى آنها ستمگر بودند. البته ميان دو آيه اى كه اين مطلب در آنها آمده تفاوتهايى وجود دارد در آيه پيش، از تكذيب آيات خدا سخن گفت ولى در اين آيه از تكذيب آيات پروردگارشان سخن مى گويد كه اولى مربوط به كفر به خداست ودومى مربوط به كفر به نعمتهاى خداست و نيز در آيه دوم از مؤاخذه آنها صحبت شد و از هلاكت آنها سخن به ميان آمد كه شديدتر از مؤاخذه است .همچنين در آيه دوم اين مطلب اضافه شده كه ما فرعونيان را غرق كرديم و نيز در آخر اين آيه با يك نتيجه گيرى كلى، مطلب مورد نظرِ هر دو آيه را در قالب يك جمله كوتاه به صورت قانون درمى آورد و مى فرمايد: و كل كانوا ظالمين = و همگى ستمگران بودند.چند روايت
1ـ عن على(ع) قال: وليس ادعى الى تغيير نعم الله وتعجيل نقمته من اقامة على ظلم فان الله سميع دعوة المظلومين و هو للظالمين بالمرصاد.(1)حضرت على(ع) فرمود: چيزى به تغيير نعمتهاى خدا و تعجيل بلاى او، وادار كننده تر از مداومت بر ظلم نيست چون خدا دعاى مظلومان را مى شنود و در كمين ستمگران است. 2ـ عن ابى عبدالله(ع): كان ابى يقول: ان الله قضى قضاء حتما لاينعم على العبد بنعمة فيسلبها اياه حتى يحدث العبد ذنبا يستحق بذلك النقمة.(2)امام صادق(ع) فرمود: پدرم مى گفت: همانا خداوند قضاى حتمى كرده كه به بنده اى نعمتى نمى دهد كه آن را از او بگيرد مگر اينكه بنده گناهى بكند به سبب آن سزاوار اين بلا گردد. 3ـ عن ابى عبدالله(ع) قال: ماانعم الله على عبد بنعمة فسلبها اياه حتى يذنب ذنبا يستحق بذلك السلب.(3)امام صادق(ع): خداوند نعمتى را بر بنده اى نمى دهد كه آن را از او بگيرد مگر اينكه گناهى بكند كه به سبب آن سزاوار اين گرفتن باشد.اِنَّ شَرَّ الدَّوآبِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (* ) اَلَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُوُنَ عَهْدَهُمْ فى كُلِّ مَرَّة وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ (*) فَاِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (* )وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْم خِيانَةً فَانْبِذْ اِلَيْهِمْ عَلى سَوآء اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْخآئِنينَ (* ) وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَبَقُوا اِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ (* )همانا بدترين جنبندگان نزد خداوند كسانى هستند كه كافر شدند و ايمان1- نهج البلاغه نامه 53.2- اصول كافى ج 2 ص 273.3- همان ص 274.