تفسیر کوثر جلد 4

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تفسیر کوثر - جلد 4

یعقوب جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمى آورند(50) كسانى كه از آنها پيمان گرفتى و سپس آنها پيمان خود را هر بار مى شكنند و آنها پروايىنمى كنند (56) پس اگر در جنگ آنها را يافتى آنها را از پشت سرهايشان جدا كن باشد كه پند گيرند(57) و اگر از خيانت گروهى ترسيدى براى همسانى با آنها (پيمانشان را) به سوى آنها بيفكن كه خدا خائنان را دوست ندارد (58) و كسانى كه كافر شدند گمان نكنند كه پيشى گرفته اند آنها نمى توانند عاجز كنند(59)

نكات ادبى

1ـ الدوابّ جمع دابه، جنبده. همانگونه كه در پيش گفتيم دابه به هر حيوانى از جمله انسان شامل مى شود ولى بيشتر آن را در حيوانات بخصوص اسب به كار مى برند.

2ـ الذين عاهدت يا بدل از الذين كفروا است و يا مبتدا است و خبر آن فاماتثقفنهم مى باشد.

3ـ فاما براى شرط است و اصل آن ان شرطيه و ما زايده است كه نون در ميم ادغام شده است.

4ـ تثقفنهم پيدا كردى آنها را، به آنها دست يافتى.

5ـ فشرّد جداكن، تفرقه بيانداز. كنايه از شكست دادن به آنهاست.

6ـ تخافن فعل مضارع مخاطب كه مؤكد به نون تاكيد ثقيله شده است.

7ـ فانبذ بيفكن، منظور از آن در اينجا انداختن پيمان است كنايه از اينكه تو هم با آنهانقض پيمان كن.

8ـ على سوا به طور يكسان، منظور اين است كه وقتى آنها پيمان خود را شكستند تو نيز پيمان خود را بشكن كه در اين صورت به طور مساوى عمل كرده ايد.

9ـ ولايحسبن از افعال قلوب است ولى اين جمله سبقوا به جاى دو مفعول نشسته است و اگر چنين باشد الذين كفروا فاعل آن خواهد بود. احتمال ديگر اينكه فاعل يحسبن حذف شده و تقدير آن اين است ولايحسبن الناس يا ولايحسبن حاسب. در اين صورت الذين كفروا مفعول اول و سبقوا مفعول دوم مى شود.

تفسير و توضيح

آيات (55 ـ 56) ان شر الدوابّ عندالله الذين كفروا ...: پس از استقرار حكومت اسلامى در مدينه كه باهجرت پيامبر اسلام به اين شهر صورت گرفت مسلمانان با بعضى از قبايل يهود مانند بنى قريظه و بنى نضير پيمان صلح و عدم تعرض بستند و آنان متعهد شدند كه به دشمنان اسلام كمك كنند.

با وجود اين پيمان، در جنگ بدر بعضى از يهوديان به مشركان مكه در مقابل مسلمانان كمك كردند و اسلحه در اختيار آنها گذاشتند و بدينگونه پيمان شكنى كردند و چون با اعتراض مسلمانان روبرو شدند متعهد شدند كه ديگر اين كار تكرار نخواهد شد ولى درجنگ خندق بار ديگر آنها به دشمنان اسلام كمك كردند و باز پيمان خود را شكستند.

اين آيات درباره اين گروه از كافران پيمان شكن است كه هر بار پيمانى مى بستند و آن را مى شكستند، مى فرمايد: بدترين جنبندگان همين كافران هستند كه اميدى به مسلمان شدن آنها در آينده وجود ندارد و آنها هرگز ايمان نخواهند آورد. تو هر بار با آنهاپيمان بستى آنها پيمان شكنى كردند، و آنها پروايى از پيمان شكنى ندارند.

پس از اين بيان، درباره اين گونه كافران دو حكم مى دهد كه در آيات بعدى مى آيد: آيات (57 ـ 59) فامّا تثقفنّهم فى الحرب فشرّدبهم ...: اگر در جنگ با اين كافران پيمان شكن دست پيدا كردى آنها را تار و مار كن و آنها را از پشت سريهايشان جدا ساز. يعنى آنها را در هم بكوب بگونه اى كه پشت سريهاى آنها هم نتوانند به آنها كمك كنند. اين دستورالعمل براى آن است كه اگر كافرى كه با مسلمانان پيمان صلح بسته در صف دشمنان اسلام قرار گيرد و با آنها بجنگد ديگر احترامى ندارد و بايد سخت كيفر بيند و مسلمانان بايد چنين كافرى را سركوب كنند تا عبرتى براى ديگران باشد و ديگران از آن پندهاى لازم را بگيرند.

اين حكمى است كه درباره كافران پيمان شكنى كه با مسلمانان وارد جنگ شده اند داده شده است در اينجا نيازى نيست كه مسلمانان اول پيمان خود را لغو كنند و سپس آنها را بكشند چون پيمان خود بخود لغو شده است. كسانى كه از كافران هم بودند كه با مسلمانان پيمان داشتند و وارد جنگ با آنها نشده بودند ولى دست به توطئه هاى پى در پى مى زدند كه مغاير با پيمان صلح بود و اقدامات آنها نشان مى داد كه آنها درصدد شكستن پيمان هستند.

درباره اين گروه در آيه بعدى حكم ديگرى مى دهد و آن اينكه اگر بيم آن داشتيد كه گروهى خيانت كنند و پيمان خود را بشكنند و به شما ضربه بزنند، شما پيمان خود را با آنان لغو كنيد و اين لغو پيمان را به اطلاع آنها برسانيد تا هر دو از نظر اينكه تعهدى نسبت به يكديگر نداريد همسان و مساوى شويد و پس اعلام نقض پيمان مى توان بر ضد آنها اقدام كرد يعنى تا لغو پيمان اعلام نشده نمى توان كارى كـرد.

اين حكم نشان دهنده نهايت عدالت خواهى اسلام و انسانى بودن احكام آن است و مسلمانان نبايد در برابر گروهى كه پيمانى با آنها دارند حتى اگر آنها توطئه كنند، بدون اعلام قبلى اقدامى بر ضد آنها بكنند بلكه اول بايد لغو پيمان را به آنها ابلاغ نمايند و سپس هر كارى كه صلاح بود انجام بدهند. چون اگر چنين نكنند به پيمان خود خيانت كرده اند و خداوند خائنان را دوست ندارد.

در آيه بعدى راجع به كسانى از كافران كه با وجود خيانتهايى كه در حق مسلمانان كرده بودند، از جنگ بدر جان سالم بدر بردند و به سزاى اعمال خود نرسيدند مى فرمايد: آنها گمان نكنند كه بر مسلمانان پيشى گرفته اند و كار تمام شده است زيرا كه آنها نمى توانند خدا را عاجز كنند و از مجازات فرار كنند. يعنى به هر حال مجازات الهى به سراغ آنها خواهد آمد و ديديم كه چنان شد و آن گروه از مشركان مكه كه در جنگ بدر كشته نشدند، يا در جنگهاى ديگر كشته شدند و يا اظهار اسلام كردند كه باعث احترام خون آنها شد و بالاخره پس از فتح مكه مشركى در آن شهر نماند.و َ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَىْء فى سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ اِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (* ) وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (* ) وَ اِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَاِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذى أَيَّدَكَ بِنَصْرِه وَ بِالْمُؤْمِنينَ (* ) وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِى الْأَرْضِ جَميعًا مآ أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (* ) و براى آنان هر چه مى توانيد نيرو و اسبان بسته شده تهيه كنيد تا با آن دشمن خداو دشمن خود و كسانى جز آنها را كه نمى شناسيد و خدا آنها را مى شناسد برسانيد، و هر چه در راه خدا انفاق كنيد به تمامى به شما داده خواهد شد و هرگز بر شما ظلم نخواهد شد(60) و اگر مايل به صلح شدند ، تو نيز به آن مايل باش، و بر خدا توكل كن كه او شنواى داناست(61) واگر خواستند تو را بفريبند خداوند تو را بس است اوست كه با يارى خود و به وسيله مؤمنان تو را تأييد كرد(62) و ميان دلهايشان پيوند داد. اگر همه آنچه را كه در زمين است انفاق مى كردى ميان دلهايشان پيوندى نمى دادى ولى خدا ميان آنها پيوند داد كه او بسيار قدرتمند و فرزانه است(63)

نكات ادبى

1ـ واعدّوا آماده كنيد، تهيه كنيد. اصل آن از عدّ به معناى شمردن است وقتى كه كسى چيزى را آماده مى كند آن را مى شمارد.

2ـ رباط به هم پيوسته، بسته شده و آماده براى انجام كارى. اين كلمه يا جمع ربط است مانند كلب و كلاب و يا مصدر است مانند صياح و در هر دو حال منظور از آن در اينجا اسبانى است كه جهت جنگ با دشمن تهيه شده و در جايى بسته شده است.

3ـ الخيل اسبان.

4ـ ترهبون مى ترسانيد. حال از فاعل اعدوّا است وعلت براى حكم آماده سازى نيرو و اسب مى باشد.

5ـ لاتعلمونهم آنها را نمى شناسيد. يعلم در اينجا به معناى عرف است و با يك مفعول تمام شده است ولى در الله يعلمهم به معناى خودش است زيرا عرف را نمى توان به خدا اطلاق كرد زيرا عرف به دانستن چيزى گفته مى شود كه شخص آن را قبلا نمى دانست و عرف علم مسبوق به جهل است و اين نسبت به خدا محال است.

6ـ يوفّ به تمامى داده مى شود، باز پس داده مى شود. اين كلمه به خاطر واقع شدن جزاء شرط مجزوم شده است.

7ـ جنحوا ميل كردند. جناج و جنح ميل كردن به يك سو و به بال پرنده جناح گفته مى شود چون هر بالى به طرفى ميل كرده است.

8ـ سلم با كسره و فتحه آن صلح و آشتى.

تفسير و توضيح

آيه (60) واعدوا لهم مااستطعتم من قوة ...: هر چند كه ايمان به خدا و قوى بودن روحيه نقش تعيين كننده اى در جنگ مسلمانان با كفار داشت ولى نبايد به نقشى كه ابزار جنگى و سلاحهاى در پيروزى دارد غافل بود. از اين جهت است كه قرآن كريم از يك طرف مسلمانان را به استوارى و صبر و استقامت و توكل به خدا در ميدان جنگ مى خواند (به طورى كه در آيات پيش ديديم) و از سوى ديگر آنها را به تهيه ساز و برگ نظامى و مسلح شدن به سلاحهاى روز دعوت مى كند.

در اين آيه به مسلمانان فرمان مى دهد كه هر چه در توان داريد براى مقابله با دشمن نيرو واسب تهيه كنيد و منظور از نيرو در اينجا نفرات نيست بلكه ساز و برگ نظامى و ابزار جنگى است. و مسلمانان بايد در هر عصرى با بهترين سلاحهاى روز مجهز شوند. در زمان پيامبر اسلام و صحابه بهترين سلاحها شمشير و تير و كمان و نيزه و اسب و منجنيق و دبابه و اين نوع سلاحها بود و پيامبر براى تهيه و يادگيرى آنها افرادى را به شهرهاى ديگر مى فرستاد و در زمان ما هم بايد به سلاحهاى روز همچون تانك و هواپيما و سلاحهاى ليزرى و موشكهاى گوناگون و زيردريايى هاى اتمى و مانند آنها مجهز شوند.

دلالت آيه بر لزوم تهيه سلاحهاى روز و پيشرفته در هر زمانى از آنجاست كه مى فرمايد هر چه در توان داريد تهيه كنيد و اين شامل هر نوع سلاحى است كه در هر زمانى معمول مى شود و بايد گفت كه آيه فقط سلاح را هم نمى گويد بلكه هر كارى را كه توان جنگى مسلمانان را بالا ببرد، بايد تهيه شود مانند بعضى از فنون نظامى و تاكتيكهاى جنگى و نقشه كشيها و سياست گذاريها كه مسلمانان بايد در همه آنهاپيشرفت كنند و كارايى داشته باشند.

پس از ذكر اين سخن كلى كه شامل هر نوع سلاحى مى شود، از اسبان كارآزموده و آماده شده براى جنگ به خصوص نام مى برد و تهيه آنها را براى مسلمانان عصر پيامبر توصيه مى كند چون در آن زمان اسب تأثير سرنوشت سازى در جنگ داشت اسب حتى در زمان ما نيز با اينهمه مركبهاى گوناگون در بعضى از موارد مانند عبور از جنگلها و مناطق كوهستانى كارآيى دارد ولى در زمان ما بايد به جاى اسب از خودروهاى مخصوص جنگ استفاده كرد و آنها را تهيه نمود.

اگر ملتى به انواع سلاحها مسلح شود، دشمن از آن ملت مى ترسد و به فكر حمله به آن نمى افتد بنابراين نفس داشتن سلاح خود تضمين كننده امنيت آن ملت است. در دنباله آيه به اين حقيقت اشاره مى كند و مى فرمايد تهيه نيرو و اسلحه براى آن است كه شما دشمنان خدا و دشمنان خودتان و دشمنانى را كه شما نمى شناسيد ولى خدا آنها را مى شناسد، بترسانيد. يعنى آنها از ترس مقابله با شما به فكر جنگ با شما نباشند.منظور از دشمنان خدا همه كافران است كه سر جنگ با مسلمانان را داشتند و منظور از دشمنان شما دشمنان شخصى مسلمانان است كه در دوران جاهليت با آنها دشمنى داشتند و اكنون نيز همان كينه رادارند و منظوراز دشمنانى كه مسلمانان آنها را نمى شناسند منافقان و آن گروه از دشمنان بالقوه است كه در حال حاضر كارى به كار مسلمانان ندارند ولى ممكن است در آينده خطرى براى مسلمانان باشند.

مسلم است كه تهيه ساز و برگ جنگى و اسبان كارآزموده نياز به صرف هزينه هاى بسيار دارد. اين است كه قرآن مسلمانان را تشويق مى كند كه در اين راه بذل مال كنند و قسمتى از اموال خود را به اين امر اختصاص دهند و بدانند كه هر چه صرف كنند در راه خدا صرف كرده اند و هر چيزى را كه در راه خدا انفاق كنند، خداوند مقابل آن را در قيامت به صورت پاداشهاى اخروى به آنها باز پس مى دهد. و هرگز آنها مورد ستم قرار نمى گيرند. گويا كه آنها به خدا قرض داده اند و به موقع طلب خود را خواهند گرفت.

آيات (61 ـ 62) و ان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوكل على الله ...: قرآن در عين حال كه مسلمانان را به تهيه نيرو و بالا بردن توان رزمى خود مى خواند، دين و صلح و آرامش است و همواره منادى صلح ميان ملتهاست.

در اين آيه به پيامبر دستور مى دهد كه اگر دشمن مايل به صلح شود و تو را به سوى صلح بخواند تو هم مايل به صلح باش و دعوت صلح را بپذير و توكل به خدا كن كه خدا شنوا و داناست و از نقشه هاى دشمن خبر دارد.

در اسلام صلح آن چنان مطلوب است كه حتى اگر احتمال داده شود كه آنها با پيشنهاد صلح قصد توطئه دارند و مى خواهند موقعيت جنگى خود را بهتر كنند باز آن پيشنهاد قبول است و به پيامبر مى فرمايد: كه اگر آنها قصد داشته باشند كه تو را بفريبند، خدا تو را بس است. يعنى با توكل به خدا مى توانى پيشنهاد صلح را بپذيرى. البته اين به معناى لزوم پذيرش پيشنهاد صلح در هر شرايطى نيست بلكه پذيرش صلح و يا ردّ آن بر پيامبر و امام فرمانده و سپاه است كه هر جور صلاح بداند بكند ولى بايد بداند كه صلح از نظر خدا بهتر از جنگ است.

پس از آنكه فرمود: خدا تو را بس است، براى آن دليلى مى آورد و مى فرمايد: اين خداست كه تو را با يارى خود و به وسيله مؤمنان تأييد كرد و نيروى تو را بالا برد و ميان دلهاى آنان پيوند داد. اگر تو تمام ثروتهاى روى زمين را هزينه مى كردى نمى توانستى ميان دلهاى آنان پيوند دهى ولى خدا اين كار را كرد كه او قدرتمند و فرزانه است و مى تواند چنين كند.

/ 149