مقدمه ويرايش جديد
نهج البلاغه، صحيفه اى است كه آيات آسمانى قرآن را براى خاكيان به نيكى تفسير مى كند و به اهل حقيقت مى آموزد كه چگونه مى توان معارف وحيانى را در لحظه هاى حيات دنيايى جارى ساخت و تمام شئون زندگى را آكنده از عطر خدا خواهى كرد.
نهج البلاغه، همانند آيينه اى تمام نما، كرامت كلام على و والايى انديشه ى علوى را به جهانيان مى نماياند و با عبارات ژرف و شگرف خويش شگفتى انديشمندان حقيقت جو را برمى انگيزد و ما شيعيان على كه ارادت و اخلاصمان به ساحت قدسى اميرمومنان عليه السلام شهره شهرها و ديارهاست نبايد اين كتاب شريف و بى بديل را مهجور بگذاريم و انس با گلواژه هايش را به وادى نسيان بسپاريم.
كتابى كه فرا روى خويش داريد، كوششى است در راه شناساندن نهج البلاغه به نوانديشان جوان و ره پويان راه ولايت و جذب بيش از پيش اشتياق آنان به سوى انس پيوسته با سخنان امير غدير و مولاى متقيان عليه السلام كه اميد آن داريم خرسندى على عليه السلام و دعاى خير امام زمان "عج" و شيعيان را در پى داشته باشد.
كتاب حاضر، نسخه نوينى است كه در سال خجسته ى امام على عليه السلام با تجديد نظرها و اضافات جديد به حضور خوانندگان عزيز و صميمى تقديم مى گردد. آرزومنديم مقبول طبع لطيفتان باشد و به گونه اى وافى از آن بهره ور شويد، ان شاء ا...
تهران- ستاد احياى نهج البلاغه
محمد مهدى عليقلى "مرداد 79"
آشنايى با نهج البلاغه
نهج البلاغه [ نهج البلاغه يعنى ''راه و روش شيوايى گفتار و رسايى كلام ''. ] كتاب ارزشمند و بى همتايى است كه بخشى از سخنان و كلمات گهربار اميرالمومنين حضرت على عليه السلام را در برمى گيرد. [ چنانكه خواهيم گفت، هدف سيدرضى، جمع آورى همه ى خطبه ها، نامه ها و كلمات كوتاه آن حضرت نبوده، بلكه تنها بخش هايى كه فصاحت و بلاغت آن در سطح عالى بوده گردآورده است. به همين دليل، مشاهده مى شود كه گاه يك خطبه را چند قسمت كرده و برخى از قسمت هاى آن را آورده است. در نهج البلاغه، 241 خطبه ثبت شده است، در حالى كه خطبه ها و سخنرانى هاى امام على عليه السلام بسيار بيش از اين است. مسعودى، مورخ معروف كه 100 سال پيش از سيدرضى "ره" زندگى مى كرده، مى نويسد: مردم بيش از چهارصد و هشتاد و اندى از خطبه هاى امام را حفظ كرده اند و از آنها استفاده مى كنند. ]
كتاب نهج البلاغه در سه فصل جداگانه، به ابتكار و ذوق علامه سيدرضى رحمه الله تنظيم گرديده است:
فصل اول: خطبه ها، "مجموعه ى سخنرانى هاى دلنشين و آتشين امام عليه السلام" كه شامل 241 خطبه است.
فصل دوم: نامه ها، "مجموعه ى نامه هاى امام عليه السلام به دوستان، دشمنان، استانداران، فرماندهان نظامى و ديگر مسئولان كشورى و..." كه 79 نامه را شامل مى شود.
فصل سوم: كلمات قصار و جملات زيباى حكمت آميز، كه مجموعا 480 كلمه
را در برمى گيرد.
اما علو مقام و عظمت ''نهج البلاغه''، ميراث جاويدان على عليه السلام، بدان پايه است كه برخى آن را ''دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق'' ناميده اند و برخى ديگر آن را ''اخ القرآن'' خوانده اند و اين بدان معنى است كه نهج البلاغه همان راهى را ارايه مى دهد كه قرآن هدايتگر آن است.
آرى، على عليه السلام خود نيز پيوسته همگام با قرآن بوده، چنانكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است:
على مع القرآن و القرآن مع على، لن يفترقا حتى يردا على الحوض.
على با قرآن و قرآن با على است، اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. [ سفينه البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 414. ]
اما از آنجا كه ما مسلمانان و به ويژه نسل جوان از اعماق و ژرفاى اين كلمات و سخنان گهربار و زندگى ساز اكثرا ناآگاهيم، شان والاى آن را تا حد يك دستور نامه ى اخلاقى پايين آورده ايم و از دستورات اجتماعى و اوامر حكومتى و كشوردارى و رفتار با زيردستان و... غافل شده و سر برتافته ايم و از عظمت و اهميت آن بى خبر مانده ايم. از آن روى، بسيارى از جوانان نهج البلاغه را كتابى مى دانند كه تنها درباره ى مرگ و آخرت و دستورات اخلاقى سخن رانده است نه چيز ديگرى. هر چند بعد از پيروزى انقلاب پربركت اسلامى، گرايش و توجه نسل جوان و روشنفكر به مذهب و كتاب هاى مذهبى و پيرامون آن بيشتر شده است، ولى اين توجه هنوز كافى نيست و عمق و ژرفاى كافى را نيز ندارد.
در اين قسمت، به خلاصه اى از اهم مطالب اين كتاب شريف اشاره مى كنم:
1- نهج البلاغه كتابى است مهم براى كشف و تبيين حقايق، معارف و قوانين اسلامى در موضوعات مهمى چون: زندگى و مرگ، اخلاق و رفتار فردى و اجتماعى، فنون و آداب جنگ، اصول مديريت، سياست و موازين اجتماعى و
قوانين اقتصادى و...
2- نهج البلاغه، در حقيقت آيينه اى تمام نما و منعكس كننده ى بسيارى از حوادث تاريخ صدر اسلام است و سخن بزرگ مرد و يگانه امامى است كه در تمام جنگ ها و حوادث در كنار مقتداى خويش حاضر بوده و تا پاى جان از رسول گرامى اسلام و حكومت الهى نوپاى اسلامى حمايت كرده است. او على ولى الله است كه بشر هرگز مثل او ديگر به خود نخواهد ديد.
3- نهج البلاغه سرمايه ى عظيمى است كه سرشار از بلاغت و فصاحت و ذوق بلند ادبى است، در اين باره نويسنده اى خوش ذوق چنين گفته است:
''پايين تر از سخن خالق و بالاتر از كلام مخلوق است''. [ تصوير زندگى در نهج البلاغه، لطيف راشدى، ص 34. ]
اما درباره ى كلمه ى نهج البلاغه بايد بگويم كه اين واژه ى زيبا نامى است كه عالم و اديب نامى اسلامى ''سيدرضى'' آن را براى گزيده اى از خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار امام على عليه السلام انتخاب كرده است. تاليف اين كتاب در ماه رجب سال 400 هجرى به پايان رسيده است.
از همان نخستين زمانى كه نسخه هاى اين كتاب به وسيله ى ''سيدرضى'' در جامعه ى علم و ادب راه يافت، با استقبال كم نظيرى روبرو گرديد و شگفتى همگان را برانگيخت و در كرسى هاى تدريس مورد بحث و فحص انديشمندان و دانش پژوهان قرار گرفت.
از دلايل استقبال بى نظير از ''نهج البلاغه''، مزايا و زيبايى هاى لفظى و معنوى و جامعيت و سبك محكمى است كه در آن به روشنى مشاهده مى شود. على عليه السلام در گفتار خود، دانش، سياست و معنويت را با فصاحت و بلاغت و گزيده گويى در هم آميخته است. هر كس ''نهج البلاغه'' را بخواند و با ادبيات زبان عرب آشنا باشد، به روشنى اين حقيقت را درك مى كند.
در تعريف نهج البلاغه، مطالب بسيارى گفته شده و تعبيرات گوناگونى از اين قبيل به كار رفته است:
- نهج البلاغه يا درياى بيكران معرفت.
- نهج البلاغه يا كتاب تربيت و تكامل.
- نهج البلاغه يا يك كتاب انقلابى براى رهايى از استبداد، استكبار و استعمار در همه ى زمان ها.
- نهج البلاغه آيينه ى قرآن است، گويى از قرآن اقتباس شده و...
- نهج البلاغه گويى مغز و بطن قرآن است و گويى وحى آسمانى است كه جبرييل امين، كلمه كلمه ى آن را بر زبان اميرمومنان على عليه السلام جارى ساخته است.
- نهج البلاغه يك كتاب سياسى و اجتماعى براى همه زمان ها و مكان ها، كه گويى براى امروز و فردا و فرداها نوشته شده و با مرور زمان كهنه نمى شود، بلكه تازگى نيز مى يابد.
- نهج البلاغه كتاب همگان، به خصوص جوانان، آنانى كه طبعا انقلابى و نوگرا هستند. اين كتاب احساس نسل جوان را اشباع مى كند.
- نهج البلاغه، الگويى اخلاقى براى معلمان اخلاق، سياسى براى سياستمداران، ادبى براى اديبان، فلسفى براى فيلسوفان، عرفانى براى عرفا، اجتماعى براى اجتماعيون و...
ولى بايد گفت هيچ يك از اين تعاريف، رسا و جامع نيست. زيبنده تر آن است كه بگوييم نهج البلاغه ''اخ القرآن'' "برادر قرآن" است و در اسلام، پس از قرآن، هيچ كتابى به بلنداى عظمت نهج البلاغه نمى رسد.
سخن نويسندگان در باب آشنايي با نهج البلاغه
آشنايى شهيد مطهرى با نهج البلاغه
نهج البلاغه كتاب ارزشمند و ماندگارى است كه در همه ى عصرها و زمان ها مورد توجه و تحقيق و بررسى عالمان و عارفان روشن ضمير و دانش پژوهان شهير قرار گرفته است. آنان از زواياى مختلف به اين كتاب گران سنگ نگريسته و شرح ها و تفاسير مختلفى نيز بر آن داده اند. از سويى هر مسلمان معتقد و آگاهى براى شناخت مكتب زندگى ساز اسلام و يافتن معرفت واقعى به كنه آن، بايد بارها و بارها اين ميراث عظيم را مطالعه و در آن تعمق و تفكر نمايد. بالطبع عالمان و روشنفكران مسلمان نيز جهت آشنايى توده ى مردم به معرفى و شرح اين كتاب پرداخته اند. ما در آغاز مطلب به نحوه ى آشنايى دو استاد بزرگ و نام آور، شهيد مطهرى و شيخ محمد عبده نظر مى افكنيم و خود و خوانندگان عزيز را به شناخت و بهره گيرى هر چه بيشتر از نهج البلاغه و سخنان هدايتگر آن امام همام و اين دو استاد بزرگ توصيه مى نماييم.
شهيد بزرگوار آيت ا... مطهرى درباره ى آشنايى خود با نهج البلاغه مى نويسد:
شايد برايتان پيش آمده باشد- و اگر هم پيش نيامده مى توانيد آنچه را مى خواهم بگويم در ذهن خود مجسم سازيد- كه سال ها با فردى در يك كوى و محله زندگى مى كنيد، لااقل روزى يك بار او را مى بينيد و طبق عرف و عادت، سلام و تعارفى مى كنيد و رد مى شويد، روزها و ماه ها و سال ها به همين منوال مى گذرد....
تا آنكه تصادفى رخ مى دهد و چند جلسه با او مى نشينيد و از نزديك با افكار و انديشه ها و گرايش ها و احساسات و عواطف او آشنا مى شويد. با كمال تعجب احساس مى كنيد كه هرگز نمى توانسته ايد او را آنچنان كه هست حدس بزنيد و پيش بينى كنيد.
از آن به بعد چهره ى او در نظر شما عوض مى شود، حتى قيافه اش در چشم شما طور ديگر مى نمايد، عمق و معنى و احترام ديگرى در قلب شما پيدا مى كند، شخصيتش از پشت پرده ى شخصش متجلى مى گردد، گويى شخص ديگرى است غير آنكه سال ها او را مى ديده ايد، احساس مى كنيد دنياى جديدى كشف كرده ايد.
برخورد من با نهج البلاغه چنين بود. از كودكى با نام نهج البلاغه آشنا بودم و آن را در ميان كتاب هاى مرحوم پدرم- اعلى الله مقامه- مى شناختم، پس از آن سال ها تحصيل مى كردم... و در همه ى اين مدت نام نهج البلاغه بعد از قرآن بيش از هر كتاب ديگر به گوشم مى خورد...
اما اعتراف مى كنم كه با دنياى نهج البلاغه بيگانه بودم. بيگانه وار با آن برخورد مى كردم و بيگانه وار مى گذشتم. تا آنكه در تابستان سال هزار و سيصد و بيست، پس از پنج سال كه در قم اقامت داشتم، به اصفهان رفتم و تصادف كوچكى مرا با فردى آشنا با نهج البلاغه، آشنا كرد. او [ عالم ربانى، مرحوم ميرزا على آقا شيرازى، قدس الله سره. جهت آشنايى با اين عالم ربانى به بخش تعليقات مراجعه نماييد. ] دست مرا گرفت و اندكى وارد دنياى نهج البلاغه كرد. آن وقت بود كه عميقا احساس كردم اين كتاب را نمى شناختم و بعدها مكرر آرزو كردم كه اى كاش كسى پيدا شود و مرا با دنياى قرآن نيز آشنا سازد.
از آن پس چهره ى نهج البلاغه در نظرم عوض شد. مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد. گويى كتاب ديگرى است، غير آن كتابى كه از دوران كودكى آن را مى شناختم. احساس كردم كه دنياى جديدى را كشف كرده ام. [ سيرى در نهج البلاغه، شهيد مطهرى، ص 7، "با اندكى تلخيص". ]
آشنايى شيخ محمد عبده با نهج البلاغه
شيخ محمد عبده از دانشمندان مشهور و رياست وقت دانشگاه الازهر مصر [ شيخ محمد عبده، يكى از علماى بزرگ اهل تسنن و از شاگردان سيد جمال الدين اسدآبادى بود كه به اتفاق وى در پاريس، مجله ى ''العروه الوثقى'' را منتشر مى ساخت. شيخ محمد عبده سال ها با استعمار انگليس كه ''مصر'' را در اشغال خود داشت مبارزه كرد و در اين راه، تن به تبعيد و سختى هاى فراوانى داد، تا سرانجام به مصر بازگشت و به رياست ''جامع الازهر'' رسيد و منشاء خدمات ارزنده اى گرديد. شيخ محمد عبده ''نهج البلاغه'' را با توضيحات و حواشى ارزشمند خويش منتشر كرد كه به ''نهج البلاغه ى شيخ محمد عبده'' مشهور است و بارها در مصر به چاپ رسيده است و دانشمندان شيعه و سنى از آن به نيكى ياد كرده اند. نهج البلاغه، شيخ محمد عبده را چنان تكان داد كه با مطالعه ى آن رسما نوشت كه اين كتاب در مدارس مصر بايد تدريس شود. ] در مقدمه ى ''شرح نهج البلاغه'' پس از انديشه و تدبر بسيار درباره ى اين كتاب با عظمت، اعجاب خود را نسبت به مقصد والاى نهج البلاغه اينگونه اظهار مى دارد:
... برحسب تقدير و به طور تصادف با كتاب ''نهج البلاغه'' آشنا شدم. اين برخورد و تصادف هنگامى صورت گرفت كه دچار دگرگونى و تشويش خاطر و افسردگى شده و از كارهايم بازمانده بودم. [ شيخ محمد عبده در آن زمان از سوى استعمار انگليس كه مصر را در اشغال داشت، به بيروت تبعيد شده بود. ]
در ادامه مى نويسد:
از اين رو كتاب مستطاب "نهج البلاغه" را وسيله اى براى تسكين روح و چاره اى براى برطرف ساختن اندوه هاى خويش يافتم. به همين جهت برخى از صفحات آن را از نظر گذراندم و جمله هايى چند از عبارات آن را از قسمت هاى مختلف و موارد پراكنده، مورد دقت و تامل قرار دادم.
با اين مطالعات در ''نهج البلاغه'' به يقين دانستم كه مدبر اين دولت و قهرمان اين صولت "فصاحت و بلاغت"، پرچمدار پيروزمند آن اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام است. هر وقت از مطالعه ى قسمتى صرف نظر مى كردم و به قسمت ديگرى مى پرداختم، كاملا تغيير موضوع و مطلب تازه اى را احساس مى كردم.
گاهى خود را در عالمى بسيار بزرگ از معانى بلند و موضوعات عالى مى ديدم
كه با زينت هاى عبارات آرايش يافته و در پيرامون نفوس پاك سرشت دور زده و به طرف دل هاى روشن روى آورده است، تا راه راست را به آنها بنماياند و به آنچه منظور دارد رهبرى كند و با موكب فضل و كمال از لغزشگاه ها حفظ نمايد.
در جاى ديگر مشاهده مى كردم كه عقلى نورانى كه شباهت به مخلوق جسمانى نداشت، از اين موكب الهى جدا شده و خود را به جان انسان مى چسباند، سپس او را از پرده هاى طبيعت جدا ساخته و به سوى ملكوت اعلاء بالا مى برد و به جايگاهى پرنور راهنمايى مى كند و از آن پس شوايب اوهام ماده را رها كرده، در كاخ هاى مقدسى نشيمن مى دهد.
بسيار اتفاق مى افتاد كه گويى مى شنيدم سخنورى بزرگ با سخنان حكيمانه اش زمامداران مردم را مخاطب ساخته و با صداى رسا كارهاى شايسته و نيك را به آنان نشان مى دهد و به موارد شك و ترديد آشنا مى سازد. از لغزشگاه ها بر حذر مى دارد و به جزييات سياست ارشاد مى كند و به راه هاى درست زندگى راهنمايى مى نمايد، تا آنجا كه آنان را به مقام عالى رياست مى نشاند و با ارايه ى طريق و حسن تدبير و رمز مملكت دارى، به جايگاه والاى دنيوى بالا مى برد.
اين كتاب با عظمت همان است كه سيد شريف رضى رحمه الله، از سخنان پيشواى بزرگ مسلمانان و مولاى ما اميرالمومنين على بن ابيطالب ''كرم الله وجهه'' از ميان سخنان پراكنده ى آن حضرت گردآورده و با اين اسم "نهج البلاغه" موسوم گردانيده است.
به حقيقت مى گويم من اسمى را كه به بهترين وجه دلالت بر مسمى و مقصود اين كتاب گرانقدر كند، از ''نهج البلاغه'' بهتر سراغ ندارم. من قادر نيستم اين كتاب پر ارج را بيشتر از آنچه از نامش برمى آيد، تعريف و توصيف كنم و در ميان مزاياى آن بالاتر از آنچه شريف رضى مولف اين كتاب در مقدمه ى آن آورده است، چيزى بياورم!
اگر قضاوت وجدان و حكم فطرت انسان، مرا ملزم نمى ساخت كه از شخص نيكوكار نسبت به كار نيكش قدردانى و سپاسگزارى شود، هرگز احتياجى به تمهيد اين مقدمه و آوردن اين بينه نداشتم، زيرا آنچه ''نهج البلاغه'' از فنون فصاحت و قوانين بلاغت كه مخصوص به آن است در بردارد، خود بهترين معرف آن است،
مخصوصا كه ''نهج البلاغه'' از آوردن هيچ موضوعى از مقاصد سخن، فروگذار نكرده است و از هر گذرگاه فكر و انديشه گذشته است....
در اثناء آن نيز كلمات شگفت آورى درباره ى توحيد و عدل و صفات سلبى و ثبوتى خداوند مى درخشد كه عطش آدمى را فرومى نشاند و دردهاى دردمندان را شفا مى دهد و هرگونه شبهه اى را از لوح دل ها مى زدايد. از خداوند بزرگ توفيق و يارى و راهنمايى و نگاهدارى مى خواهم و از خطاى دل و زبان و از لغزش قلم و قدم به او پناه مى برم. و هو حسبى و نعم الوكيل. [ سيدرضى مولف نهج البلاغه،على دوانى، ص 132. ]
نهج البلاغه، كتاب دل...
دريايى پيش رويمان است به گستردگى تاريخ 14 قرنه ى اسلام و به ژرفاى زمان، نامش ''نهج البلاغه''.
آن كه مى خواهد ''على'' را بشناسد و با روح علوى انس بگيرد، بايد جان را در زير آبشار خطبه هاى اين مجموعه بگيرد تا به طهارت و طراوت برسد.
و آن كس كه بخواهد ''اسلام'' را بشناسد، اما در چهره ى على و در سخن مولا، بايد نهج البلاغه را بخواند و از اين كوثر، جرعه هايى بنوشد.
اسلام را بايد از قرآن فراگرفت، ولى نهج البلاغه هم، ترجمان همان قرآن است. نهج البلاغه آيينه اى است كه سيماى قرآن را نشان مى دهد و هر دو به مبداء الهى وصل هستند.
''نهج البلاغه'' برادر ''قرآن'' است،
تفسر دين است،
سخن ''على'' عليه السلام است،
رهگشاى فصاحت و بلاغت است،
كتاب ''ارشاد و آموزش'' است،