تعليقات
يادى از استاد
استاد شهيد مرتضى مطهرى، درباره عالم ربانى، حاج ميرزا على آقا شيرازى قدس سره مى نويسد:
دريغ است از آن بزرگوارى كه مرا اولين بار با نهج البلاغه آشنا ساخت و درك محضر او را همواره يكى از ''ذخائر'' گرانبهاى عمر خودم- كه حاضر نيستم با هيچ چيز معاوضه كنم- مى شمارم و شب و روزى نيست كه خاطره اش در نظرم مجسم نگردد، يادى نكنم و نامى نبرم و ذكر خير ننمايم.
به خود جرات مى دهم و مى گويم او به حقيقت يك ''عالم ربانى'' بود. اما چنين جراتى ندارم كه بگويم من ''متعلم على سبيل نجاه'' [ يا كميل! الناس ثلاثه: فعالم ربانى و متعلم على سبيل نجاه و همج رعاع. نهج البلاغه، حكمت 147. ] بودم. يادم هست كه در برخورد با او همواره اين بيت سعدى در ذهنم جان مى گرفت:
عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز ''عالم ربانى'' نيست
مرد اگر هست به جز ''عالم ربانى'' نيست
مرد اگر هست به جز ''عالم ربانى'' نيست
او هم فقيه بود و هم حكيم و هم اديب و هم طبيب. فقه و فلسفه و ادبيات عربى و فارسى و طب قديم را كاملا مى شناخت و در برخى متخصص درجه اول به شمار مى رفت. قانون بوعلى را كه اكنون مدرس ندارد او به خوبى تدريس مى كرد و فضلا در حوزه ى درسش شركت مى كردند، اما هرگز نمى شد او را دربند يك تدريس مقيد
ساخت. قيد و بند به هر شكل با روح او ناسازگار بود. يگانه تدريسى كه با علاقه مى نشست نهج البلاغه بود. نهج البلاغه به او حال مى داد و روى بال و پر خود مى نشاند و در عوالمى كه ما نمى توانستيم درست درك كنيم سير مى داد.
او با نهج البلاغه مى زيست، با نهج البلاغه تنفس مى كرد، روحش با اين كتاب همدم بود، نبضش با اين كتاب مى زد و قلبش با اين كتاب مى تپيد. جمله هاى اين كتاب ورد زبانش بود و به آن ها استشهاد مى نمود. غالبا جريان كلمات نهج البلاغه بر زبانش با جريان سرشك از چشمانش بر محاسن سپيدش همراه بود.
براى ما درگيرى او با نهج البلاغه، كه از ما و هر چه در اطرافش بود مى بريد و غافل مى شد، منظره اى تماشايى و لذتبخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحبدلى شنيدن، تاثير و جاذبه و كشش ديگرى دارد. او نمونه اى عينى از سلف صالح بود. سخن على عليه السلام درباره اش صادق مى نمود:
و لو لا الاجل الذى كتب لهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عين، شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب، عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم. [ اگر نبود اجل معينى كه براى آنان مقدر شده، روان هاشان در تن هاشان نمى ماند، از كمال اشتياق به پاداش هاى الهى و ترس از كيفرهاى الهى. آفريننده در روحشان به عظمت تجلى كرده، ديگر غير او در چشم هايشان كوچك مى نمايد. ]
اديب محقق، حكيم متاله، فقيه بزرگوار، طبيب عالى قدر، عالم ربانى مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقا شيرازى اصفهانى قدس سره [ عالم ربانى حاج ميرزا على آقا شيرازى در سال 1294 هجرى قمرى در شهر نجف به دنيا آمد و در زمانى كه تنها بيست سال از عمرش گذشته بود، ساكن اصفهان شد. و در طول عمر خود از محضر عالمانى همچون شيخ الشريعه ى اصفهانى، آقا سيد محمد كاظم يزدى، آخوند خراسانى، آخوند ملا محمد كاشانى، ميرزا جهانگيرخان قشقايى، آقا سيد محمد درچه اى و آيت الله بروجردى بهره برد. وى علاوه بر آن از درس طب حاج ميرزا آقا باقر حكيم باشى بهره گرفت. حاج ميرزا آقا علاوه بر طب، در فقه، فلسفه و ديگر علوم انسانى استاد بود. سرانجام مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى در سال 1375 قمرى دار فانى را وداع گفت و در قبرستان شيخان قم به خاك سپرده شد. ] راستى مرد حق و حقيقت بود. از خود و خودى رسته و به حق پيوسته بود. با همه ى مقامات علمى و شخصيت
اجتماعى، احساس وظيفه نسبت به ارشاد و هدايت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام موجب شده بود كه منبر برود و موعظه كند. مواعظ و اندرزهايش چون از جان برون مى آمد، لاجرم بر دل مى نشست. هر وقت به قم مى آمد، علماى طراز اول قم با اصرار از او مى خواستند كه منبر برود و موعظه نمايد. منبرش بيش از آن كه ''قال'' باشد ''حال'' بود.
... تا آنجا كه من اطلاع دارم مردم اصفهان عموما او را مى شناختند و به او ارادت مى ورزيدند، همچنان كه حوزه ى علميه ى قم به او ارادت مى ورزيد. هنگام ورودش به قم، علماى قم با اشتياق به زيارتش مى شتافتند. ولى او از قيد ''مريدى'' و ''مرادى'' مانند قيود ديگر آزاد بود. ''رحمه الله عليه رحمه واسعه و حشره الله مع اوليائه'' [ سيرى در نهج البلاغه، ص 9. ]
حديث آل محمد
زمخشرى در تفسير كشاف روايت جالب و زيبايى را نقل كرده است كه فخر رازى و قرطبى و ديگران نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند. اين حديث به وضوح، مقام و فضيلت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم و اهميت حب و دوستى آنان را بيان مى دارد. ما نيز به خاطر ارزش فراوانى كه اين روايت دارد آن را به تفصيل ذكر مى كنيم:
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:
من مات على حب آل محمد مات شهيدا.
الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له.
الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا.
الا و من مات على حب آل محمد مات مومنا مستكمل الايمان.
الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنه ثم منكر و نكير.
الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنه كما تزف العروس الى بيت زوجها.
الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنه.
الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكه الرحمه.
الا و من مات على حب آل محمد مات على السنه و الجماعه.
الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه آئس من رحمه الله.
الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا.
الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحه الجنه.
هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم بميرد، شهيد از دنيا رفته است.
آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، بخشوده است.
آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، با توبه از دنيا رفته است.
آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، مومن كامل الايمان از دنيا رفته است.
آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، فرشته ى مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد و سپس منكر و نكير "اين مژده را به او خواهند داد".
آگاه باشيد، هركس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، او را با احترام به سوى بهشت مى برند، آنچنان كه عروس به خانه ى داماد "با احترام" برده مى شود.
آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود.
آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد.
آگاه باشيد، هر كس با محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته است.
آگاه باشيد هر كس با عداوت و دشمنى آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود، كه بر پيشانى او نوشته شده: مايوس از رحمت خدا.
آگاه باشيد هر كس با بغض محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا برود، كافر از دنيا رفته است.
آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد از دنيا برود، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.
نظر فخر رازى در مورد آل محمد
جالب اين است كه فخر رازى كه از علماى بزرگ و برجسته ى اهل سنت است، بعد از ذكر اين حديث شريف كه صاحب كشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذكر كرده است، مى افزايد: آل محمد كسانى هستند كه بازگشت و ارتباط آنان با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
محكم تر و كامل تر باشد و شك نيست كه فاطمه "س" و على و حسن و حسين عليهم السلام محكم ترين پيوند را با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داشتند و اين از مسلمات بوده و مستفاد از احاديث متواتر است، بنابراين لازم است كه آنان را آل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بناميم.
سپس فخر رازى در توضيح كلام خود از صاحب كشاف چنين روايت مى كند: وقتى اين آيه نازل شد، عرض كردند يا رسول الله، خويشاوندان تو چه كسانى هستند كه مودتشان بر ما واجب است؟ فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام البته احاديث و روايات و اشعار بسيارى در منابع اسلامى بخصوص در كتب اهل سنت در اين مورد نقل شده كه اين مجمل جاى ذكر همه ى آن ها نيست و فقط جهت اطلاع بيشتر به اين مطلب اشاره مى شود كه روايت معروف فوق كه در زمينه ى اهميت محبت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده، در حدود پنجاه كتاب از كتب اهل سنت نقل گرديده است. [ امام على عليه السلام خورشيد بى غروب، ص 86، محمد ابراهيم سراج. ]
تشريح بدن مورچه
مورچه يكى از شگفتيهاى آفرينش است و دليلى بر وجود آفريننده ى جهان. امام على عليه السلام چند قرن پيش، بدن مورچه را به روشنى تشريح كرده و امروز كه علوم جانورشناسى و تحقيقات دانشمندان را مى خوانيم، مى بينيم به همان نتايجى دست يافته اند كه امام عليه السلام در آن زمان بيان كرده است.
موريس مترلينگ- محقق و دانشمند معروف- در كتاب ''مورچگان'' كه براى نوشتن آن سالها تحقيق كرده و زحمت كشيده است، مى نويسد:
''تمام عضلات بدن مورچه حتى روده هاى او مثل مفتول هاى كابل زيرزمينى كه يكصد رشته دارد، به هم پيچيده و محكم است و معده ى اين جانور به اندازه اى قوى و نيرومند است كه تمام غذاها را جذب مى كند.''
لرد آويبورى- دانشمند جانورشناس ديگر- مى گويد:
''پس از پانزده سال دقت دانستم كه مورچگان خاموشند و افكار را به وسيله ى امواج الكتريكى از شاخك هاى خود به ديگران مى دهند... و ده سال ديگر زحمت كشيدم تا اسبابى ساختم كه مانند شاخك مورچه آن امواج را ضبط مى كند...''
اين نتيجه ى مطالعات چندين ساله ى دانشمندان است. حال بسيار جالب خواهد بود كه بدانيم على عليه السلام در روزگار خودش اين مسائل را به روشنى بيان فرموده است.
در قسمتى از خطبه ى 227 نهج البلاغه ى فيض الاسلام چنين آمده است:
''به مورچه نگاه كنيد! در مجارى خوراكش، در قسمت هاى مختلف بدنش،
استخوان هاى دنده اش، شكم و معده اش، در چشم و گوشش كه در سر او جا دارد.''
مى بينيم كه امام على عليه السلام در اينجا صريحا از آلت شنوايى مورچه كه در سر او قرار دارد سخن گفته، همچنين از معده ى آن و نيز با بيان كلمه ''مجارى'' به روده هاى مورچه اشاره فرموده است. [ غدير بركه اى و دريايى، جواد نعيمى، ص 147. ]
آخرين تحقيق درباره اولين شارح نهج البلاغه
بر نهج البلاغه شروح و ترجمه هاى زيادى به شيوه هاى مختلف نوشته اند و اين نكته همواره مورد نظر علما و علاقمندان بوده است كه اولين شارح نهج البلاغه كيست؟ در اين مورد شش نظريه وجود دارد كه به آن ها اشاره مى شود:
1- على بن ناصر، مولف ''اعلام نهج البلاغه'' معاصر علامه شريف رضى "نظريه ى علامه امينى صاحب الغدير و دكتر سيد جواد مصطفوى".
2- شريف مرتضى، "برادر شريف رضى" در شرح خطبه ى شقشقيه.
3- شريف رضى، "خود جمع آورى كننده نهج البلاغه" چون در خلال خطبه ها، خود بعضى از آن ها را تفسير كرده است.
4- قطب الدين راوندى، مولف منهاج البراعه "نظريه ى ابن ابى الحديد و صاحب رياض العلماء".
5- ظهيرالدين بيهقى، مولف ''معارج نهج البلاغه'' "نظريه ى محدث نورى و محدث قمى ".
6- امام وبرى خوارزمى، از اعلام قرن ششم ه ق "نظريه ى ابن يوسف شيرازى".
مرحوم علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى با بيان جالب و مستدل خود، پنج نظريه را به ترتيب زير رد مى كند:
1- على بن ناصر، از اعلام قرن هفتم است، زيرا در كتاب خود به نام ''زبده التاريخ'' تاريخ وفات اتابك را 622 مى نويسد و خدا مى داند پس از آن چه قدر
مى زيسته است، پس نمى تواند معاصر مرحوم شريف رضى باشد.
2- شريف مرتضى هم جز اولين شارحان نهج البلاغه نيست، ولو اين كه بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه را شرح كرده باشد، زيرا ثابت نشده كه خطبه ها را از نهج البلاغه گرفته باشد، بلكه خود ايشان از نظر روايت، طرق خاص و مستقلى دارد.
3- شريف رضى را هم نمى توان اولين شارح نهج البلاغه معرفى كرد، زيرا نهج البلاغه اسم كل اين كتاب است با همه مطالب گرد آمده در آن.
4- قطب راوندى در سال 556 از شرح خود فارغ شده است، در حالى كه سيد فضل الله راوندى و امام ''وبرى'' و بيهقى شروح خود را در حدود 552 نوشته اند.
5- ''وبرى'' قبل از بيهقى بوده است، زيرا بيهقى در شرح خود از ''وبرى'' مطالبى نقل مى كند.
و در نتيجه ى نظريه ى ششم به صواب نزديك تر است، يعنى ''امام وبرى، احمد بن محمد الخوارزمى''...
علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى اضافه مى كند:
''به نظر من اقدم شارحان و اول آن ها، سيد فضل الله راوندى است، زيرا مى دانيم كه ايشان در آغاز جوانى براى تحصيل علم از كاشان به بغداد سفر كرده و در آنجا نسخه ى اصلى نهج البلاغه را به خط مولف يافته و از روى آن براى خود نسخه اى برداشته و در ربيع الاول سال 511 ه ق از نوشتن آن فارغ گرديده است و آنگاه در تعليق و شرح و تفسير آن اقدام نموده است. بنابراين اولين شارح نهج البلاغه كه بر ''امام وبرى'' هم مقدم است ايشان است.'' [ كتاب ''المحقق الطباطبائى فى ذاكره السنويه الاولى''، ج 3، ص 1045 و 1046 "مقاله ى حجه الاسلام سيد جمال الدين دين پرور". ]