موسى است، مگر آنكه على بعد از من پيامبر نيست، بلكه او سرپرست شما بعد از خدا و رسول است. [ آيات الولايه، سيد كاظم ارفع، ص 112. ]
آيه اولوالامر
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم: [ سوره ى نساء، آيه ى 59. ]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را.
ابن بابويه از جابر بن عبدالله انصارى روايت مى كند: وقتى آيه ى ''يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و اطيعو الرسول...'' بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد، گفتم: يا رسول الله! خدا و رسول را شناختيم، اولى الامر كه خداوند اطاعتشان را همراه اطاعت تو قرار داده، چه كسانى هستند؟ فرمود: اى جابر آنان جانشينان من هستند و پيشوايان مسلمين پس از من. اول ايشان على بن ابيطالب است و پس از وى حسن و حسين و على بن حسين و فرزند على بن الحسين محمد كه در تورات به باقر معروف است و تو وى را خواهى ديد. وقتى وى را ديدى سلام مرا به او برسان. سپس صادق جعفر بن محمد و بعد موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و بعد همنام و هم كنيه ى من، كه حجت خدا و بقيه او در روى زمين و نزد بندگان است و فرزند حسن بن على، كه خدا به دست وى مشرق و مغرب زمين را خواهد گشود و كسى است كه از شيعيان و دوستان خود پنهان خواهد شد، به امامت وى كسى پابرجا نخواهد ماند، مگر آن كس كه خدا قلبش را به ايمان آزموده باشد.
جابر مى گويد در ادامه پرسيدم: يا رسول الله! آيا شيعه در غيبت او از وى استفاده خواهند برد؟
فرمود: آرى سوگند به كسى كه مرا به پيامبرى فرستاده، از نور وى روشنايى مى گيرند و از ولايت وى در غيبتش منتفع مى شوند، مانند استفاده ى مردم از خورشيد، گرچه ابر آن را بپوشاند. اى جابر! اين از اسرار مخفى خداوند است و از غير اهلش پنهان ساز. [ آيات الولايه، ص 79. ]
على در روايات
در مطالب گذشته با چهره ى درخشان على عليه السلام و عظمت شان آن حضرت از ديدگاه قرآن كريم تا حدى آشنا شديم. اكنون در اين قسمت به يارى خداوند سبحان نگاهى كوتاه به، سيماى نورانى على عليه السلام و منزلت والاى آن بزرگوار از ديدگاه روايات داريم.
1- قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على انت ولى الناس بعدى فمن اطاعك فقد اطاعنى و من عصاك فقد عصانى: [ امالى شيخ مفيد، ص 113،نقل از آثار الصادقين، ص 186. ]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على! تو بعد از من ولى و رهبر مردمى، هر كس تو را پيروى كند از من اطاعت كرده و هر كه نافرمانى تو كند، از من نافرمانى كرده است.
2- قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: ولايه على بن ابيطالب، ولايه الله و حبه عباده الله و اتباعه فريضه الله و اوليائه، اولياء الله و اعدائه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عزوجل: [ بحار، ج 40، نقل از منبع قبل. ]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ولايت على بن ابيطالب ولايت خدا است و دوستى او عبادت خدا است و پيروى از او واجب از طرف خدا و اوليا و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدا و جنگ با او جنگ با خدا و صلح و آشتى با او صلح و آشتى با خداى عزوجل است.
3- قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على اذا كان يوم القيامه، اقعد انا و انت و جبرئيل على الصراط و لم يحز احد الا من كان معه كتاب فيه براه بولايتك: [ بحار، ج 23، ص 101، نقل از منبع قبل. ]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى على! وقتى روز قيامت شود من و تو و جبرئيل بر سر پل صراط بنشينيم و هيچ كس "از آن" نگذرد مگر كه برگ امان ولايت تو با او باشد.
4- قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على انت اخى و وزيرى و صاحب لوائى فى الدنيا و
الاخرت و انت صاحب حوضى، من احبك احبنى و من ابغضك ابغضنى: [ بحار، ج 8، ص 19، نقل از آثار الصادقين، ج 1، ص 214. ]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على تو برادر و وزير و پرچمدار من در دنيا و آخرت و صاحب حوض من هستى. هر كس تو را دوست داشت، مرا دوست دارد و هر كه با تو دشمنى كرد، دشمن من است.
5- قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يا على لا يحبك الا من طابت ولادته و لايبغضك الا من خبثت ولادته و لا يواليك الا مومن و لا يعاديك الا كافر: [ بحار، ج 23، ص 300، نقل از آثار الصادقين، ج 1، ص 259. ]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى على! دوست نمى دارد تو را مگر كسى كه حلال زاده باشد و دشمن نمى دارد تو را جز كسى كه حرام زاده باشد و تو را جز مومن دوست نداشته و جز كافر دشمن نمى دارد.
صاحب نهج البلاغه از ديدگاه دانشمندان شيعه
امام خمينى قدس سره بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران
دانشمندان بزرگ جهانى مى خواهند مولا اميرالمومنين را معرفى كنند و به ديگران بشناسانند يا كتاب نهج البلاغه را؟ ما با كدام مونه و با چه سرمايه اى مى خواهيم در اين وادى وارد شويم؟
ما درباره ى شخصيت على بن ابيطالب از حقيقت ناشناخته ى او صحبت كنيم يا با شناخت محجوب و مهجور خود.
اصلا على عليه السلام يك بشر ملكى و دنيوى است كه ملكيان از او سخن گويند يا يك موجود ملكوتى است كه ملكوتيان او را اندازه گيرى كنند...
پس اولى آن است كه از اين وادى بگذريم و بگوييم على بن ابى طالب فقط بنده ى خدا بود و اين بزرگ ترين شاخصه ى او است كه مى توان از آن ياد كرد و پرورش يافته و تربيت شده ى پيامبر عظيم الشان است و اين از بزرگ ترين افتخارات او است. كدام شخصيت مى تواند ادعا كند كه عبدالله است و از همه عبوديت ها بريده است، جز انبياء عظام؟ و اولياء عظام؟ كه على عليه السلام آن عبد وارسته از غير و پيوسته به دوست كه حجب نور و ظلمت را دريده و به معدن عظمت رسيده و در صف مقدم است.
و كدام شخصيت است كه مى تواند ادعا كند از خردسالى تا آخر عمر رسول اكرم در دامن و پناه و تحت تربيت وحى و حامل آن بوده است، جز على بن ابيطالب كه وحى و تربيت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ريشه دوانده است، پس او به حق عبدالله است و پرورش يافته ى عبدالله اعظم. [ قسمتى از پيام امام خمينى قدس سره به كنگره ى هزاره ى نهج البلاغه، سال 1360. ]
مقام معظم رهبرى حضرت آيت ا... خامنه اى
يك بعد ديگر از ابعاد ارزش و اهميت نهج البلاغه ترسيم شخصيت اميرالمومنين- عليه الصلوه و السلام- است، چيزى كه ما امروز به آن كمال احتياج را داريم.
اميرالمومنين عليه السلام اين چهره ى ناشناخته، اين انسان والا، اين نمونه ى كامل مسلمانى،
كه اسلام مى خواهد انسان ها آنچنان ساخته بشوند، در لابلاى اوراق و سطور نهج البلاغه كاملا شناسايى و تعريف مى شود.
نهج البلاغه در حقيقت كتاب معرفى على بن ابيطالب عليه السلام است.
در نهج البلاغه همه ى ابعاد يك شخصيت والاى انسانى وجود دارد و يك انسان كامل در نهج البلاغه مجسم مى شود و آن انسان كامل خود اميرالمومنين "ع" است. و اين نه فقط از باب شناسايى چهره ى اميرالمومنين "ع" مهم است، بلكه از باب شناسايى اسلام و اين كه اسلام چگونه انسانى را مى خواهد بسازد، اهميت مى يابد.
امروز بشريت معاصر از ما سوال مى كند: ''اين اسلامى كه شما از آن دم مى زنيد و فكر مى كنيد رسالت آن جهانى است، در صدد ساختن چگونه انسانى است؟''
براى پاسخ چه كسى را بهتر و زيباتر و جامع تر و والاتر از على بن ابيطالب عليه السلام مى توان نشان داد؟ چهره ى على بن ابيطالب عليه السلام در هيچ جا مانند نهج البلاغه آشكار نمى شود. [ سخنان مقام معظم رهبرى در كنگره ى چهارم نهج البلاغه، 1363. ]
علامه سيدرضى گردآورنده نهج البلاغه
من كه ''نهج البلاغه'' را گردآوردم، تنها به اين قصد بودم كه مقام اميرالمومنين على عليه السلام را در سخن و بلاغت نشان دهم.
با اينكه او را نيكويى ها و برترى هاى بيشمارى است كه در آنها به آخرين درجه ى كمال رسيده و از همه ى انسان هاى بزرگ پيشين كه از آنان سخنانى حكمت آميز به يادگار مانده، پيشى گرفته است.... [ مقدمه ى نهج البلاغه سيدرضى. ]
خواجه نصيرالدين طوسى
على داناتر از همگان بود. او حدسى نيرومند داشت و هميشه همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود. بخششى از همه افزون داشت و پس از پيغمبر، پارساتر و عابدتر و فرزانه ترين مردم بود.
ايمانش بر همه مقدم و سخنش از همه فصيح تر و رايش از همه محكم تر بود و به حفظ كتاب خدا و اجراى احكام آن از همه بيشتر توجه داشت. دوستى و ياريش واجب و در رتبه با پيامبران مساوى است. و او سرچشمه ى فياضى بود كه دانشمندان دانش هاى خود را بدو استناد دادند. [ داستان غدير، ص 281. ]
شيخ بهاءالدين عاملى "شيخ بهايى"
او جوانمردى بود كه در مقام بزرگداشتش هر چه مى خواهى بگو، جز آنچه عيسويان درباره ى مسيح گفتند. هم او بود كه پيامبر در روز غدير به امر خداوند او را به پيشوايى خلق برگزيد و بدان تصريح كرد. او گرامى ترين آفريدگان و پرجلال ترين انسان ها بود. او در نسب و دودمان پاكيزه ترين فرزندى بود كه در دامن قريش پرورش يافت. او سر كشتى نوح و پرتو آتش كليم و راز بساط سليمان بود. [ الغدير، ج 11، ص 248. ]
صاحب نهج البلاغه از ديدگاه دانشمندان اهل سنت
ابن ابى الحديد، شارح نهج البلاغه، متفكر در فلسفه و كلام
امتيازات انسانى على عليه السلام از لحاظ عظمت و جلال و شهرت در آن حد اعلا است كه شرح كردن و بحث و تفصيل دادن آنها ناروا و بيهوده است...
من چه بگويم در حق مردى كه دشمنانش نتوانستند عظمت ها و فضايل او را منكر شوند و همه ى آنان به برترى شخصيت او اعتراف كردند....
من چه بگويم درباره ى مردى كه همه ى فضيلت ها به او منتهى مى شود و هر مكتب و هر گروهى خود را به او منسوب مى سازند. آرى، او است رييس همه فضيلت ها...
من چه بگويم درباره ى مردى كه اهل همه ى مذاهب غيراسلامى، كه در جوامع اسلامى زندگى مى كنند، به او محبت مى ورزند و حتى فلاسفه اى كه از ملت اسلامى نيستند، او را تعظيم مى نمايند.... [ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 16، چاپ مصر "نقل از مقدمه ى تفسير نهج البلاغه، علامه محمد تقى جعفرى، ج 1، ص 184". ]
محمد ابوالفضل ابراهيم، محقق بزرگ اهل سنت
در شخصيت پيشوا على بن ابيطالب عليه السلام آن قدر كمالات و عناصر پسنديده و عظمت هاى روحى و نورانيت تكاملى و شرافت عالى توام با فطرت پاك و نفس محبوب خداوندى جمع شده است كه در هيچ يك از انسان هاى بزرگ ديده نمى شود. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، مقدمه به قلم محمد ابوالفضل ابراهيم "نقل از مقدمه ى تفسير نهج البلاغه، علامه محمدتقى جعفرى، ج 1، ص 189". ]
محمدامين نواوى، از علماى معروف اهل سنت
على عليه السلام همه ى قرآن را حفظ كرد و فراگرفت، بر اسرارش آگاه بود و گوشت و خونش با قرآن درآميخت، چنانكه اين مطالب را بررسى كننده ى نهج البلاغه، در نهج البلاغه
مى بيند و مى يابد. [ مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 92. ]
فخر رازى، نويسنده تفسير مفاتيح الغيب
هر كس در دين، على بن ابيطالب را پيشواى خود قرار دهد، همانا رستگار شده است، به دليل اين گفته ى پيغمبر: خداوندا! على هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان. [ تفسير فخر رازى، ج 1، ص 111- الغدير عربى، ج 3، ص 179، نقل از داستان غدير، ص 285. ]
خطيب خوارزمى، اديب و خطيب مشهور حنفى
آيا چون ابوتراب، جوانمردى هست؟ آيا چون او پيشواى پاك سرشتى روى زمين وجود دارد؟
چشم مرا هرگاه درد فراگيرد، توتيايش خاكى است كه پاى او بدان رسيده باشد. على همان است كه شبانگاه در محراب از دل مى خروشيد و مى گريست و روز با چهره اى خندان در گرد و غبار ميدان جنگ فرومى رفت.
او از زرد و سرخ بيت المال مسلمين دستش تهى بود.
او همان شكننده ى بت ها بود، هنگامى كه بر دوش پيامبر پا نهاد.
گويا همه ى مردم بسان پوستند و مغز، مولاى ما على است.... [ الغدير عربى، ج 4، ص 397، نقل از داستان غدير، ص 286. ]
محمد بن ادريس شافعى، پيشواى مذهب شافعى
على حبه جنه
وصى المصطفى حقا
قسيم النار و الجنه
امام الناس و الجنه
قسيم النار و الجنه
قسيم النار و الجنه
او در حقيقت وصى مصطفى و تقسيم كننده ى بهشت و دوزخ است.... [ ديوان شافعى، چاپ مصر، ص 32، نقل از داستان غدير، ص 283. ]
احمد حنبل شيبانى، پيشواى مذهب حنبلى
آن همه ى فضيلت ها كه براى على بن ابيطالب بوده و نقل شده، براى هيچ يك از اصحاب رسول الله نبوده است.... [ المراجعات، چاپ سوم، ص 281. ]
زمخشرى، دانشمند و اديب و مولف تفسير كشاف
من چه بگويم درباره ى مردى كه فضايل او را دشمنانش از راه كينه جويى و حسد انكار كردند و دوستانش از ترس و بيم پنهان داشتند، باز از اين ميان آن قدر فضيلت هاى وى انتشار يافت كه خاور و باختر را فراگرفت.... [ داستان غدير، ص 284. ]
عبدالفتاح عبدالمقصود، مولف كتاب امام على بن ابيطالب
من همواره اخلاق و موهبت هاى الهى و آنچه را كه تشكيل دهنده ى شخصيت است، مقياس شناختن عظمت انسانى قرار مى دهم.
از اين رو، بعد از محمد صلى الله عليه و آله و سلم كسى را نديده ام كه شايسته باشد پس از او قرار گيرد، يا بتواند در رديفش بيايد، جز پدر فرزندان پاك و برگزيده ى پيغمبر، يعنى ''على بن ابيطالب'' و من در اين سخن به طرفدارى تشيع وادار نشده ام، بلكه اين رايى است كه حقايق تاريخ به آن گوياست.
امام برترين مردى است كه مادر روزگار تا پايان عمر خود چون او نزايد و اوست كه هرگاه هدايت طلبان به جستجوى اخبار و گفتارش برآيند، از هر خبرى براى آنان شعاعى مى درخشد. آرى، او مجسمه اى از كمال است كه در قالب بشريت ريخته شده است.... [ حساس ترين فراز تاريخ يا داستان غدير، ص 291. ]
محمدفريد وجدى، دانشمند مصرى و مولف دائره المعارف
صفاتى در وجود على عليه السلام گرد آمده بود كه در ديگر خلفا نبود: دانشى فراوان و
شجاعتى عالى و فصاحتى درخشان. اين صفات با نيكويى هاى اخلاقى و شرافت هاى ذاتى آميخته بود، بدانسان كه جز در افراد كامل پيدا نمى شود.
و همانا على را يارانى بود كه از دوستى و دلبستگى به دنيا خود را تهى كرده بودند.
يارانى كه از انصار پيغمبران كم نبودند و على را از جان شيرينى كه كالبدشان را زنده نگه مى داشت، دوست تر داشتند. [ دائره المعارف، محمدفريد وجدى، ج 6، ص 659. ]
عباس محمود عقاد، دانشمند مصرى
در هر گوشه اى از روان انسان برخورد گاهى است به زندگى على بن ابيطالب، زيرا از بين زندگانى تمام بزرگان و دلاوران، تنها زندگى اوست كه جهان انسانيت را در همه جا با گفتار بليغ، مخاطب قرار مى دهد. و نيرومندترين انواع محبت ها و عوامل پنديابى و انديشه، كه سراسر تاريخ بشر ممكن است در روح انسان برانگيزد، در صفحات تاريخ اوست.
زندگى پسر ابيطالب هميشه با عواطفى شعله ور و احساساتى نگران به جانب مهرورزى و بزرگداشت روبروست.
او شهيد و پدر شهيدان است و تاريخ على و فرزندانش را سلسله اى طولانى از ميدان هاى شهادت و پيروزى تشكيل مى دهد كه براى جوينده، يكى پس از ديگرى نمايان مى شوند.
گاهى در چهره ى سالخوردگانى كه وقار پيرى از رخسارشان هويداست و شمشيرى بى باك بر جلالشان افزوده است و گاه در چهره جوانانى كه روزگار به شتابزدگى با آنان رفتار كرده و هنوز در بهار جوانى بوده اند كه بين آنان و زندگانى دنيا حائل به وجود آورده است و گاهى بين آنان و توشه و آب نيز حائل بوده كه با لبان تشنه به آبشخوار مرگ پا نهاده اند و نزديك است از داغ شهادت آنان، مظاهر طبيعت با رنگ خونشان رنگين گردد.... [ عبقريه الامام، ص 3، نقل از داستان غدير، ص 289. ]