كتاب ''تشويق و توبيخ''، ''بعثت و بشارت'' و ''برهان و بصيرت'' است،
كتاب ''سنت و سياست''، ''حكمت و حكومت''، ''قضا و قدر''، ''قرآن و قيامت'' و ''معاش و معاد'' است.
نهج البلاغه، كتاب دل است،
كتاب ''سنت و سياست'' و ''حكمت و حكومت'' است،
كتاب اخلاق و تهذيب نفس است،
كتاب ''رهبرى'' و ''رهروى'' است،
اسوه ى ''سير و سلوك'' است،
پيوند دهنده ى ''حيات و ممات'' است،
برنامه ى زندگى است،
دستورالعمل ''چگونه بودن'' است،
مرامنامه ى ''هستى'' است،
قانون ''حيات'' است،
طراز ''زيستن'' است،
منشور ''حكومت'' است.
نهج البلاغه، نردبان تعالى روح است،
بال معراج جان و سكوى پرواز در ملكوت است،
خميرمايه ى تبلور احساس است،
رواق اشراق معارف حقه و الهيه، در ضمير يك انسان است،
ابزار معرفت ''خدا'' است،
آيينه ى شناخت ''خود'' است،
محك آزمون ''اخلاص'' است،
رسواگر چهره ى ''نفاق'' و افشاگر زواياى پنهان ''شرك'' است.
نهج البلاغه ''دنيا'' را تحقير مى كند، تا ''آخرت'' را بزرگ بدارد،
''عدل'' را تجليل مى كند، تا دنائت ستم را ترسيم كند،
''جان'' را مى گيرد، تا ''جانان'' بدهد،
''دل'' را مى ستاند، تا ''دلدار'' بدهد،
نهج البلاغه چشم را در زمزم ''بصيرت'' مى شويد،
گوش را از آهنگ زيباى هستى، پر مى كند،
مشام جان را با ''عطر معرفت'' معطر مى سازد،
دل را از زلال ''يقين'' مى آكند،
زبان را به گفتن ''حق'' مى گشايد،
راه را از چاه بازمى شناساند،
هدف رسالت انبياء را بازمى گويد،
فلسفه ى آفرينش را مى شكافد،
''نفاق'' را بى پرده و عريان مى نماياند،
''تقوا'' را در عرصه ى ''عمل'' نشان مى دهد،
''متقين'' را معرفى مى كند،
''منافقين'' را مى شناساند،
''صبرآموز'' و مبلغ و مبشر و منذر است،
كتاب هميشه است،
كتاب همه است،
نهج البلاغه، ديدگاه امام على عليه السلام درباره ى خدا و انسان و جهان و مبداء و معاد است،
نهج البلاغه، دانشكده ى الهيات و كلاس معارف است،
در نهج البلاغه، با طبيعتى روبرو مى شوى، جاندار و باشعور، دراك و گويا، با حياتى مواجه مى شوى، هدفدار، از اويى و به سوى اويى،
با مرگى آشنا مى شوى، دالان عبور به جهان شگفت و عجيب و ناشناخته ى برزخ و قيامت، با بهشتى زيبا، كه پاداش نيكان است،
با دوزخى سوزان، كه جزاى تبهكاران است،
با ''قرب'' و رضايى كه اوج اجر صابران و تقواپيشگان است،
با ''زهدى'' كه برداشت كم براى بازدهى زياد است،
با ''عشقى'' كه بنده را به پرستش مى كشد،
با ''تقوايى'' كه رداى مصونيت از آلودگى به ''گناه'' است،
با ''ذكرى'' كه بازدارنده از غفلت است،
با ''عبادتى'' كه ثمره ى ''معرفت'' است،
با ''عدالتى'' كه بهادهنده به ''حكومت'' است،
با ''جهادى'' كه درى از درهاى بهشت است،
با ''شهادتى'' كه بهترين مرگ و ''خيرالموت'' است،
با ''سكوتى'' پرفرياد و تلخ،
با ''فريادى'' شكوهمند و دشمن شكن.
نهج البلاغه، يك ''معلم'' است... يك ''مكتب'' است،
به ''مالك اشتر'' آيين زمامدارى مى آموزد،
به ''عثمان بن حنيف'' شيوه هاى حكومت مردمى ياد مى دهد،
به ''امام حسن'' فلسفه ى بلند هستى مى آموزد،
به ''محمد حنفيه'' از فنون رزم مى گويد،
به ''سلمان فارسى'' دنيا را مى شناساند،
به ''كميل بن زياد'' از مردم شناسى مى گويد،
به ''حارث همدانى'' درس اخلاق مى دهد،
به ''ابوذر غفارى'' استقامت در راه هدف را توصيه مى كند،
''عقيل'' را در آستان عدالت، بر سر ''عقل'' مى آورد،
''ابوموسى اشعرى'' را در پيشگاه ''شعور'' و وجدان و منطق به محاكمه مى كشد،
شيطنت ''معاويه'' و رياست طلبى طلحه و زبير را برملا مى كند.
آرى... آرى...
نهج البلاغه... سوگنامه ى فراق ياران است، رنجنامه ى عهدشكنى هاى دوستان ناآگاه و هم پيمانان سست اراده و غمنامه ى مظلوميت ''عدل'' و محكوميت ''حق'' است،
نهج البلاغه، منشورى است چند بعدى، كه هر زمان، يك چهره اش مى درخشد و براى هر كس يك بعد و يك برش آن، متجلى مى شود،
از هر مقوله اى، مقاله اى دارد،
و براى هر دردى، درمانى،
و براى هر نيازى، پاسخى،
و البته كه بى دردان، از نهج البلاغه درمانى هم نخواهند يافت.
چون ندارى درد
درمان هم مخواه
درد پيدا كن، كه درمانت كنند [ روايت انقلاب، جواد محدثى، ج 1، ص 260 به بعد. ]
عجيب اين است كه نهج البلاغه در ديار خودش، در ميان شيعيان على عليه السلام،... ''غريب'' و ''تنها'' است. همچنانكه خود على عليه السلام غريب و تنها است.
بديهى است كه اگر محتويات كتابى و يا انديشه ها و احساسات و عواطف شخصى با دنياى روحى مردمى سازگار نباشد، اين كتاب و يا آن شخص عملا تنها و بيگانه مى ماند هر چند نامشان با هزاران تجليل و تعظيم برده شود.
ما... بايد اعتراف كنيم كه با نهج البلاغه بيگانه ايم، دنياى روحى اى كه براى خود ساخته ايم دنياى ديگرى است غير از دنياى نهج البلاغه.
استاد شهيد مرتضى مطهرى "ره"
سلام و درود بر مولايمان "اميرالمومنين على عليه السلام" كه نمونه ى انسان كامل و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقى است و خود الگوى انسانيت و مظهر اسم اعظم است.
حضرت امام خمينى قدس سره
فارغ از هر دو جهانم به گل روى على
طى كنم عرصه ى ملك و ملكوت از پى دوست
ياد آرم به خرابات چو ابروى على
از خم دوست جوانم به خم موى على
ياد آرم به خرابات چو ابروى على
ياد آرم به خرابات چو ابروى على
حضرت امام خمينى قدس سره
حضرت على صاحب نهج البلاغه
صاحب نهج البلاغه اميرمومنان على عليه السلام است. پدرش ابوطالب عموى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود كه تا قدرت و نيرو داشت از پيامبر حمايت و دفاع كرد.
مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبدمناف بود كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم او را به منزله ى مادر خود مى دانست و هميشه از محبت هاى او ياد مى كرد و از نيكويى هاى وى سپاسگزارى مى نمود. از كودكى در نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و تحت تربيت ايشان قرار داشت. وى در حساس ترين صحنه هاى اسلام حضور داشت و در جنگ هاى صدر اسلام، امير و پرچمدار و يكه تاز و كوبنده ى مشركان بود. همسر حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و پدر امام حسن و امام حسين عليهم السلام بود. دوست و دشمن، مسلمان و كافر، در طول تاريخ اسلام، در برابر عظمت او كرنش كرده اند و او را به بزرگى ياد مى كنند، تا آنجا كه ''بولس سلامه مسيحى'' قاضى القضاه بيروت مى گويد:
لا تقل شيعه هواه على
ان فى كل منصف شيعيا
ان فى كل منصف شيعيا
ان فى كل منصف شيعيا
على در قرآن
چه زيباست گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حق على عليه السلام آنگاه كه فرمود:
على مع القرآن و القرآن مع على، لن يفترقا حتى يردا على الحوض:
على با قرآن است و قرآن با على و اين دو از هم جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد آيند. [ سفينه البحار، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 414. ]
آنگونه كه از اخبار و احاديث موجود برداشت مى شود، سيصد آيه از آيات قرآن مجيد، براساس ماخذ و مدارك قابل استناد، درباره ى على بن ابيطالب عليه السلام نازل شده است و علاوه بر بيانات علما و دانشمندان شيعه، بزرگان اهل سنت نيز در كتاب هاى خود به اين حقيقت اعتراف كرده اند.
آيات مزبور گواه روشن و استوارى بر اين است كه ولايت مطلقه ى آن حضرت، آسمانى و خلافتش از ناحيه ى خدا بوده است.
ما در اينجا از بين آيات مربوطه، تنها به ذكر پنج آيه اكتفا مى كنيم. [ جهت اطلاع بيشتر به كتاب ''آيات الولايه'' اثر سيد كاظم ارفع مراجعه كنيد. ]
آيه ولايت
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون. [ سوره ى مائده، آيه ى 55. ]
به درستى كه ولى شما، خدا و رسول او و كسانى هستند كه ايمان آورده اند و آنانى كه نماز را برپاى داشته و زكوه و صدقه مى دهند، در حالى كه در ركوع هستند.
تمامى مفسران گفته اند اين آيه هنگامى نازل شد كه على عليه السلام در مسجد مشغول نماز بود. فقيرى وارد مسجد شد و در صف هاى نماز گشت و از مردم تقاضاى كمك كرد، ولى چون هيچ كس مرهم احسانى بر جراحاتش نگذاشت، رو به آسمان كرد و
گفت: ''الهى تو مى دانى كه به مسجد آمدم و محروم مى روم.'' در اين هنگام، على عليه السلام انگشت مباركش را به جانب آن فقير حركت داده. فقير متوجه اشاره ى حضرت شد و انگشتر را از انگشت او بيرون آورد و از مسجد خارج شد. سپس اين آيه در شان على عليه السلام نازل شد. [ حديقه الشيعه، مقدس اردبيلى، ص 41. ]
آيه تطهير
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا: [ سوره ى احزاب، آيه ى 32. ]
به درستى كه خدا اراده كرد تا هرگونه پليدى را از شما اهل بيت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ببرد و شما را پاك و مطهر سازد.
تمام مفسران گفته اند اين آيه زمانى نازل شد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خانه ى ام سلمه خوابيده بود. امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام آمدند و نزديك پيامبر نشستند. پس از آن حضرت فاطمه عليهاالسلام و سپس على عليه السلام به جمع آنان پيوستند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيدار شد و آنان را در كنار يكديگر ديد و خوشحال شد. آنگاه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام را بر زانوى راست و چپ خود نشانيد و عباى حصيرى را كه در آنجا بود گرفته و همگى خانواده را با آن پوشانيد و كنار عبا را در زير زانوى خود گذاشت و دست به درگاه حق تعالى برداشت و گفت: خدايا هر پيامبرى را اهل بيتى بوده و اينها اهل بيت من هستند. در اين هنگام، آيه ى تطهير نازل شد، آيه اى كه دلالت بر عصمت اهل بيت عليهماالسلام از گناه و اشتباه دارد. [ على عليه السلام در قرآن و سنت، محمود جوهرچى، ص 49. ]
آيه ليله المبيت
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رووف بالعباد [ سوره ى بقره، آيه ى 207. ]
و از ميان مردم، كسانى هستند كه جانشان را به خاطر خشنودى خدا عرضه مى كنند و خداوند نسبت به اينگونه بندگان بسيار مهربان است.
كافران قريش پس از نااميدى از تغيير رويه ى پيامبر در دعوت به اسلام، سرانجام تصميم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند. نقشه آنان اين بود كه گروهى از مردان قبايل مختلف قريش به خانه پيامبر يورش برند و آن حضرت را در بستر خواب غافلگير و با ضربات نيزه و شمشير تكه تكه كنند.
حضرت جبرئيل فرشته وحى، پيامبر را از تصميم ناجوانمردانه و وحشيانه كافران آگاه كرد و از سوى خداوند دستور آورد كه همان شب از مكه خارج شود و براى فريب كافران، على عليه السلام را در بستر خود خواباند.
پيامبر، موضوع را با على عليه السلام در ميان گذاشت و از او خواست كه در بستر بخوابد تا كافران از آن حضرت غافل بمانند و او بتواند با استفاده از فرصت در محل مناسب، دور از دسترس كافران مخفى شود و سپس به يثرب برود.
على عليه السلام با كمال خرسندى پذيرفت كه جانش را سپر بلا سازد تا آسيبى به رسول خدا صلى الله عليه و آله نرسد. على آن شب را در بستر خوابيد و همانطور كه پيامبر فرموده بود، كافران پنداشتند اين پيامبر است كه خوابيده است. اما نخواستند در تاريكى شب به خانه هجوم آورند، چون ممكن بود به اشتباه افراد ديگرى را در تاريكى بكشند. براى همين تا سپيده دم خانه را زير نظر گرفتند. هنگامى كه هوا كمى روشن شد، به خانه حمله بردند و با شمشيرهاى آخته بر بستر يورش آوردند، در حالى كه يقين داشتند پيامبر كشته خواهد شد. اما همين كه به بستر نزديك شدند با كمال حيرت و حسرت ديدند اين على است كه در بستر پيامبر آرميده است!
به پاس اين جانبازى و فداكارى، خداوند آيه اى نازل فرمود و در آن از اين حادثه شورانگيز ياد كرد تا اين ماجرا جاودانه بماند. آن شب در تاريخ به ليله المبيت معروف شده است، يعنى شبى كه حضرت على در بستر پيامبر خوابيد. اين حماسه ى مقدس را فخر رازى در تفسير خود [ تفسير كبير فخر رازى ذيل آيه 207 سوره ى بقره. ] چنين نقل كرده است:
''اين آيه در شان على بن ابيطالب نازل شده است. همان شبى كه پيامبر به غار ثور رفت و وى در بستر خوابيد. حضرت جبرئيل بالاى سر او و حضرت مكائيل پايين
پاهاى او ايستاده بودند. در آن حال جبرئيل ندا درمى داد: آفرين بر تو اى پسر ابوطالب، اينك خداوند به فرشتگان آسمان- به خاطر عظمت اين فداكارى تو مباهات مى كند.''
آيه تبليغ
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين: [ سوره ى مائده ، آيه ى 67. ]
اى رسول ابلاغ كن آنچه از جانب پروردگارت مامورى، كه اگر ابلاغ نكنى رسالتت را انجام نداده اى. خدا تو را از مردم حفظ مى كند، كه خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در بخشى از خطبه ى غديريه چنين فرمود: از جانب پروردگار به من ابلاغ شده كه اگر آنچه به من دستور داده شده است به مردم نرسانم رسالتم را انجام نداده ام. خداوند ضمانت فرموده كه مرا از حوادث "احتمالى" حفظ فرمايد، كه او كافى و كريم است. آن چيزى كه به من وحى شده اين است:
بسم الله الرحمن الرحيم، يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك "فى على صلوات الله و سلامه عليه" و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس:
به نام خداوند بخشاينده ى مهربان
اى پيامبر، آنچه از پروردگارت "درباره ى على بن ابيطالب عليه السلام" به تو نازل شده به خلق برسان و اگر نكنى پيام وى را نرسانيده اى و خدا تو را از مردم حفظ مى كند.
اى مردم، من در تبليغ اين امر مهم كوتاهى نكردم و سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى كنم. بارها جبرئيل بر من وارد شد و پيغام پروردگار را رسانيد كه در اين مكان معين آن پيام را برسانم. صاحب هر نژاد بداند كه على بن ابيطالب عليه السلام برادر من و وصى و جانشين من است. او امام بعد از من و نازل منزله ى من همانند هارون در كنار