به خودت رحم كن - سیمای مدیران در آیینه نهج البلاغه: نگاهی به ویژگیهای مدیر اسلامی در کلام مولا علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای مدیران در آیینه نهج البلاغه: نگاهی به ویژگیهای مدیر اسلامی در کلام مولا علی (ع) - نسخه متنی

مهدی قاسمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


به خودت رحم كن


خطبه دويست و بيست و سوم

امام عليه السلام اين سخن را به هنگام تلاوت اين آيه فرموده است:

يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم [ سوره ى انفطار، آيه ى 6. ]

"اين آيه" كوبنده ترين دليل در برابر شنونده و قطع كننده ترين عذر شخص مغرور است! هم او كه جهالت و نادانيش او را خوشحال ساخته "مى فرمايد": اى انسان! چه چيز تو را بر گناه جرئت داده؟ و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چيز تو را بر هلاكت خويشتن علاقمند نموده است؟

مگر اين بيمارى تو بهبودى نمى يابد؟ يا اين خوابت بيدارى ندارد؟ چرا همانگونه كه به ديگرى رحم مى كنى، به خود رحم نمى كنى؟

تو كه هرگاه كسى را در دل آفتاب سوزان بيابى، بر او سايه مى افكنى و هرگاه بيمارى را بينى كه سخت ناتوان گشته، از روى رحم بر او مى گريى، پس چه چيز تو را بر اين بيماريت شكيبايى بخشيده؟ و بر اين مصائبت صبور ساخته؟ چه چيز تو را از گريه بر خويشتن تسلى داده؟ در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از خودت نيست و چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بيدار نكرده؟ با اين كه در درون معصيت و گناه غوطه ورى و در زير سلطه و قدرت خداوند قرار دارى! بيا اين بيمارى دورى از خدا را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا كن! و اين خواب غفلتى كه چشمت را فراگرفته با بيدارى برطرف ساز! بيا مطيع خداوند شو و به ياد او انس گير! خوب تصور كن كه به هنگام روى گردانيدنت از خدا، او با دادن نعمت به تو روى مى آورد، به عفو و بخشش خويش دعوتت مى كند و تو را در زير پوشش فضل و بركات خود قرار مى دهد.

اما در عين حال تو همچنان به او پشت كرده و به ديگرى روى مى آورى! بلند مرتبه باد خداوندى كه با اين قدرت عظيم كريم است! و اما تو با اين ضعف و حقارت چه بر معصيت او جرئت ورزيده اى، در صورتى كه تو در كنف نعمتش قرار دارى! و در فراخناى فضل و رحمتش در حركتى! اما او فضل خويش را از تو منع
نكرده و پرده ى گناهانت را ندريده است، بلكه حتى يك چشم بر هم زدن از دايره ى لطفش بيرون نبوده اى.

يا در نعمتى قرار دارى كه به تو بخشيده، يا در گناهى كه از آن پرده پوشى كرده، يا بلا و مصيبتى كه از تو برطرف ساخته است. بنگر اگر از در اطاعتش در مى آمدى ديگر چگونه بود؟ سوگند به خدا اگر اين وضع بين دو نفر كه در نيرو و توان مساويند وجود داشت، تو نخستين حاكمى بودى كه خود بر مذموميت اخلاق و بدى كردارت حكم مى كردى!

حقا بايد بگويم:

دنيا مغرورت نساخته و اين تو هستى كه به آن مغرور شده اى! در حالى كه پندهاى فراوانى در آن مى يابى و تو را به عدل و انصاف دعوت كرده است!

دنيا به هشدارهايى كه در مورد ريختن بلا به جانت و كاستن از نيرو و قدرتت به تو مى دهد راستگوتر و وفادارتر است از اين كه به تو دروغ گويد يا مغرورت سازد، چه بسيار نصيحت كننده و پنددهنده اى است كه نزد تو متهم است و چه بسيار راستگويانى در مورد دنيا كه تو آنان را دروغگو مى شمارى! اگر دنيا را از روى شهرهاى ويران شده و خانه هاى در هم فروريخته بشناسى، آن را يادآورى كننده اى دلسوز و واعظى گويا همچون دوستى مهربان خواهى يافت كه در رسيدن اندوه به تو بخل مى ورزد.

"دنيا" چه خوب سرايى است، اما براى آنان كه آن را خانه ى هميشگى ندانند و چه خوب محلى است براى كسى كه آن را وطن برنگزيند. سعادتمندان به وسيله ى دنيا، در قيامت كسانى هستند كه امروز از زرق و برق آن فرار مى كنند.

هنگامى كه نفخه ى صور بدمد و قيامت آشكار گردد و اهل هر معبدى به آن ملحق و بندگان هر معبودى به او بپيوندند و مطيعان به مطاع خود برسند، در آن هنگام نه چشمى برخلاف حق و عدالت در هوا گشوده و نه قدمى آهسته در زمين جز به حق برداشته شود. و در آن روز چه دليلهايى كه ابطال نمى گردد و چه عذرهايى كه قطع نمى شود؟!

بنابراين در جستجوى چيزى باشيد كه عذر خويش را با آن مدلل داريد و حجت
و دليل خود را با آن استوار سازيد و آنچه باقى ماندنى است از ميان آنچه باقى نمى ماند انتخاب كنيد و وسيله اى براى سفر "آخرت" آماده نماييد و چشم به جرقه هاى برق نجات بدوزيد و بار و بنه ى اين سفر را محكم بر پشت مركب ها ببنديد.

بازخواست از برادر


خطبه دويست و بيست و چهارم

از سخنان امام عليه السلام كه در آن از ظلم و ستم تبرى مى جويد و داستان آهن تفتيده و برادرش عقيل را بازگو مى كند:

سوگند به خدا!

اگر شب را بر روى خارهاى سعدان [ نوعى خار كه در بيابان مى رويد. ] بيدار به سر برم! و يا در غل ها و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم محبوب تر است از اين كه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم.

چگونه به كسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى كه تار و پودش به سرعت به سوى كهنگى پيش مى رود، "و از هم مى پاشد" و مدت هاى طولانى در ميان خاك ها مى ماند.

سوگند به خدا!

عقيل برادرم را ديدم كه به شدت فقير شده بود و از من مى خواست كه يك من از گندم هاى شما را به او ببخشم.

كودكانش را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود.

عقيل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته ى خود را تكرار نمود و من به او گوش فرادادم! خيال كرد من دينم را به او مى فروشم! و به دلخواه او قدم برمى دارم و از راه و رسم خويش دست مى كشم! "اما من براى بيدارى و هشدار" آهنى را در آتش
گداختم، سپس آن را به بدنش نزديك ساختم، تا با حرارت آن عبرت گيرد. ناله اى همچون بيمارانى كه از شدت درد مى نالند سر داد و چيزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم:

هان اى عقيل زنان سوگمند در سوگ تو بگريند! از آهن تفتيده اى كه انسانى آن را به صورت بازيچه سرخ كرده ناله مى كنى! اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با شعله ى خشم و غضبش آن را برافروخته است! تو از اين رنج مى نالى و من از آتش سوزان نالان نشوم؟!

از اين سرگذشت شگفت آورتر، داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ، به در خانه ى ما آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند.

به او گفتم: هديه است، يا زكات و يا صدقه؟ كه اين دو بر ما، اهل بيت حرام است.

گفت: نه اين است و نه آن بلكه هديه است.

به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى؟! دستگاه ادراكت به هم ريخته؟ يا ديوانه شده اى؟ يا هذيان مى گويى؟ به خدا سوگند! اگر اقليم هاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانها است به من دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جويى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد و اين دنياى شما از برگ جويده اى كه در دهان ملخ باشد، نزد من خوارتر و بى ارزش تر است.

على را با نعمتهاى فناپذير و لذتهاى نابود شدنى دنيا چه كار! از به خواب رفتن عقل و لغزش هاى قبيح به خدا پناه مى بريم و از او يارى مى جوييم.

گزيده اى از نامه هاى نهج البلاغه


به معقل ابن قيس رياحى فرمانده لشكر


اين نامه در برگيرنده ى نصايح و پندهاى ارزنده اى است كه فرماندهان نيروهاى مسلح بايد براى پيشرفت و پيروزى سربازان خود به آن توجه خاص و ويژه اى داشته باشند.

از خدا بترس، همان خدايى كه به ناچار بايد ملاقاتش كنى و سرانجامى جز حضور در پيشگاهش ندارى. جز با كسى كه با تو بجنگد پيكار مكن.

صبح و عصر حركت كن و هنگام گرمى روز به لشكر استراحت ده. در پيمودن راه آرامش به خرج ده! در ابتداى شب كوچ مكن كه خداوند شب را وسيله ى آرامش قرار داده و آن را براى اقامت و توقف تعيين كرده، نه كوچ و مسافرت. بنابراين شب هنگام بدنت را آرام كن و مركبها را نيز آسوده بگذار. پس آنگاه كه توقف نمودى به هنگام سحر يا وقتى كه سپيده دميد، به يارى خدا حركت كن. هرگاه دشمن را ملاقات كردى در ميان يارانت قرار گير.

نه آنقدر به دشمن نزديك شو كه خيال شود آتش جنگ را تو مى خواهى روشن كنى و نه آنقدر دور بايست كه گمان برده شود از نبرد مى ترسى. "چنين باش" تا فرمان من به تو برسد، "اما به هوش باش" پيش از آن كه آنان را به صلح و مسالمت و راه خدا دعوت كنى و راه عذرشان را در پيشگاه خداوند ببندى، به خاطر عداوت خصوصى با آنان پيكار نكنى.

به زياد بن ابيه


اسراف را كنار بگذار و ميانه روى پيشه كن! از امروز به فكر فردا باش و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براى خويش نگاهدار و زيادى را براى روز نيازت از پيش بفرست.

آيا اميد دارى خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد در حالى كه در پيشگاهش از متكبران باشى؟! و آيا طمع دارى كه ثواب انفاق كنندگان را به تو عنايت كند در صورتى كه در زندگى پر نعمت و ناز قرار دارى؟ و مستمندان و بيوه زنان را از آن منع مى كنى؟

بدان، انسان به آنچه از پيش فرستاده پاداش داده مى شود و به آنچه قبلا براى خود نزد خدا ذخيره كرده وارد مى گردد.

به عبدالله بن عباس


عبدالله بن عباس همواره مى گفت: پس از سخنان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم هيچ سخنى را به اندازه ى اين سخن سودمند نيافتم:

اما بعد! انسان گاهى مسرور مى شود به خاطر رسيدن به چيزى كه هرگز از دستش نمى رفت و گاهى ناراحت مى شود، به خاطر از دست دادن چيزى كه هرگز به آن نمى رسيد!

خوشحالى تو بايد از چيزى باشد كه در طريق آخرت نايل شده اى و تاسف تو بايد از امورى باشد كه مربوط به آخرت است و از دست داده اى.

به آنچه از دنيا مى رسى آنقدر خوشحال مباش! و آنچه از دنيا از دست مى دهى تاسف مخور و جزع مكن! همتت در آن باشد كه پس از مرگ به آن خواهى رسيد!

به يكى از فرماندارانش[ بعضى گفته اند مخاطب اين نامه عبدالله ابن عباس است. ]


... اما بعد! من تو را شريك در امانتم "حكومت و زمامدارى" قرار دادم و تو را
صاحب اسرار خود ساختم. من از ميان خاندان و خويشاوندانم مطمئن تر از تو نيافتم به خاطر مواسات، يارى و اداء امانتى كه در تو سراغ داشتم. اما تو همين كه ديدى زمان بر پسر عمت سخت گرفته و دشمن در نبرد محكم ايستاده، امانت در ميان مردم خوار و بى مقدار شده و اين امت اختيار را از دست داده و حمايت كننده اى نمى يابد، عهد و پيمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختى و همراه ديگران مفارقت جستى. با كسانى كه دست از ياريش كشيدند همراه شدى و با خائنان، نسبت به او خيانت ورزيدى. نه پسر عمت را يارى كردى و نه حق امانت را ادا نمودى. گويا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده اى، گويا حجت و بينه اى از طرف پروردگارت دريافت نداشته اى و گويا تو با اين امت براى تجاوز و غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به كار مى بردى و مقصدت اين بود كه اينها را بفريبى و غنائمشان را در اختيار گيرى. پس آنگاه كه امكان تشديد خيانت به امت را پيدا كردى تسريع نمودى، با عجله به جان بيت المال آنان افتادى و آنچه در قدرت داشتى از اموالشان كه براى بيوه زنان و ايتامشان نگهدارى مى شد ربودى! همانند گرگ گرسنه اى كه گوسفند زخمى و استخوان شكسته اى را بربايد! سپس آن را به سوى حجاز با سينه اى گشاده و دل خوش حمل نمودى! بى آنكه در اين كار احساس گناه كنى! بى پدر باد دشمنت! گويا ميراث پدر و مادرت را به سرعت به خانه ى خود حمل مى كردى! سبحان الله آيا به معاد ايمان ندارى؟ از بررسى دقيق حساب در روز قيامت نمى ترسى؟!

اى كسى كه در پيش ما از خردمندان به شمار مى آمدى، چگونه خوردنى و آشاميدنى را در دهان فرومى برى در حالى كه مى دانى حرام مى خورى و حرام مى آشامى؟ چگونه با اموال ايتام و مساكين و مومنان و مجاهدان راه خدا، كنيز مى خرى و زنان را به همسرى مى گيرى؟ "در حالى كه مى دانى" اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسيله آن مجاهدين بلاد اسلام را نگهدارى و حفظ مى نمايند! از خدا بترس و اموال اينها را به سويشان بازگردان كه اگر اين كار را نكنى و خداوند به من امكان دهد وظيفه ام را در برابر خدا درباره ى تو انجام خواهم داد و با اين شمشيرم كه هيچ كس را با آن نزدم مگر اينكه داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد.
به خدا سوگند اگر حسن و حسين اين كار را كرده بودند، هيچ پشتيبانى و هواخواهى از ناحيه ى من دريافت نمى كردند و در اراده ى من اثر نمى گذاردند، تا آنگاه كه حق را از آنان بستانم و ستمهاى ناروايى را كه انجام داده اند دور سازم. به خداوندى كه پروردگار جهانيان است سوگند اگر "فرضا" آنچه تو گرفته اى براى من حلال بود، خوشايندم نبود كه آن را ميراث براى بازماندگانم بگذارم. بنابراين دست نگهدار و انديشه نما! فكر كن به مرحله ى آخر زندگى رسيده اى، در زير خاكها پنهان شده اى و اعمالت به تو عرضه شده، در جايى كه ستمگر با صداى بلند نداى حسرت سر مى دهد و كسى كه عمر خود را ضايع ساخته درخواست بازگشت مى كند، ولى راه فرار و چاره مسدود است!

به امام حسن و امام حسين


شما را به تقوا و پرهيزكارى و ترس از خداوند سفارش مى كنم. در پى دنياپرستى نباشيد، گرچه به سراغ شما آيد. بر آنچه از دنيا از دست مى دهيد تاسف مخوريد!

سخن حق بگوييد و براى اجر و پاداش "الهى" كار كنيد.

دشمن سرسخت ظالم و ياور و همكار مظلوم باشيد!

من شما و تمام فرزندان و خاندانم و كسانى را كه اين وصيت نامه ام به آنان مى رسد، به تقوا و ترس از خداوند، نظم امور خود و اصلاح ذات البين سفارش مى كنم! زيرا از جد شما صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم مى فرمود:

اصلاح بين مردم از نماز و روزه برتر است.

خدا را! خدا را! در مورد يتيمان نكند آنان گاهى سير و گاهى گرسنه بمانند. نكند آنان در حضور شما در اثر عدم رسيدگى از بين بروند!

خدا را! خدا را! كه در مورد همسايگان خود خوشرفتارى كنيد، چرا كه آنان مورد توصيه و سفارش پيامبر شما هستند. وى همواره نسبت به همسايگان سفارش مى فرمود تا آنجا كه ما گمان برديم به زودى سهميه اى از ارث برايشان قرار خواهد داد!
خدا را! خدا را! در توجه به قرآن، نكند ديگران در عمل به آن از شما پيشى گيرند.

خدا را! خدا را! در مورد نماز چرا كه ستون دين شما است.

خدا را! خدا را! در مورد خانه ى پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شويد "و بلاى الهى شما را فرو خواهد گرفت".

خدا را! خدا را! در مورد جهاد با اموال، جانها و زبانهاى خويش در راه خدا، "كه بايد همه ى اينها را در اين راه به كار گيريد" و بر شما لازم است پيوندهاى دوستى و محبت را محكم داريد و بذل و بخشش را فراموش نكنيد و از پشت كردن به هم و قطع رابطه برحذر باشيد.

امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه اشرار بر شما مسلط مى شوند، سپس هر چه دعا كنيد مستجاب نمى گردد!

سپس فرمود: اى نوادگان عبدالمطلب نكند شما بعد از شهادت من دست خود را از آستين بيرون آورده و در خون مسلمانان فروبريد و بگوييد: اميرمومنان كشته شد "و اين بهانه اى براى خونريزى شود".

آگاه باشيد به خاطر من تنها قاتلم را بايد بكشيد.

بنگريد! هرگاه من از اين ضربت جهان را بدرود گفتم، او را تنها يك ضربت بزنيد، تا ضربتى در برابر ضربتى باشد. اين مرد را مثله نكنيد "گوش و بينى و اعضاى او را نبريد" كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم مى فرمود:

از مثله كردن بپرهيز، گرچه نسبت به سگ گزنده باشد!

به سران سپاه


... از جانب بنده ى خدا على بن ابيطالب اميرمومنان عليه السلام به نيروهاى مسلح و نگهدارنده ى مرزها!

اما بعد! حقى كه بر والى و زمامداران انجام آن لازم است اين است:

/ 26