فضل و برترى كه به او رسيده و مقام خاصى كه به او داده شده نبايد او را نسبت به رعيت دگرگون كند و اين نعمتى كه خداوند به او ارزانى داشته بايد هر چه بيشتر او را به بندگان خدا نزديك و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد .
آگاه باشيد! حق شما بر من اين است كه جز اسرار جنگى، هيچ سرى را از شما پنهان نسازم و در امورى كه پيش مى آيد جز حكم الهى كارى بدون مشورت شما انجام ندهم. هيچ حقى را از شما به تاخير نيندازم، بلكه آن را در وقت و سر رسيد آن پرداخت كنم. "و نيز حق شما بر من اين است كه" همه ى شما در پيشگاه من مساوى باشيد.
آنگاه كه اين وظايف را انجام دادم و نعمت خداوند بر شما مسلم و حق اطاعت من بر شما لازم گرديد، موظفيد كه از فرمان من سرپيچى نكنيد! در كارهايى كه انجام آنها به صلاح و مصلحت است، سستى و تفريط روا مداريد و به خاطر حق در درياى شدائد فرورويد.
اگر اين وظايف را نسبت به من انجام ندهيد، آن كس كه راه كج برود از همه نزد من خوارتر است. سپس او را به سختى كيفر مى كنم و هيچ راه فرارى نزد من نخواهد داشت. اين فرمان را از امراى خود بپذيريد و آمادگى خود را در راه اصلاح امورتان در اختيارشان بگذاريد.
به مالك اشتر نخعى
"قسمتى از نامه پنجاه و سوم"
بسم الله الرحمن الرحيم اين دستورى است كه بنده ى خدا على عليه السلام به مالك بن حارث اشتر در فرمانش به او صادر فرموده است. و اين فرمان را هنگامى نوشت كه وى را زمامدار و والى كشور مصر قرار داد تا ماليات هاى آن سرزمين را جمع آورى كند، با دشمنان آن كشور بجنگد، به اصلاح اهل آن همت گمارد و به عمران و آبادى شهرها و روستاهاى آن بپردازد.
در ابتدا او را به تقوا و ترس از خداوند، ايثار و فداكارى در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در كتاب خدا، قرآن به آن امر شده است، فرمان مى دهد، به متابعت اوامرى
كه در كتاب الله آمده، فرايض و واجبات و سنتها، همان دستوراتى كه هيچ كس جز با متابعت آنها روى سعادت نمى بيند و جز با انكار و ضايع ساختن آنها در شقاوت و بدبختى واقع نمى شود. به او فرمان مى دهد كه "آيين" خدا را با قلب ، دست و زبان يارى كند، چرا كه خداوند متكفل يارى كسى شده كه او را يارى نمايد و عزت كسى كه او را عزيز دارد.
و نيز به او فرمان مى دهد كه خواسته هاى نابجاى خود را درهم بشكند و به هنگام وسوسه هاى نفس، خويشتن دارى را پيش گيرد، زيرا نفس اماره همواره انسان را به بدى وادار مى كند، مگر آن كه رحمت الهى شامل حال او شود.
اى مالك! بدان من تو را به سوى كشورى فرستادم كه پيش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حكومت داشتند. و مردم به كارهاى تو همانگونه نظر مى كنند كه تو در امور زمامداران پيش از خود و همان را درباره ى تو خواهند گفت كه تو درباره ى آنها مى گفتى.
بدان! افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت، بنابراين بايد محبوب ترين ذخيره در پيش تو عمل صالح باشد. زمام هوا و هوس را در دست گير و آنچه برايت حلال نيست، نسبت به خود بخل روا دار، زيرا بخل نسبت به خويشتن اين است كه راه انصاف را آنچه محبوب و مكروه تو است پيش گيرى. قلب خويش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف كن و همچون حيوان درنده اى نسبت به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت شمارى! زيرا آنان دو گروه بيش نيستند: يا برادران دينى تواند، يا از نظر انسانى با تو همنوع هستند. گاه از آنان لغزش و خطا سر مى زند. ناراحتى هايى به آنان عارض مى گردد، به دست آنان عمدا يا به اشتباه كارهايى انجام مى شود، "در اين موارد" از عفو و گذشت خود، آن مقدار به آنان عطا كن كه دوست دارى خداوند از عفوش به تو عنايت كند. زيرا تو مافوق آنان و پيشوايت مافوق تو و خداوند مافوق كسى است كه ترا زمامدار قرار داده است! امور آنان را به تو واگذار كرده و به وسيله ى آنان تو را آزمايش نموده است. هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده! چرا كه تو تاب كيفر او را ندارى. و از عفو رحمت او بى نياز نيستى. هرگز از عفو و بخششى كه
نموده اى پشيمان مباش و هيچگاه از كيفرى كه نموده اى به خود مبال....
"اى مالك" بدان! مردم از گروه هاى مختلف تشكيل يافته اند كه هر كدام جز به وسيله ى ديگرى اصلاح و تكميل نمى شوند و هيچ كدام از ديگرى بى نياز نيستند.
"اين گروه ها عبارتند" از: لشكريان خدا، نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات عالى و دادگستر، عاملان انصاف و مدارايى "انتظامات داخلى"، اهل جزيه و ماليات اعم از كسانى كه در پناه اسلامند يا مسلمانند و تجار و صنعتگران... و بالاخره قشر پايين يعنى نيازمندان و مستمندان. براى هر كدام از اين گروه ها خداوند سهمى را مقرر داشته و در كتاب خدا، يا سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه به صورت عهد در نزد ما محفوظ است، اين سهم را مشخص و معين ساخته است.
اما سپاهيان با اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعيت، زينت زمامداران، عزت و شوكت دين و راه هاى امنيت هستند، قوام رعيت جز به وسيله اينان ممكن نيست...
.... سپس اين دو گروه "سپاهيان و ماليات دهندگان" جز با گروه سوم قوام و پايدارى نمى پذيرند و آنان عبارتند از قضات و كارگزاران دولت و منشى ها، زيرا آنان قراردادها و معاملات را استحكام مى بخشند و ماليات ها را جمع آورى مى كنند و در ضبط امور خصوصى و عمومى مورد اعتماد و اطمينان هستند. و اين گروه ها بدون تجار و پيشه وران و صنعتگران قوامى ندارند، زيرا آنان وسايل زندگى را جمع آورى مى كنند و در بازارها عرضه مى نمايند و وسايل و ابزارى را با دست خود مى سازند كه در امكان ديگران نيست.
سپس قشر پايين نيازمندان و از كارافتادگان هستند كه بايد به آنان مساعدت و كمك نمود و براى هر كدام به خاطر خدا سهمى مقرر داشت. و نيز هر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والى حق دارند. و هرگز والى از اداى آنچه خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد، جز با اهتمام و كوشش و استعانت از خداوند و مهيا ساختن خود بر ملازمت حق و شكيبايى و استقامت در برابر آن، خواه بر او سبك باشد يا سنگين.
فرمانده ى سپاهت را كسى قرار ده كه در پيش تو نسبت به خدا و پيامبر و امام تو
خيرخواه تر از همه و پاك دل تر و عاقل تر باشد...
سپس در كارهاى كارمندانت بنگر! و آنان را با آزمايش و امتحان به كار وادار! و از روى ميل و استبداد آنان را به كارى واندار، زيرا استبداد و تسليم تمايل شدن، كانونى از شعبه هاى جور و خيانت است. و از ميان آنان افرادى كه با تجربه تر و پاك تر و پيشگام تر در اسلامند برگزين، زيرا اخلاق آنان بهتر و خانواده ى آنان پاك تر و همچنين كم طمع ترين و در سنجش عواقب كارها بيناترند.
سپس حقوق كافى به آنان بده، زيرا اين كار آنان را در اصلاح خويش تقويت مى كند و از خيانت در اموالى كه زيردست دارند بى نياز مى سازد.
به علاوه اين حجتى در برابر آنان است، اگر از دستورات سرپيچى كنند يا در امانت خيانت ورزند. سپس با فرستادن ماموران مخفى راستگو و باوفا، كارهاى آنان را زير نظر بگير! زيرا بازرسى مداوم پنهانى سبب مى شود كه آنان به امانت دارى و مدارا كردن به زيردستان ترغيب شوند! اعوان و انصار خويش را سخت زير نظر بگير اگر يكى از آنان دست به خيانت زد و ماموران سرى تو متفقا چنين گزارشى دادند، به همين مقدار از شهادت قناعت كن و او را زير تازيانه ى كيفر بگير! و به مقدار خيانتى كه انجام داده او را كيفر نما! سپس وى را در مقام خوارى و مذلت بنشان! و نشانه ى خيانت را بر او بنه! و گردن بند ننگ و تهمت را به گردنش بيفكن! "و او را به جامعه چنان معرفى كن كه عبرت ديگران گردد"....
خدا را! خدا را! در مورد طبقه ى پايين، آنان كه راه چاره ندارند، يعنى مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از كارافتادگان. در اين طبقه هم كسانى هستند كه دست سوال دارند و هم افرادى كه بايد به آنان بدون پرسش، بخشش شود.
بنابراين به آنچه خداوند در مورد آنان به تو دستور داده عمل نما! قسمتى از بيت المال و قسمتى از غلات خالصه جات اسلامى را در هر محل به آنان اختصاص ده و بدان آنان كه دورند به مقدار كسانى كه نزديكند سهم دارند و بايد حق همه را مراعات كنى.
... براى مراجعان خود وقتى مقرر كن كه به نياز آنان شخصا رسيدگى كنى! مجلس عمومى و همگانى براى آنان تشكيل ده و درهاى آن را به روى هيچ كس نبند و به
خاطر خداوندى كه ترا آفريده تواضع كن و لشكريان و محافظان و پاسبانان را از اين مجلس دور ساز! تا هر كس با صراحت و بدون ترس و لكنت سخنان خود را با تو بگويد....
"به هوش باش!" كار هر روز را در همان روز انجام ده، زيرا هر روز كارى مخصوص به خود دارد. بايد بهترين اوقات و بهترين ساعات عمرت را براى خلوت با خدا قرار دهى! هر چند اگر نيت خالص داشته باشى و امور رعايا روبراه شود ، همه ى كارهايت عبادت براى خدا است...
... بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومت هاى عادلانه ى پيش از خود باشى. همچنين توجه خود را بر روش هاى خوب يا اثرى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيده و يا فريضه اى كه در كتاب خداوند آمده معطوف دار، به خطوطى از حكومت كه در روش من مشاهده كرده اى اقتداء كن و براى پيروى از اين عهدنامه كه با آن حجت خود را بر تو تمام ساخته ام تلاش و كوشش نما! كه اگر نفس سركش بر تو چيره شود عذرى نزد من نداشته باشى. من از خداوند بزرگ با آن رحمت وسيع و قدرت عظيمش بر انجام تمام خواسته ها، مسئلت دارم كه من و تو را موفق دارد تا رضاى او را جلب نماييم و كارى كنيم كه نزد او و خلقش معذور باشيم، همراه با مدح و ثناى نيك در ميان بندگان و آثار خوب در شهرها و تماميت نعمت و فزونى شخصيت در پيشگاه او. نيز از او مسئلت دارم كه زندگى من و تو را با سعادت و شهادت پايان بخشد كه ما همه به سوى او بازمى گرديم.
و سلام و درود بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم و دودمان پاكش باد، سلامتى فراوان و بسيار.
به معاويه
"نامه پنجاه و پنجم"
اما بعد، خداوند سبحان دنيا را مقدمه اى براى مابعد آن "آخرت" قرار داده و اهل دنيا را در بوته ى امتحان درآورده تا روشن شود كدام يك بهتر عمل مى كنند. ما براى دنيا آفريده نشده ايم و تنها براى كوشش و تلاش در آن مامور نگشته ايم، ما در دنيا آمده ايم تا به وسيله ى آن آزمايش شويم. خداوند مرا به تو و تو را به وسيله ى من در معرض امتحان درآورده و هر كدام از ما را حجت بر ديگرى ساخته. "نامه پنجاه و پنجم"
تو به دنيا رو آوردى و تفسير قرآن را برخلاف حق، وسيله ى رسيدن به دنيا ساختى و مرا در برابر چيزى مواخذه مى كنى كه دست و زبانم هرگز به آن آلوده نشده "اشاره به قتل عثمان است". تو و اهل شام آن را دست آويز كرده ايد و به من نسبت داده ايد تا آنجا كه عالمان شما جاهلانتان را و آنان كه سركارند از كارافتادگان شما را به آن تشويق مى كنند.
از خدا بترس! و با شيطان كه در رام كردنت مى كوشد ستيزه كن! و روى خويش را به سوى آخرت، كه راه من و تو است بگردان! و بترس از آن كه خداوند تو را به زودى به يك بلاى كوبنده، كه ريشه ات را بزند و دنباله ات را قطع كند، دچار سازد. من براى تو سوگند ياد مى كنم، سوگندى كه تخلف ندارد، بر اين كه اگر خداوند، من و تو را در ميدان نبرد گرد آورد و مقدرات من و تو را در پيكار با يكديگر كشاند، آنقدر در برابر تو بمانم تا خداوند ميان ما حكم فرمايد كه او بهترين حاكمان است "اشاره به اين كه از دست من نجات نخواهى يافت".
به سلمان فارسى
"نامه شصت و هشتم"
اما بعد! دنيا به مار مى ماند، ظاهرش نرم و زيباست، ولى زهر كشنده در درون دارد! بنابراين از هر چيزى از دنيا كه جلب توجه تو را مى كند اعراض كن ، زيرا به زودى از تو جدا خواهد شد و بيش از اندكى مصاحب تو نخواهد بود. هم و غم آن را از خود بنه، چرا كه يقين به فراق و دگرگونى حالات آن دارى آنگاه كه به آن سخت انس گرفتى. در همان حال به شدت از آن برحذر باش! زيرا در همان زمان كه انسان در آن به خوشحالى مطمئن مى شود، او را به طرف محذور و مشكلات مى فرستد و هر زمان كه به آن سخت انس مى گيرد، او را در وحشت و هراس قرار مى دهد. "نامه شصت و هشتم"
به حارث همدانى
[ حارث همدانى يكى از ياران فداكار على عليه السلام و از فقهاى شيعه است. ]"نامه شصت و نهم"
به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه. حلالش را حلال بشمار و حرامش را "نامه شصت و نهم"
حرام. آنچه از حقايق زندگى پيشينيان در قرآن آمده است تصديق كن و از "حوادث" گذشته ى دنيا براى باقيمانده ى آن عبرت گير، چرا كه بعضى از آن شبيه بعضى ديگر است و پايانش به نخستين آن ملحق مى گردد، اما تمام آن گذرا و ناپايدار است. نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر. بسيار زياد به ياد مرگ و عالم بعد از آن باش. هرگز آرزوى مرگ مكن مگر با شرايط مورد اعتماد "به اين شرط كه خود را اهل نجات بدانى". از هر عملى كه تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند آيد برحذر باش و از هر كارى كه پنهانى انجام مى شود و در ظاهر از آن شرم دارى پرهيز كن! از اعمالى كه اگر از كننده اش پرسش شود انكار مى كند يا پوزش مى طلبد اجتناب نما. آبروى خود را هدف تيرهاى سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را مى شنوى براى مردم بازگو مكن "چرا كه راست و دروغ با هم مخلوط است"، اين تو را به دروغ آلوده مى كند. و نيز تمام آنچه را براى تو نقل مى كنند تكذيب منما، زيرا اين براى نادانى تو بس است. خشمت را فروخور. به هنگام قدرت گذشت پيشه كن و هنگام خشم بردبار "باش". آنگاه كه حكومت در دست تو است، عفو و مدارا كن تا عاقبت خوب براى تو باشد. هر نعمتى كه به تو داد نيكودار و هيچ نعمتى از نعمتها را ضايع و تباه مساز! و بايد اثر نعمتهايى كه خدا به تو داده در تو ديده شود.
بدان! برترين مومنان كسانى هستند كه خود، خاندان و اموالشان را در راه خدا تقديم كنند و از همه در اين راه پيشگام تر باشند. زيرا هر چه از كارهاى خير، پيش فرستى براى تو ذخيره خواهد شد و آنچه باقى گذارى خيرش براى ديگران خواهد بود. از يارانى كه در فكر و نظر ضعيفند و عمل آنان ناشايست است برحذر باش! زيرا مقياس سنجش شخصيت هركس را يارانش تشكيل مى دهند. در شهرهاى بزرگ مسكن گزين، زيرا آنجا مركز اجتماع مسلمانان است. از اقامتگاه هايى كه اهل غفلت و جفا هستند و ياران مطيع خدا در آن كم هستند بپرهيز. فكرت را به چيزى مشغول دار كه از آن بهره مى برى. از مراكز نشستن عمومى در بازارها بپرهيز، زيرا آنجا محل حضور شيطان و انگيزش فتنه ها است. به افراد پايين تر از خود توجه داشته باش، كه اين خود شكر برترى تو بر آنان است.
در روز جمعه، پيش از اداى نماز مسافرت مكن مگر براى جهاد در راه خدا يا در
كارى كه به راستى معذور هستى. در تمام اعمالت مطيع فرمان خدا باش! زيرا اطاعت فرمان خدا از هر كارى بهتر است. در انجام عبادت با خود مدارا كن و خويشتن را بر آن مجبور منما! بلكه بكوش آن را توام با نشاط و در وقت فراغت انجام دهى، مگر فرائضى كه بر تو حتم است و به هر حال بايد آنها را به انجام رسانى. تعهد خود را به موقع ادا كن و بترس از آن كه مرگ گريبانت را بگيرد و تو از خدايت فرار كرده و در طلب دنيا باشى. از همنشينى بدان بپرهيز كه بدى، بدى آرد. خدا را محترم شمار و دوستان خدا را دوست بدار و از خشم برحذر باش كه آن از لشكريان ابليس است.
چهل گوهر از كلمات كوتاه نهج البلاغه
- خالطوا الناس مخالطه ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم.
با مردم آن چنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر مرگ شما اشك ريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق ورزند.
- اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم.
عاجزترين مردم كسى است كه از به دست آوردن دوست عاجز بماند و از او عاجزتر كسى است كه دوستان به دست آورده را از دست بدهد!
- اقيلوا ذوى المروءات عثراتهم، فما يعثر منهم عاثر الا و يدالله بيده يرفعه.
از لغزش مردم نيك و با شخصيت چشم پوشى كنيد چرا كه هيچ يك از آنان لغزش نمى كند مگر اين كه دست خدا به دست او است و او را بلند مى نمايد.
- الحذر الحذر! فوالله لقد ستر، حتى كانه قد غفر.
"از خدا" بترس! "از خدا" بترس! به خدا سوگند آنقدر پرده پوشى كرده كه گويى آمرزيده است.
- كن سمحا و لا تكن مبذرا و كن مقدرا و لا تكن مقترا.
سخاوتمند باش، ولى اسراف كننده مباش. در زندگى حسابگر باش، ولى سختگير مباش.
- لا قربه بالنوافل اذا اضرت بالفرائض.
كارهاى مستحب اگر به واجبات زيان رساند موجب قرب خدا نمى شود.
- لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.
زبان عاقل در پشت قلب او قرار دارد و قلب احمق پشت زبان او است.
- طوبى لمن ذكر المعاد و عمل للحساب و قنع بالكفاف و رضى عن الله.
خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد و براى روز حساب عمل كند و به مقدار كفايت قناعت نمايد و از خدا راضى باشد.
- سيئه تسوءوك خير عند الله من حسنه تعجبك.
كار بدى كه ترا ناراحت "و پشيمان" مى سازد نزد خدا بهتر از كار نيكى است كه تو را مغرور مى سازد!
- قدر الرجل على قدر همته و صدقه على قدر مروءته و شجاعته على قدر انفته و عفته على قدر غيرته.
ارزش هر كس به اندازه ى همت او است. و صداقت هر كس به اندازه ى شخصيت او است و شجاعت هر كس به اندازه زهد و بى اعتنايى او "به ارزش هاى مادى" است و عفت هر كس به اندازه ى غيرت او است.
- اذا تم العقل نقص الكلام.
هنگامى كه عقل انسان كامل شود، سخنش كم مى شود.
- الدهر يخلق الابدان و يجدد الامال و يقرب المنيه و يباعد الامنيه: من ظفر به نصب و من فاته تعب.
روزگار بدن ها را كهنه و آرزوها را نو مى كند، مرگ را نزديك و خواسته ها را دور مى سازد، كسى كه به آن برسد خسته مى شود، كسى كه به آن نرسد رنج مى برد!
- الحكمه ضاله المومن، فخذ الحكمه و لو من اهل النفاق.
گفتار حكمت آميز، گمشده ى مومن است. پس حكمت را بگير، ولو از اهل نفاق باشد.
- قيمه كل امرى ما يحسنه.
قيمت و ارزش هر كس به اندازه ى كارى است كه به خوبى مى تواند انجام دهد.
- عجبت لمن يقنط و معه الاستغفار.
تعجب مى كنم از كسى كه نااميد مى شود در حالى كه استغفار با او است.
- من اصلح ما بينه و بين الله اصلح الله ما بينه و بين الناس و من اصلح امر آخرته اصلح الله له امر دنياه و من كان له من نفسه واعظ كان عليه من الله حافظ.