بدانيد بيهوده آفريده نشده ايد - سیمای مدیران در آیینه نهج البلاغه: نگاهی به ویژگیهای مدیر اسلامی در کلام مولا علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای مدیران در آیینه نهج البلاغه: نگاهی به ویژگیهای مدیر اسلامی در کلام مولا علی (ع) - نسخه متنی

مهدی قاسمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


محكم كشد، پرده هاى بينى شتر پاره شود و اگر آزاد گذارد، در پرتگاه سقوط كند .

به خدا سوگند! مردم در ناراحتى و رنج عجيبى گرفتار آمده بودند و من در اين مدت طولانى، با محنت و عذاب، چاره اى جز شكيبايى نداشتم. سرانجام روزگار او "عمر" هم سپرى شد و آن "خلافت" را در گروهى به شورا گذاشت. به پندارش، مرا نيز از آنان محسوب داشت! پناه به خدا از اين شورا! "راستى" كدام زمان بود كه مرا با نخستين فرد آنان مقايسه كنند كه اكنون كار من به جايى رسيد كه مرا همسنگ اينان "اعضاى شورا" قرار دهند؟ لكن باز هم كوتاه آمدم و با آنان هماهنگى ورزيدم "و طبق مصالح مسلمين" در شوراى آنان حضور يافتم. "يكى" از آنان به خاطر كينه اش از من روى برتافت و ديگرى خويشاوندى را "بر حقيقت" مقدم داشت. اعراض آن يكى هم جهاتى داشت كه ذكر آن خوشايند نيست.

بالاخره سومى بپا خاست. او همانند شتر پرخور و شكم برآمده همى جز جمع آورى و خوردن بيت المال نداشت. بستگان پدريش به همكاريش برخاستند. آنان همچون شتران گرسنه اى كه بهاران به علفزار بيفتند و با ولع عجيبى گياهان را ببلعند، براى خوردن اموال خدا، دست از آستين برآوردند.

اما عاقبت بافته هايش "براى استحكام خلافت" پنبه شد و كردار ناشايستش كارش را تباه ساخت و سرانجام شكم خوارگى و ثروت اندوزى، براى ابد نابودش ساخت. ازدحام فراوانى كه همچون بالهاى كفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت. آنان از هر طرف مرا احاطه كردند. چيزى نمانده بود كه دو نور چشمم، دو يادگار پيغمبر، حسن و حسين زير پا له شوند. آنچنان جمعيت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد! مردم همانند گوسفندانى "گرگ زده كه دور تا دور چوپان جمع شوند" مرا در ميان گرفتند.

اما هنگامى كه بپا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعى پيمان خود را شكستند. گروهى "به بهانه هاى واهى" سر از طاعتم باز زدند و از دين بيرون رفتند و دسته اى ديگر براى رياست و مقام از اطاعت حق سرپيچيدند "و جنگ صفين را به راه انداختند"، گويا نشنيده بودند كه خداوند مى فرمايد:

سرزمين آخرت را براى كسانى برگزيده ايم كه خواهان فساد در روى زمين و
سركشى نباشند. عاقبت نيك، از آن پرهيزكاران است. [ سوره ى قصص، آيه ى 83. ]

چرا خوب شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى زرق و برق دنيا چشمشان را خيره كرده و جواهراتش آنان را فريفته بود!

آگاه باشيد! به خدا سوگند، خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسيارى گرداگردم را گرفته و به ياريم قيام كرده اند و از اين جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علما و دانشمندان "هر جامعه" گرفته كه در برابر شكم خوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرفنظر مى نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى كردم. "آن وقت" خوب مى فهميديد كه دنياى شما "با همه ى زينت هايش" در نظر من بى ارزش تر از آبى است كه از بينى گوسفندى بيرون مى آيد.

هنگامى كه اميرالمومنين عليه السلام به اينجاى سخن رسيد، مردى از اهالى عراق برخاست و نامه اى به دستش داد. او همچنان نامه را نگاه مى كرد. "پس از فراغت از نامه" ابن عباس گفت: اى اميرمومنان! چه خوب بود سخن را از جايى كه رها كردى ادامه مى دادى؟

ولى امام در پاسخش فرمود: هيهات اى پسر عباس! شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرونشست!

ابن عباس مى گويد: به خدا سوگند من هيچگاه بر سخنى همچون اين گفتار تاسف نخوردم، كه امام عليه السلام نتوانست تا آنجا كه خواسته بود ادامه دهد.

بدانيد بيهوده آفريده نشده ايد


خطبه شصت و چهارم

اى بندگان خدا، از "نافرمانى" خدا بپرهيزيد و با اعمال نيك خويش بر مرگتان پيشى گيريد "پيش از آنكه مرگ شما فرارسد تا مى توانيد اعمال نيك به جا آوريد". به وسيله ى چيزى كه از دست شما مى رود، آنچه براى شما جاودان مى ماند خريدارى
كنيد. خود كوچ كنيد كه به سختى براى كوچ دادنتان كوشش مى شود. مهياى مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است، از كسانى باشيد كه آنان را بانگ زدند و بيدار شدند و دانستند كه دنيا سراى جاودان نيست، پس آن را با سراى آخرت مبادله كردند. خداوند شما را بيهوده نيافريده و مهمل رها نكرده است. فاصله ى شما با بهشت يا دوزخ بيش از فرارسيدن مرگ نيست. زندگى محدودى كه گذشتن لحظات از آن مى كاهد و مرگ آن را نابود مى سازد، حتما كوتاه خواهد بود.

زندگى كه گذشت شب و روز آن را به پيش مى راند، به زودى به پايان خواهد رسيد. مسافرى كه تنها سعادت و خوشبختى و يا شقاوت و بدبختى همراه دارد بايد بهترين زاد را با خود بردارد. در اين جهان، از همين جهان براى خود زاد و توشه اى گيريد كه فرداى رستاخيز حافظ و نگهدارتان باشد.

بنده بايد از پروردگارش بترسد، خويشتن را اندرز دهد، توبه را مقدم دارد و بر شهوات خويش پيروز گردد. زيرا مرگش از نظرش پنهان است و آرزويش وى را فريب مى دهد. شيطان هميشه همراه او است. گناه و معصيت را پيش چشمش زينت مى دهد و وى را در آرزوى توبه نگه مى دارد كه آن را به تاخير اندازد تا زمانى كه مرگ در حال غفلت كامل، در برابرش آشكار گردد.

اى واى بر غافلى كه عمرش دليلى بر ضد او است و روزگارش او را به بدبختى و شقاوت بكشاند.
از خدا مى خواهيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه هيچ نعمتى آنان را مست و مغرور نمى كند و هيچ هدفى آنان را از اطاعت پروردگار باز نمى دارد و بعد از فرارسيدن مرگ پشيمانى و اندوه در آنان راه نمى يابد. [ نهج البلاغه ى فيض الاسلام، خطبه ى 63. ]

نشانه هاى رهبر شايسته


خطبه صد و سى و يكم

در اين سخن علت اصرار خويش را در امر حكومت بر مردم بيان مى كند و صفات يك پيشواى دادگر را تشريح مى نمايد:
اى روح هاى پر اختلاف! و اى قلب هاى پراكنده! شما كه بدن هايتان حاضر و عقل هايتان پنهان است! من شما را به سوى حق مى كشانم، ولى همچون گوسفندانى كه از غرش شير فرار كنند مى گريزيد! هيهات كه من با كمك شما بتوانم تاريكى را از چهره ى عدالت بزدايم يا كجى حق را راست نمايم. پروردگارا! تو مى دانى آنچه ما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى به دست آوريم و نه براى اينكه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم، بلكه به خاطر اين بود كه نشانه هاى از بين رفته دينت را بازگردانيم و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم تا بندگان ستمديده ات در ايمنى قرار گيرند و قوانين و مقرراتى كه به دست فراموشى سپرده شده اند بار ديگر عملى گردند. بار خدايا! من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشته و نداى تو را شنيده و پاسخ گفته ام. هيچ كس جز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در نماز بر من سبقت نگرفت "و نخستين نمازگزار در اسلام بعد از او من هستم".

شما مى دانيد آن كس كه بر نواميس، خونها، غنايم، احكام و امامت مسلمانان حكومت مى كند، نبايد بخيل باشد تا در جمع آورى اموال آنان براى خويش حرص ورزد . و نبايد جاهل و نادان باشد، كه با جهلش آنان را گمراه كند و نه جفاكار تا پيوندهاى آنان را از هم بگسلد و به نيازهاى ايشان پاسخ نگويد و نه ستمكار كه در اموال و ثروت آنان حيف و ميل نمايد و گروهى را بر گروه ديگر مقدم دارد و نه رشوه گير در قضاوت تا حقوق را از بين ببرد و در رساندن حق به صاحبانش كوتاهى ورزد و نه آن كس كه سنت پيامبر را تعطيل كند و بدين سبب امت را به هلاكت بيفكند "اينها هيچ كدام لايق مقام ولايت و سرپرستى مسلمانان نيستند".

در خلقت خفاش


خطبه صد و پنجاه و پنجم

از خطبه هاى امام عليه السلام كه در آن از شگفتيهاى آفرينش خفاش سخن به ميان آورده است:

ستايش خداوند


ستايش مخصوص خداوندى است كه اوصاف از بيان كنه ذاتش بازمانده و عظمتش
عقلها را متحير ساخته. آنچنان كه راهى براى رسيدن به منتهاى ملكوتش نيافته! او خداوند حق و آشكار است و سزاوارتر و آشكارتر است از آنچه چشم ها مى بينند.

دست تواناى عقول نمى تواند وى را در حدى محدود سازد تا شبيهى براى او بيابد و نيروى پرجولان افكار به اندازه گيرى او نرسيده تا مثالى براى او فرض كند. مخلوقات را بدون نقشه ى قبلى و مشورت مشاورى و بدون كمك مددكارى آفريد و خلقت و آفرينش موجودات تنها با فرمان وى كامل گرديد و همه به اطاعتش اذعان و اعتراف نمودند. فرمانش را اطاعت كردند و رد ننمودند و رام و تسليم گرديدند و به مخالفت برنخاستند.

آفرينش خفاش


از لطائف صنعتش و شگفتيهاى خلقتش همان اسرار پيچيده ى حكمتى است كه در وجود شب پره ها به ما نشان داده است.

همان جاندارانى كه روشنى روز با آن كه همه چيز را مى گشايد چشمانشان را مى بندد! و پرده ى تاريكى شب كه همه چيز را در ظلمت خويش مى كشد، چشمان آنها را باز و گسترده مى سازد. چگونه چشمهايشان به طورى نابينايى يافته كه نمى توانند از خورشيد نورانى استمداد جويند و به راه هاى خويش هدايت گردند و با روشنى خورشيد به سرمنزل مقصود خويش برسند!؟ و چگونه خدا با درخشش نور آفتاب آنان را از حركت در ميان امواج روشنايى بازداشته و در پنهانگاه هاى خود از رفتن در دل نور مخفى ساخته؟ به هنگام روز پلك هاى چشم هاشان بر روى هم مى افتد و شب را براى خود چراغ روشنى قرار داده اند و در ظلمتگاه شب ها روزى خود را جستجو مى كنند. نه تاريكى شديد شب چشم آنها را از ديدن بازمى دارد و نه ظلمت سختش آنها را از حركت در آن مانع مى گردد، اما آنگاه كه خورشيد نقاب از چهره برمى گيرد و روشنايى روز آشكار مى گردد و تا درون لانه، بر سوسمارها نور خويش را مى پاشد، ناگهان پلك هاى چشم اين شب پره ها روى هم قرار مى گيرد و به آنچه در تاريكى شب براى ادامه ى زندگى فراهم ساخته قناعت مى كنند. منزه است خداوندى كه شب را براى آنها روز و موقع به دست آوردن معاش و روز را هنگام
راحتى و آرامش قرار داد. از گوشتها براى آنها بالهايى آفريد تا بدان وسيله به هنگام نياز پرواز كنند. اين بالها گويى لاله هاى گوشند، ولى بالهاى بدون پر و بدون نى هايى در ميان آنها!

اما مواضع رگها به روشنى پيداست. دو بال دارند، نه آن قدر نازك كه بشكنند و نه آن قدر ضخيم كه سنگينى كنند! "عجيب اينكه" آنها مى پرند در حالى كه جوجه هايش به آنها چسبيده و به مادرانشان پناه جسته اند. و هر زمان مادران بنشينند همراه آنانند و هرگاه به پرواز آيند با آنان در حركتند و تا آن دم كه پر و بال و اعضاى پيكر اين جوجه ها محكم نگردد از آنها جدا نمى شوند. و تا آن دم كه بالهايشان قدرت حمل آنها را نداشته و راه و رسم زندگى و مصالح خويش را نشناسند جدا نمى گردند. منزه است آفريدگار تمام اشياء كه در آفرينش آنها كسى از او سبقت نگرفته است.

طاووس، از نگاه على


خطبه صد و شصت و پنجم

متنى كه پيش رو داريد، ترجمه ى آزاد خطبه ى صد و شصت و پنج نهج البلاغه است. همان كتابى كه از پيشواى اول ما حضرت على بن ابيطالب عليه السلام به يادگار مانده است. به راستى جاى حيرت و تعجب دارد كه اين ابرمرد تاريخ در صدها سال پيش از اين، در ميان كوير خشك و بى آب و علف عربستان، چگونه به تشريح طاووس پرداخته و واقعيت هاى عينى جهان طبيعت را به زيبايى بيان داشته است.

امام على عليه السلام آنچنان طاووس را توصيف مى كند و رموز توحيد و معاد را به نحوى آشكار مى سازد كه جاى هيچگونه حرفى باقى نمى ماند و اينجاست كه مى فهميم مكتب ما و رهبران ما، عالى ترين و دقيق ترين نكات توحيدى را چه راحت و آسان به ما تفهيم مى كنند و دست پرتوان الله را چه روشن در پيش چشمان ما عينيت مى بخشند.

شايد پيش از اين فكر مى كرديد كه نهج البلاغه تنها و تنها به مسايلى خاص اشاره دارد. در حالى كه با بررسى اين خطبه خواهيد ديد امام در كنار
بررسى مسايل سياسى، اجتماعى و فرهنگى، به ابعاد ديگر پرسشهاى انسان جواب داده و حتى از اشاره به طاووس و پرده بردارى از رموز طبيعت نيز غافل نمانده است.

هذا خلق الله

فارونى ماذا خلق الذين من دونه [ سوره ى لقمان، آيه 11. ]

اين خلقت خداست،
حال به من نشان دهيد كسانى كه غير اويند، چه خلق كرده اند؟
خداى مهربان، موجودات شگفت انگيزى را آفريده است.
بعضى مانند انسان ها و حيوانات جان دارند و بعضى هم بى جان هستند.
ده اى ساكن و آرامند، گروهى نيز در چرخش و حركت هستند.
آفريدگار، براى افراد بشر، دلايلى روشن و آشكار بر ظرافت آفرينش و قدرت بى كرانش پديد آورده كه خردمندان نيز از درك كاملش عاجزند و راهى جز اقرار و تسليم به بزرگى اش ندارند.

وقتى به انواع گوناگون مرغان و پرندگان نگاه مى كنيم كه چگونه در شكافهاى زمين و دره ها و قله ى كوهها آشيان مى گيرند، دست قدرت خدا را مى بينيم.

وقتى هم به بالهاى رنگارنگشان كه با آنها در فضاى بيكران به پرواز درمى آيند خيره مى شويم، آواى يگانگى و توحيدش را مى شنويم.

آرى، خداوند توانا اين پرندگان را پس از نيستى به اين شكلهاى زيبا و صورت هاى عجيب آفريد و استخوانهايشان را در زير پوست و گوشت، به هم پيوند داد.

تعدادى از آنها را به علت جثه ى سنگينشان از پريدن در اوج آسمانها منع كرد و به آنها آموخت كه چگونه در نزديكى زمين به پرواز درآيند و از اين حد تجاوز نكنند.

عده اى را هم از روى مصلحت و حكمت خويش با رنگهاى مختلف آرايش كرد.
برخى را با رنگى ثابت آفريد، طورى كه با هيچ رنگ ديگرى همانند نباشند.

بر گردن گروهى از آنها نيز طوقهايى زيبا نهاد كه با رنگ تنشان متفاوت است.... و همه ى اينها گوشه اى از قدرت بزرگ آن خالق قدرتمند است.

يكى از عجيب ترين پرندگان طاووس است كه خداوند او را در كمال نظم آفريده و رنگهايش را با زيباترين شكل آراسته، پرهايش را در انتها به هم متصل كرده و دمش را برافراشته است.

طاووس، هنگامى كه به طرف جفت ماده ى خود مى رود، پرهاى دمش را باز و بلند مى كند تا همچون چتر و سايبانى به روى سرش قرار گيرد. در اين حال، گويى بادبان كشتى است كه كشتيبان، آن را از سويى به سويى مى كشد.

هنگام حركت، پرهاى نرمش را با آن همه رنگهاى گوناگون و قشنگ، به رخ تماشاگران مى كشد و فخر مى فروشد و مى خرامد.

سپيدى و صافى پرهاى طاووس مانند مفتولهاى نقره اى است و حلقه هاى رنگين روى بالهايش همچون گردن بندهاى طلايى يا پاره هاى زبرجد مى درخشد.

اگر بخواهيم بال او را به روييدنى هاى روى زمين تشبيه كنيم، مثل دسته گلهاى تازه و شاداب بهارى است.

و اگر بخواهيم به پوشيدنى ها تشبيه سازيم، همچون پارچه هاى پرنقش و نگار يا همچون پرده هاى خوش رنگ و زيباى يمانى است.

در مقايسه با زيورها، به نگين هاى رنگارنگى شبيه است كه در ميان حلقه اى از نقره ى خالص قرار گرفته و با جواهرات تزيين شده باشند.

طاووس با ناز راه مى رود و با غرور هر چه تمام تر به دم و پرهاى خود مى نگرد و از ديدن اين همه شكوه و زيبايى، خنده سر مى دهد و شادى مى كند.

اما ناگهان به پاهايش خيره مى شود و از زشتى آنها غمگين مى شود و گويى با صداى بلند ناله مى كند و مى گريد!
شايد در اين حالت به خاطر زشتى پاهايش فرياد كمك سر مى دهد.

اين حقيقتى است غير قابل انكار كه پاهاى طاووس مانند پاهاى خروس، زشت و باريك هستند و از كنار استخوان پايش زائده اى خار مانند بيرون زده است.

در پشت سرش كاكلى است سبز و زيبا و برآمدگى يال و گردنش، مانند تنگى است بلند و كشيده. اين برآمدگى، تا زير سينه اش به رنگ سرمه است يا همچون حريرى است كه بر تن كرده و مانند آينه اى شفاف مى درخشد.

از دور چنين به نظر مى رسد كه طاووس خود را در زير چادرى سياه پوشانده كه اين سياهى، در ميان رنگ سبز تيره اى موج مى زند.

بر سياهى كناره ى گوشش خط باريكى است به نازكى نوك قلم و سپيدى گل بابونه كه در ميان آن سياهى، جلوه اى ديدنى دارد.

در رنگهاى طبيعت، كمتر رنگى را مى توان يافت كه اين مرغ خوش خط و خال از آن بى بهره باشد. اما با وجود اين، از بيشتر رنگهاى جهانى طبيعت برترى يافته است. طاووس ها به شكوفه هاى گوناگونى مى مانند كه بارانهاى بهارى و آفتاب هاى تابستانى در پرورش آنها اثر نداشته اند، بلكه در نگارستان آفرينش و به دست نقاش حقيقى، اين همه زيبايى يافته اند.

گاهى، همچون درختان پاييزى بال و پرشان مى ريزد.
و آنگاه از نو، پرهاى زيباترى با همان رنگها بر تنشان مى رويد.
اگر به يكى از پرهاى طاووس خيره شويد، رنگهاى دلخواه و زيبايى را مى بينيد كه گاهى مانند گل هاى سرخ است، گاهى سبز همچون زبرجد و زمانى زرد همچون طلاى ناب. حال، چگونه انديشه هاى ژرف و باريك بين مى توانند به اين اسرار دست يابند و يا چگونه مى شود با گفتار سخنوران، به وصف درآيد؟

و حال آن كه كوچك ترين اجزاى آن حيوان "يك تار مو" و هم ها را از درك كردن و زبان ها را از وصفش عاجز و ناتوان گردانيده است!

پاك و بزرگ است اين آفريدگار كه انديشه ها را از چيزهايى كه در پيش آنهاست خيره ساخته و با آن كه ظاهر و باطن آن رنگها و تركيبها در برابر چشمانشان است اما از بيانش عاجزند. پاك و منزه است خداوندى كه اعضاى بدن پشه ها و مورچگان
و ماهيان را كوچك و ظريف آفريده است.

... و پاى فيل ها و بعضى از حيوانات ديگر را بزرگ و سخت قرار داده است.

... و اما تمام موجوداتى كه به دست قادر يكتا هستى يافته اند، سرانجامى جز اين ندارند كه به سراى آخرت كوچ كنند و به سوى پروردگار خويش بازگشت نمايند . و جز اين نيست كه همه ى اين عجايب و تحولات، گوشه ى كوچكى از قدرت بى مانند اوست. [ طاووس از زبان پيشواى اول، كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان. ]

در خلقت مورچه، ملخ و پرندگان


"قسمتى از خطبه صد و هشتاد و پنجم"

امام عليه السلام در اين خطبه از اسرار آفرينش گروهى از حيوانات سخن به ميان آورده است:

اگر در عظمت قدرت و بزرگى نعمت او مى انديشيدند به راه راست بازمى گشتند و از آتش سوزان مى ترسيدند، اما دلها بيمار و چشمها معيوب است.

آيا به مخلوقات كوچكش نمى نگرند كه چگونه آفرينش آنها را استحكام بخشيده و تركيب و به هم پيوستگى آنها را متقن گردانيده است و گوش و چشم براى آنان به وجود آورده و استخوان پوستشان را نظام بخشيده است. به همين مورچه با آن جثه ى كوچك و اندام ظريفش بنگريد كه چگونه لطافت خلقتش با چشم و انديشه درك نمى گردد، نگاه كنيد چگونه روى زمين راه مى رود و براى به دست آوردن روزيش تلاش مى كند، دانه ها را به لانه حمل مى كند و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى نمايد.

در فصل گرما براى زمستان و به هنگام امكان، براى زمانى كه جمع كردن برايش ممكن نيست، ذخيره مى كند. روزيش تضمين گرديده و خوراك لازم و موافق طبعش آفريده شده است. خداوند منان از او غفلت نمى كند و پروردگار پاداش ده محرومش نمى سازد، گو اينكه در دل سنگى سخت و صاف و يا در ميان صخره اى خشك و بى رطوبت باشد. اگر در مجارى خوراك و قسمت هاى بالا و پايين دستگاه

/ 26