مستحب است اين دعا را كهعلقمه بن محمد حضرمى از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده و از اين رو به دعاى علقمه معروف شده است; پس از زيارت عاشورا خوانده شود:يا اَللهُ، يا اَللهُ، يا اَللهُ، يا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ يااى خدا، اى خدا، اى خدا، اى اجابت كننده دعاى درماندگان، اىكاشِفَ كُرَبِ الْمَكْرُوبينَ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ يا صَريخَبرطرف كننده گرفتارى گرفتاران، اى فريادرس فريادخواهان، اى دادرسالْمُسْتَصْرِخينَ، وَيا مَنْ هُوَ اَقْرَبُ اِلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ،دادخواهان، و اى آنكه نزديكتر است به من از رگ گردنوَيا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ، وَيا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِو اى كسىكه حائل شوى ميان انسان و دلش، و اى كه ذاتت در ديدگاهى فراترالاَْعْلى وَ بِالاُْفـُقِ الْمُبينِ، وَيا مَنْ هُوَ الْرَّحْمنُ الْرَّحيمُاز حد عقل و در عين حال در افق آشكار و ظهور است، اى كه مهربان و رحيمعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، وَيا مَنْ يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْيُنِ وَماو بر عرش (عالم وجود) استيلا دارى، و اى كه مىدانى خيانت ديدگان و آنچه راتُخْفِى الْصُّدُورُ، وَيا مَنْ لا يَخْفى عَلَيْهِ خافِيَهٌ يا مَنْ لاسينهها پنهان كنند، و اى كه مخفى نيست بر او امر پنهانى، اى كه بر اوتَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الاَْصْواتُ، وَيا مَنْ لا تُغَلِّطُهُ الْحاجاتُ، وَيامشتبه نشود صداها، و اى كه او را به غلط و اشتباه نيندازد حاجتها، و اىمَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّينَ، يا مُدْرِكَ كُلِّ فَوْت، وَياكسى كه او را به ستوه نياورد پافشارى اصرار ورزان اى درك كننده هرچه از دست رود، و اىجامِعَ كُلِّ شَمْل، وَيا بارِئَ الْنُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ، يا مَنْگردآورنده هر پراكنده، و اى پديد آرنده آفريدهها پس از مرگ، اىهُوَ كُلَّ يَوْم فى شَاْن، يا قاضِىَ الْحاجاتِ، يا مُنَفِّسَكه در هر چيز تجلى و ظهورى دارى، اى برآرنده حاجات، اى برطرف كنندهالْكُرُباتِ، يا مُعْطِىَ الْسُّؤُلاتِ، يا وَلِىَّ الْرَّغَباتِ، ياگرفتاريها، اى دهنده خواستهها، اى دارنده هر چه مورد رغبت و اشتياق است، اىكافِىَ الْمُهِمّاتِ، يا مَنْ يَكْفى مِنْ كُلِّ شَىء وَلا يَكْفِىكفايت كننده هر مهم، اى كه كفايت كند از هر چيز و كفايت نكندشَىْءٌ فِى الْسَمواتِ وَالأَرْضِ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّداز او چيزى در آسمانها و زمين، از تو خواهم به حق محمدخاتَِمِ النَّبِيّينَ، وَعَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ، وَبِحَقِّ فاطِمَةَ بِنْتِخاتم پيمبران، و على امير مؤمنان، و به حق فاطمه دختنَبِيِّكَ، وَبِحَقِّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، فَاِنّى بِهِمْ اَتَوَجَّهُ اِلَيْكَپيامبرت، و به حق حسن و حسين كه بوسيله آنها رو كنم بدرگاهتفى مَقامى هذا، وَبِهِمْ اَتَوَسَّلُ، وَبِهِمْ اَتَشَفَّعُ اِلَيْكَ،در اينجائى كه هستم، و بدانها توسل جويم، و بدانها شفيع گيرم بدرگاهتوَبِحَقِّهِمْ أسْأَلُكَ وَاُقْسِمُ وَاَعْزِمُ عَلَيْكَ، وَبِالشَّاْنِ الَّذىو به حق ايشان از تو خواهم و سوگند مىخورم و تو را سوگند مىدهم بدان منزلتى كهلَهُمْ عِنْدَكَ، وَبِالْقَدْرِ الَّذى لَهُمْ عِنْدَكَ، وَبِالَّذى فَضَّلْتَهُمْايشان در پيش تو دارند، و بدان قدر و مرتبهاى كه نزدت دارند، و بدانچه آنها را برترى دادعَلَى الْعالَمينَ، وَبِاسْمِكَ الَّذى جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ، وَبِهِبر جهانيان، و بدان نامى كه در نزد ايشان گذاردى، و تنها آنان را از ميان جهانيان بدان نامخَصَصْتَهُمْ دُونَ الْعالَمينَ، وَبِهِ اَبَنْتَهُمْ وَاَبَنْتَ فَضْلَهُمْ مِنْمخصوص داشتى، و بوسيله آن آشكارشان كردى و ظاهر كردى برترى ايشان را برفَضْلِ الْعالَمينَ، حَتّى فاقَ فَضْلُهُمْ فَضْلَ الْعالَمينَساير جهانيان، تا آنجا كه فائق آمد فضيلت ايشان بر فضيلت تمام جهانيان،جَميعاً، اَسْأَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْاز تو خواهم كه درود فرستى بر محمد و آل محمد، و بگشائىتَكْشِفَ عَنّى غَمّى وَهَمّى وَكَرْبى، وَتَكْفِيَنى الْمُهِمَّ مِنْاز من غصه و اندوه و گرفتاريم را و كفايت كنى اموراُمُورى، وَتَقْضِىَ عَنّى دَيْنى، وَتُجيرَنى مِنَ الْفَقْرِ،مهمهام را و بپردازى از من بدهيم را و پناهم دهى از ندارىوَتُجيرَنى مِنَ الْفاقَةِ، وَتُغْنِيَنى عَنِ الْمَسْأَلَةِ اِلَىو پناهم دهى از نيازمندى و گدائى، و بىنيازم كنى از درخواست كردن از مخلوق،الْمَخْلُوقينَ، وَتَكْفِيَنى هَمَّ مَنْ اَخافُ هَمَّهُ، وَعُسْرَ مَنْو كفايت كنى از من اندوه كسى را كه مىترسم از اندوهش، و دشوارى كار كسى كهاَخافُ عُسْرَهُ، وَحُزُونَةَ مَنْ اَخافُ حُزُونَتَهُ، وَشَرَّ مَنْمىترسم از دشوارى كارش، و ناهموارى كار كسى كه از ناهموارى كارش نگرانم، و گزند كسى كهاَخافُ شَرَّهُ، وَمَكْرَ مَنْ اَخافُ مَكْرَهُ، وَبَغْىَ مَنْ اَخافُاز گزندش ترسانم، و مكر و حيله كسى كه از مكرش ترس دارم، و ستم كسى كه از ستمشبَغْيَهُ، وَجَوْرَ مَنْ اَخافُ جَوْرَهُ، وَسُلْطانَ مَنْ اَخافُبيمناكم، و بيدادگرى كسى كه از بيدادگريش واهمه دارم، و تسلط آن كس كه از تسلطشسُلْطانَهُ، وَكَيْدَ مَنْ اَخافُ كَيْدَهُ، وَمَقْدُرَةَ مَنْ اَخافُمىترسم، و نقشه كشيدن كسى كه از نقشههاى شومش بيم دارم و قدرت يافتن كسى كه از قدرتشمَقْدُرَتَهُ عَلَىَّ، وَتَرُدَّ عَنّى كَيْدَ الْكَيَدَةِ وَمَكْرَ الْمَكَرَةِ،بر خود ترسانم، و بازگردان از من نقشههاى شوم بد انديشان و نيرنگ نيرنگ زنان رااَللّـهُمَّ مَنْ اَرادَنى فَاَرِدْهُ، وَمَنْ كادَنى فَكِدْهُ، وَاصْرِفْخدايا هر كه آهنگ بدى مرا دارد، آهنگ او كن، و هر كه دامى برايم گسترده با او چنان كن، وعَنّى كَيْدَهُ وَمَكْرَهُ وَبَاْسَهُ وَاَمانِيَّهُ، وَامْنَعْهُ عَنّى كَيْفَبگردان از من دام و نيرنگ و نيرو و آرزوهايش را، و بازش دار از من به هر گونهشِئْتَ وَاَنّى شِئْتَ، اَللّـهُمَّ اشْغَلْهُ عَنّى بِفَقْر لا تَجْبُرُهُ،كه خواهى، و هر جا كه خواهى، خدايا سرگرمش كن از من به چنان فقر و بيچارگى كه جبرانش نكنىوَبِبَلاء لا تَسْتُرُهُ، وَبِفاقَة لا تَسُدَّها، وَبِسُقْم لا تُعافيهِ،و به بلائى كه مستورش نكنى و به نيازمندى كه سامانش ندهى، و بدردى كه درمانش نكنىوَذُلٍّ لا تُعِزُّهُ، وَبِمَسْكَنَة لا تَجْبُرُها، اَللّـهُمَّ اضْرِبْو بخوارى و ذلتى كه عزتش ندهى، و به چنان بيچارگى كه جبرانش نكنى، خدايا قراردهبِالذُّلِّ نَصْبَ عَيْنَيْهِ، وَاَدْخِلْ عَلَيْهِ الْفَقْرَ فى مَنْزِلِهِ، وَالْعِلَّةَخوارى را در برابر چشمش و درآور فقر و ندارى را در خانهاش، و بيمارىوَالسُّقْمَ فى بَدَنِهِ، حَتّى تَشْغَلَهُ عَنّى بِشُغْل شاغِل لاو درد را در تنش تا مشغولش كنى از من به چنان سرگرمى كه فراغتىفَراغَ لَهُ، وَاَنْسِهِ ذِكْرى كَما اَنْسَيْتَهُ ذِكْرَكَ، وَخُذْعَنّىنداشته باشد، و مرا از يادش ببر چنانچه (ذكر) خودت را از ياد او بردى، و برگير از منبِسَمْعِهِ وَبَصَرِهِ وَلِسانِهِ وَيَدِهِ وَرِجْلِهِ وَقَلْبِهِ وَجَميعِگوش و چشم و زبان و دست و پا و دل و تمامجَوارِحِهِ، وَاَدْخِلْ عَلَيْهِ فى جَميعِ ذلِكَ الْسُّقْمَ، وَلااعضا و جوارحش را، و گرفتارش كن در تمام آنها به درد و بيمارى كهتَشْفِهِ، حَتّى تَجْعَلَ ذلِكَ لَهُ شُغْلاً شاغِلاً بِهِ عَنّى وَعَنْبهبودى نيابد، و در نتيجه آن را برايش سرگرمى مشغول كنندهاى بگردانى كه از منذِكْرى، وَاكْفِنى يا كافِىَ مالا يَكْفى سِواكَ، فَاِنَّكَو از يادم بيرون رود، و كفايتم كن اى كه كفايت كنى آنكه را كه جز تو كفايت نكند، توئىالْكافى لا كافِىَ سِواكَ، وَمُفَرِّجٌ لا مُفَرِّجَ سِواكَ، وَمُغيثٌكفايت كننده و كفايت كننده، و گشايش دهندهاى جز تو نيست و فريادرسىلا مُغيثَ سِواكَ، وَجارٌ لا جارَ سِواكَ، خابَ مَنْ كانَكه فريادرسى جز تو نيست، و پناهى كه پناهى جز تو نيست، نوميد گشت كسى كه پناهشجارُهُ سِواكَ، وَمُغيثُهُ سِواكَ، وَمَفْزَعُهُ اِلى سِواكَ،جز تو باشد، و فريادرسش غير تو باشد، و پناهگاهش جز درگاه تو باشدوَمَهْرَبُهُ اِلى سِواكَ، وَمَلْجَأُهُ اِلى غَيْرِكَ، وَمَنْجاهُ مِنْو گريزگاهش جز به آستان تو باشد، و ملجأى غير از تو داشته باشد، و نجات خود را ازمَخْلُوق غَيْرَكَ، فَاَنْتَ ثِقَتى وَرَجائى وَمَفْزَعى وَمَهْرَبىمخلوقى غير از تو خواهد، پس توئى محل اعتماد و اميد و پناهگاه و گريزگاهوَمَلْجَإِى وَمَنْجاىَ، فَبِكَ اَسْتَفْتِحُ، وَبِكَ اَسْتَنْجِحُ،و ملجأ و نجات بخش من، و از تو گشايش طلبم، و از تو رستگارى جويموَبِمُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ، وَاَتَوَسَّلُ وَاَتَشَفَّعُ،و بوسيله محمد و آل محمد بدرگاهت رو كنم، و توسل جويم و شفيع گيرمفَاَسْأَلُكَ يا اَللهُ، يا اَللهُ، يا اَللهُ، فَلَكَ الْحَمْدُ وَلَكَ الْشُّكْرُ،پس خواستهام از تو است اى خدا، اى خدا، اى خدا، از آن تو است ستايش، و خاص تو است سپاسگزارىوَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى، وَاَنْتَ الْمُسْتَعانُ، فَاَسْأَلُكَ يا اَللهُ، ياو بدرگاه تو است شكوه، و توئى كه بياريت طلبند، از تو خواهم اى خدااَللهُ، يا اَللهُ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَنْ تُصَلِّىَ عَلىاى خدا، اى خدا، به حق محمد و آل محمد كه درود فرستى برمُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ تَكْشِفَ عَنّى غَمّى وَهَمّىمحمد و آل محمد، و برطرف كنى از من غصه و اندوهوَكَرْبى فى مَقامى هذا، كَما كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ هَمَّهُو گرفتاريم را در اين جايگاهم، چنانچه برطرف كردى از پيامبرت اندوهوَغَمَّهُ وَكَرْبَهُ، وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ، فَاكْشِفْ عَنّى كَماو غصه و گرفتاريش را، و كفايت كردى از او هراس دشمنش را، پس برطرف كن از من چنانچهكَشَفْتَ عَنْهُ، وَفَرِّجْ عَنّى كَما فَرَّجْتَ عَنْهُ، وَاكْفِنى كَمابرطرف كردى از او، و بگشا از من چنانچه گشودى از او، و كفايتم كن چنانچهكَفَيْتَهُ، وَاصْرِفْ عَنّى هَوْلَ ما اَخافُ هَوْلَهُ، وَمَؤُنَةَ مااو را كفايت كردى، و بگردان از من هراس آنچه را مىترسم از هراسش، و هزينه آنچهاَخافُ مَؤُنَتَهُ، وَهَمَّ ما اَخافُ هَمَّهُ، بِلا مَؤُنَة عَلى نَفْسىرا مىترسم از هزينهاش، و اندوه آنچه را مىترسم از اندوهش، بىآنكه زحمتى از اين ناحيه بهمِنْ ذلِكَ، وَاصْرِفْنى بِقَضاءِ حَوائِجى، وَكِفايَةِ ما اَهَمَّنىمن برسد، و بازم بگردان با حاجات برآورده، و كفايت كردن آنچه اندوهش مراهَمُّهُ مِنْ اَمْرِ آخِرَتى وَدُنْياىَ، يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ وَيا اَبافراگرفته از كار آخرت و دنيايم، اى امير مؤمنان و اى اباعَبْدِ اللهِ عَلَيْكُما مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُعبداللّه بر شما باد از جانب من سلام خدا هميشه تا من زندهام و شبوَالْنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُما، وَلاو روز برجا است، و قرار ندهد خداوند اين زيارت مرا آخرين بار از زيارت شما، دو بزرگوار و جدافَرَّقَ اللهُ بَيْنى وَبَيْنَكُما، اَللّـهُمَّ اَحْيِنى حَياةَ مُحَمَّدنكند خدا ميان من و شما را، خدايا زندهام دار به زندگى محمدوَذُرِّيَّتِهِ، وَاَمِتْنى مَماتَهُمْ، وَتَوَفَّنى عَلى مِلَّتِهِمْ،و فرزندانش و بميرانم به مرگ ايشان، و جانم را بر كيش آنها بگير، و در گروه و جرگهوَاحْشُرْنى فى زُمْرَتِهِمْ، وَلا تُفَرِّقْ بَيْنى وَبَيْنَهُمْ طَرْفَةَآنان محشورم كن، و جدائى مينداز ميان من و ايشان چشمعَيْن اَبَداً فِى الْدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ وَيا اَبابرهم زدنى هرگز در دنيا و آخرت، اى امير مؤمنان و اىعَبْدِ اللهِ اَتَيْتُكُما زآئِراً وَمُتَوَسِّلا اِلَى اللهِ رَبّى وَرَبِّكُما،اباعبداللّه آمدهام به درگاهتان براى زيارتتان، و براى آنكه توسل جويم به درگاه خدا پروردگارمانوَمُتَوَجِّهاً اِلَيْهِ بِكُما، وَمُسْتَشْفِعاً بِكُما اِلَى اللهِ تَعالى فىو روكنم بدرگاه او بوسيله شما، و شفيع گيرم شما را به نزد خداى تعالى درحاجَتى هذِهِ، فَاشْفَعا لى فَاِنَّ لَكُما عِنْدَ اللهِ الْمَقامَاين حاجتى كه دارم، پس شما شفاعت كنيد برايم زيرا شما راست نزد خداوند مقامىالْمَحْمُودَ، وَالْجاهَ الْوَجيهَ، وَالْمَنْزِلَ الْرَّفيعَ، وَالْوَسيلَةَ،پسنديده و منزلتى است آبرومند، و جايگاهى است بلندمرتبه، و وسيله شفاعتاِنّى اَنْقَلِبُ عَنْكُما مُنْتَظِراً لِتَنَجُّزِ الْحاجَةِ وَقَضائِهاو من هم اكنون كه از نزد شما بازگردم چشم براه قطعى شدن حاجتم و برآمدنشوَنَجاحِها مِنَ اللهِ بِشَفاعَتِكُما لى اِلَى اللهِ فى ذلِكَ، فَلاوبه انجام رسيدنشازجانب خداهستم بهشفاعتى كهشما برايمدراينباره به درگاه خدا مىكنيد، پس چناناَخيبُ وَلا يَكُونُ مُنْقَلَبى مُنْقَلَباً خآئِباً خاسِراً، بَلْ يَكُونُنباشد كه نوميد شوم، و بازگشتم بازگشت شخص نوميد زيانكارى باشد، بلكه بازگشتمُنْقَلَبى مُنْقَلَباً راجِحاً مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً بِقَضاءِكسى باشد كه با موفقيت و اميدوارى و رستگارى و كاميابى با حاجتهائى كه تماميشجَميعِ حَوائِجى، وَتَشَفَّعا لى اِلَى اللهِ، انْقَلَبْتُ عَلى ماروا شده باز مىگردد، و شفاعت كنيد برايم به درگاه خدا، بازگردم بر آنچه خداشاءَ اللهُ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، مُفَوِّضاً اَمْرى اِلَىخواهد و قدرت و نيروئى نيست، جز به خدا، واگذار كنم كارم را بهاللهِ، مُلْجِأً ظَهْرى اِلَى اللهِ، مُتَوَكِّلا عَلَى اللهِ، وَاَقُولُ حَسْبِىَخدا، و متكّى به خدا مىباشم، و توكل كنم بر خدا و مىگويم بس است مرااللهُ، وَكَفى سَمِعَ اللهُ لِمَنْ دَعى، لَيْسَ لى وَراءَ اللهِخدا، و كافى است براى من، بشنود خدا (دعاى) هر كه او را بخواند، براى من جز خداوَوَراءَكُمْ، يا سادَتى مُنْتَهى ما شاءَ رَبّى كانَ وَمالَمْ يَشَأْو شما سروران من كسى نيست، آنچه پروردگارم خواسته همان گشت و آنچه نخواستهلَمْ يَكُنْ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، اَسْتَوْدِعُكُمَا اللهَ، وَلاآنچنان نگردد، و نيست جنبش و نيروئى جز بخدا، شما دو بزرگوار را به خدا مىسپارم، و قرارجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى اِلَيْكُما، اِنْصَرَفْتُ يا سَيِّدى ياندهد خداوند اين بار را آخرين بار زيارتم از شما، بازگشتم اى سرور من اىاَميرَ الْمُؤْمِنينَ وَمَوْلاىَ، وَاَنْتَ يا اَبا عَبْدِاللهِ يا سَيِّدى،امير مؤمنان و سرور من، و از زيارت شما نيز اى ابا عبداللّه اى سرور منوَسَلامى عَلَيْكُما مُتَّصِلٌ مَا اتَّصَلَ الْلَّيْلُ وَالْنَّهارُ، واصِلٌو سلام من بر شما دو سرور پيوسته باد تا پيوسته است شب و روز، واصلذلِكَ اِلَيْكُما، غَيْرُ مَحْجُوب عَنْكُما سَلامى اِنْ شاءَ اللهُ،گردد اين سلام به سوى شما و از شما پوشيده نماند سلام من انشاءاللهوَاَسْأَلُهُ بِحَقِّكُما اَنْ يَشاءَ ذلِكَ وَيَفْعَلَ، فَاِنَّهُ حَميدٌو از خدا خواهم به حق شما كه مشيّتش بر اين كار قرار گيرد و او بسى ستودهمَجيدٌ، اِنْقَلَبْتُ يا سَيِّدَىَّ عَنْكُما تائِباً حامِداً للهِِ شاكِراً،و بزرگوار است، بازگردم اى دو سرورم از خدمت شما تائب، و حامد و شاكرراجِياً لِلاِْجابَةِ، غَيْرَ آيِس وَلا قانِط، آئِباً عآئِداً راجِعاًو اميدوار به اجابت بدون يأس، و نااميدى و به اميد بازگشتاِلى زِيارَتِكُما، غَيْرَ راغِب عَنْكُما وَلا مِنْ زِيارَتِكُما، بَلْدوباره زيارت شما، بىآنكه رغبتم از شما و از زيارتتان كاسته شود، بلكهراجِعٌ عآئِدٌ اِنْ شاءَ اللهُ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ، يابازآيم و مراجعت كنم انشاءالله و قدرت و نيروئى نيست جز به خدا، اىسادَتى رَغِبْتُ اِلَيْكُما وَاِلى زِيارَتِكُما بَعْدَ اَنْ زَهِدَسرورانم من به زيارت شما و به خودتان اشتياق و ميل ورزيدم پس از آنكه بىميل بودندفيكُما وَفى زِيارَتِكُما اَهْلُ الْدُّنْيا، فَلا خَيَّبَنِىَ اللهُ مابه شما و به زيارتتان دنيا پرستان پس خدا نوميدم نكند در آنچهرَجَوْتُ وَما اَمَّلْتُ فى زِيارَتِكُما اِنَّهُ قَريبٌ مُجيبٌ. بدان اميدوار و آرزومندم از زيارت شما كه براستى او نزديك و اجابت كننده است
زيارت اربعين
حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمود: زيارت مىكنى ابىعبدلله(عليه السلام) را در اربعين، هنگامى كه روز بلند شده باشد و مىگوئى:اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللهِ وَحَبيبِهِ، اَلسَّلامُ عَلى خَليلِ اللهِسلام بر ولى خدا و دوست او، سلام بر خليل خداوَنَجيبِهِ، اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللهِ وَابْنِ صَفِيِّهِ، اَلسَّلامُ عَلىَو بنده نجيب او، سلام بر بنده برگزيده خدا و فرزند برگزيدهاش، سلام برالْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ، اَلسَّلامُ على اَسيرِ الْكُرُباتِحسين مظلوم و شهيد، سلام بر آن اسير گرفتاريهاوَقَتيلِ الْعَبَراتِ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِيُّكَ وَابْنُو كشته اشكِ روان، خدايا گواهى دهم آن حضرت ولىّ (و نماينده) تو و فرزندوَلِيِّكَ، وَصَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ، الْفائِزُ بِكَرامَتِكَ، اَكْرَمْتَهُولىّ تو و برگزيدهات و فرزند برگزيدهات مىباشد كه كامياب شد به بزرگداشت تو، گراميش كردىبِالْشَّهادَةِ، وَحَبَوْتَهُ بِالْسَّعادَةِ، وَاَجْتَبَيْتَهُ بِطيبِ الْوِلادَةِ،بوسيله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت، و برگزيدى او را به پاكزادىوَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ الْسّادَةِ، وَقائِداً مِنَ الْقادَةِ، وَذائِداً مِنْو قرارش دادى سرورى از سروران، و پيشوايى از پيشوايان، و مدافعى ازالْذادَةِ، وَاَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الاَْنْبِياءِ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلىمدافعان حق، و ميراثهاى پيمبران را به او دادى، و از اوصيائى كه حجت تو برخَلْقِكَ مِنَ الأَْوْصِياءِ، فَاَعْذَرَ فِى الْدُّعاءِ، وَمَنَحَ الْنُّصْحَ،خلقت هستند قرارش دادى، او در دعوت مردم جاى بهانهاى نگذارد، و خيرخواهى كردوَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ، لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِو جان خود را در راه تو داد، تا برهاند بندگانت را از نادانى و سرگردانى درالْضَّلالَةِ، وَقَدْ تَوازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الْدُّنْيا، وَباعَ حَظَّهُگمراهى، و همدست شدند عليه او كسانى كه دنيا فريبشان داد، و فروختند بهره سعادت خود را بهبِالاَْرْذَلِ الأَْدْنى، وَشَرى آخِرَتَهُ بِالْثَّمَنِ الاَْوْكَسِ،بهاى پست ناچيزى، و بداد آخرتش رادرمقابل بهائى اندك و بىمقداروَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ، وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِيَّكَ،و بزرگى كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند، و تو و پيامبرت را بخشم آوردندوَاَطـاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الْشِّقاقِ وَالْنِّفاقِ، وَحَمَلَةَو پيروى كردند از ميان بندگانت آنانى را كه اهل دو دستگى و نفاق بودند و كسانى را كه بارهاىالاَْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبينَ الْنّارَ، فَجاهَدَهُمْ فيكَ صابِراًسنگين گناه بدوش مىكشيدند، و مستوجب دوزخ شدند، آن حضرت با شكيبائىمُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فى طـاعَتِكَ دَمُهُ، وَاسْتُبيحَ حَريمُهُ،و پاداشجوئى با آنها جهاد كرد تا خونش در راه پيروى تو ريخت و حريم مقدسش شكسته شداَللّـهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبيلا، وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً، اَلسَّلامُخدايا آنان را لعنت كن به لعنتى و بالدار و عذابشان كن به عذابى دردناك، سلامعَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ سَيِّدِبر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاىالاَْوْصِياءِ، اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمينُ اللهِ وَابْنُ اَمينِهِ، عِشْتَاوصياء، گواهى دهم كه براستى تو امانتدار خدا و فرزند امانتدار اويى، سعادتمندسَعيداً، وَمَضَيْتَ حَميداً، وَمُتَّ فَقيداً مَظْلُوماً شَهيداً،زيستى، و ستوده از دنيا رفتى و از دست رفتى و ستمديده و شهيد درگذشتىوَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ وَمُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ،و گواهى دهم خدا وفا كند به وعدهاش به تو و هلاك كند هركه را دست از ياريت برداشتوَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللهِ،و عذاب كند كسى كه تو را كشت، و گواهم دهم كه تو بخوبى وفا كردى به عهد خداوَجاهَدْتَ فى سَبيلِهِ حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ، فَلَعَنَ اللهُ مَنْو جهاد كردى در راه او تا مرگت فرا رسيد، خدا لعنت كند كسى كه تو راقَتَلَكَ، وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَكَ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَكشت و خدا لعنت كند كسى كه به تو ستم كرد و خدا لعنت كند مردمى كه شنيدند آن رافَرَضِيَتْ بِهِ، اَللّـهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى وَلِىٌّ لِمَنْ والاهُ،و بدان راضى بودند خدايا من تو را گواه مىگيرم كه من دوست دارم هر كه او را دوست داردوَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى يَا بْنَ رَسُولِ اللهِ،و دشمنم با هر كه او را دشمن دارد، پدرم و مادرم بفدايت اى فرزند رسول خدااَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِالاَْصْلابِ الْشّامِخَةِ، وَالاَْرْحامِگواهى دهم كه تو براستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحمهائىالْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِاَنْجاسِها، وَلَمْ تُلْبِسْكَپاكيزه كه آلودهات نكرد اوضاع زمان جاهليت به آلودگيهايشالْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِيابِها، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعائِمِ الْدّينِ،و در برت نكرد از لباسهاى چركينش، و گواهى دهم كه براستى تووَاَرْكانِ الْمُسْلِمينَ، وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنينَ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَاز پايههاى دين و ستونهاى محكم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ايمانى و گواهى دهم توالاِْمامُ الْبَرُّ الْتَّقِىُّ الْرَّضِىُّ الْزَّكِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،پيشواى نيكوكار با تقوا و پسنديده و پاكيزه و راهنماى راه يافتهاىوَاَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ الْتَّقْوى، وَاَعْلامُو گواهى دهم كه همانا امامان از فرزندانت روح و حقيقت تقوى، و نشانههاىالْهُدى، وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى، وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْيا،هدايت، و رشتههاى محكم (حق و فضيلت) و حجتهائى بر مردم دنيا هستندوَاَشْهَدُ اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرايِعِ دينىو گواهى دهم كه من به شما ايمان دارم و به بازگشتتان يقين دارم با قوانين دينموَخَواتيمِ عَمَلى، وَقَلْبى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ، وَاَمْرى لاَِمْرِكُمْو عواقب كردارم، و دلم تسليم دل شما است، و كارم پيرو كار شما استمُتَّبِـعٌ، وَنُصْرَتى لَكُمْ مُعَدَّةٌ، حَتّى يَاْذَنَ اللهُ لَكُمْ، فَمَعَكُمْو ياريم برايتان آماده است تا آنكه خدا در ظهورتان اجازه دهد، پس آنكه با شماست با شمايممَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَعلىنه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و براَرْواحِكُمْ وَاَجْسادِكُمْ وَشاهِدِكُمْ وَغآئِبِكُمْ وَظاهِرِكُمْروانهاى شما و پيكرهايتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتانوَباطِنِكُمْ آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ. و نهانتان، آمين اى پروردگار جهانيانآنگاه دو ركعت نماز بگزار و ثواب آن را به روح مقدس حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) هديه كن.
مرقد عون
در فاصله 11 كيلومترى شرق كربلا در راه بغداد مرقدى واقع است به نام عون كه عموم مردم آن را مرقد عون، فرزند عبد الله بن جعفر و زينب كبرا(عليها السلام)مىپندارند ولى از نظر تاريخى مشخّص نشده است. شيخ مفيد در ارشاد مدفن او و برادرش محمد را كه از شهداى كربلا مىباشند در پائين پاى حضرت ابا عبدالله(عليه السلام)ذكر مىكند، بعضى صاحب اين قبر را عون بن عبد الله مىدانند كه نام مادرش جمامه مىباشد و اين عون نيز از شهدا كربلا شمرده مىشود، سيد اعرجى در مناهل مىگويد: كسى كه در آنجا مدفون است عون فرزند عبد الله بن جعفر است كه از نوادگان امام مجتبى(عليه السلام)مىباشد و به اجل طبيعى از دنيا رفته، در هر صورت اين آرامگاه مورد توجه زائران و حاجت خواهان مىباشد.
مرقد شريف طفلان مسلم
مرقد آن دو در حومه شهر مُسَيِّب در راه كربلا ـ بغداد واقع است، در اين مرقد مطهر دو كودك خرد سال حضرت مسلم بن عقيل به نامهاى: محمد و ابراهيم مدفونند كه پس از حادثه جانگداز كربلا بوسيله حارث، مأمور ابن زياد، در آنجا به شهادت رسيدند.