كيفيت اساسى زندگى، در هماهنگى با جهان «وو وى» (Wu-Wei) است كه معمولا به بىعملى ترجمه مىشود. اما اين معنا سببسوءتفاهم مىشود. آرامش خلاق، دو امر را در يك فرد تلفيق مىكند:فعاليتبرين و آرامش برين. براى اينكه انسان در هماهنگى بادائو قرار گيرد، بايد بگذارد تا رفتارش به صرافت طبع صادرشود. وو وى زندگىاى است كه فوق هيجان سپرى مىشود. آب درجهان طبيعتشبيهترين چيز به دائو است، نمونه اعلاى وو وى همهست. وو وى شبيه آب است. پيرو آيين دائو همچون آب رو بهپستىها مىرود (متواضع است)، نفوذى ناشناخته در هر چه سخت استدارد، بىخشونت كار خود را پيش مىبرد و روشن و زلال است. وضوحدر زندگى آن هنگام پديدار مىشود كه انسان از جهان بيرونىمتوجه جهان درونى مىگردد. راه انجام كار صرفا «بودن»است. 167 بعضى اصل وو وى را همان ميانهروى مىدانند. لائودزه وكنفوسيوس تنها از اين جنبه به هم مىمانند: هر دو به آموزه«ميانهروى» معتقدند و دليل اصلى آنها در طرفدارى از ايننظريه، قانون تغييرناپذير طبيعت است كه اگر حركتى به نهايترشدش برسد، لزوما به ضد خود باز مىگردد اندرز هر دو اين بودكه «زيادهرو مباش». فلسفه وو وى لائودزه نيز از اين قانونبىتغيير گرفته شده است. وو وى به هيچ وجه يكسره نفى بهمعناى بىكنشى محض نيست. معناى واقعى آن «زياده نكوشيدن»است. فرد از كوشش بيش از حد به اين خطر مىافتد كه خلاف آنچهمىخواهد بيابد. قانع بودن، راه نگاهداشتن نيرو و نيرومندىماست. 168 بعضى آن را «عدم مداخله در سير طبيعى اشيا» مىدانند. پيروآيين دائو بايد مراقب باشد تا در خط سير اشيا دخالتى نكند. وووى در واقع نگرشى احترام آميز و همراه با احتياط نسبتبهخودانگيختگى طبيعى چيزهاست. 169 «از آرامش سست چيره، زن بر مرد / افتادگىاش ز آرامش / فراخى،پاس دارد تنگى را / فاتح شود / تنگى پذيرد فراخى را / فاتحشود / فاتحان همسازند / فتح فاتحان از همسازى است». دائودجينگ، بخش 61 تائوئيسم توام با نوعى رياضت كشى است. البته نه به معناىسركوب خواستهها و نيازهاى حسى بلكه اعتدال در به كارگيرى وارضاى آنها. از نظر چينيان، اندامهاى حسى انسان «درهايى»هستند كه اگر به درستى محافظت نشوند، سيالگى حيات از طريقآنها خواهد گريخت. شهوات عامل تحليل رفتن زندگى و در عين حالبه معناى از دست دادن جان نيز هست. لذا اصل وو وى مىآموزدكه با دورى از هيجان و حفظ اعتدال (در مورد خواستههاى درونى)و پرهيز از دخالت در جريان حوادث، امكان توسعه شخصيت واقعى هرموجود به خود او واگذاشته مىشود.بدين ترتيب، هنگامى كه انسانمقدس دستبه عمل مىزند، توقع هيچ نوع پاداشى را براى عملشندارد. كار كه تمام شد به انتظار سهميه نمىماند. استعدادهايشرا به نمايش نمىگذارد. از جنگ اجتناب مىكند تا كسى نتواند بااو ستيزه كند. 170 مىتوان گفت كه اصل وو وى «پذيرش فعالانه واز سر رغبت امور» است. منظور از «پذيرش» در اينجا پذيرفتنباطنى است، نه موافقت ظاهرى، و منظور از «فعالانه» يعنىاينكه مىخواهم بپذيرم، نه آنكه چون راه ديگرى در ميان نيستمىپذيرم، و مراد از «از سر رغبت» يعنى اينكه از اين پذيرشخوشحالم و «امور» هم شامل هر آن چيزى است كه در جهان طبيعت(زنده و بيجان) و نيز ميان انسانهاى ديگر مىگذرد. نظر ديگر اين است كه وو وى به معناى اجتناب از هر عملىنيست، بلكه بيشتر اجتناب از هر عمل خصومتآميز و تجاوزكارانهاست. بسيارى از اعمال بىضررند، مانند خوردن و آشاميدن و محبتكردن و... بعضى آموزه بىعملى را به معناى «انجام ندادن چيزىكه طبيعى يا از سر صرافت طبع نيست» تفسير كردهاند، اما وووى فى نفسه به معناى اجتناب از امور غير طبيعى نيست، بلكه بهمعناى اجتناب از تجاوز است. 171