در دائوئيسم فلسفى سه چهره مهم وجود دارد: يانگ چو، لائودزه وجوانگ دزه. عقايد اصلى يانگ چو را مىتوان در اين عبارات خلاصهكرد: هر كس براى خود و خوار شمردن چيزها و ارج نهادن بهزندگى. روايتشده كه يانگ چو آموخته است كه حتى اگر بتواندتمامى دنيا را با كندن يك تار مو، سود رساند، چنين كارى انجامنمىدهد. طبق تعاليم او هر انسانى بايد زندگى خود را ارج نهد وچيزها را خوار دارد و نتيجه آن كه «انسان براى خودش». يانگچو نماينده نخستين مرحله در تكامل فلسفه اوليه دائوئى است. هرانسانى كه به زندگى ارج مىنهد، بايد سعى كند زندگى خود را حفظكند و از آسيب بپرهيزد. چگونگى نيل به اين آرزو، مساله اصلىدائوئيسم فلسفى است. روش يانگ چو براى انجام اين كار،«گريختن» است. عقايدى كه لائودزه بيان كرده است، نمايانگر سعى در آشكار كردنقوانين نهفته تغييرات چيزها در جهان است. چيزها تغيير مىكنند،ولى قوانينى كه در تغييرات نهفته است، بلاتغيير باقى مىماند. اگر آدمى بتواند اين قوانين را دريابد و اعمال خود را با آنهاهماهنگ سازد، مىتواند همه چيز را به سود خود كند. اين دومينمرحله در تكامل دائوئيسم فلسفى است. جوانگ دزه (369-286 ق.م.) احتمالا برجستهترين فيلسوف دائوئى متقدم است. كتاب جوانگدزه كه نام او را بر خود دارد، سند بسيار مهمى در ادبياتدائويى است، ولى مطمئن نيستيم كه كدام قسمت آن را واقعا خودفيلسوف نوشته است. او مىگويد: «خوشبختى درجات مختلفى دارد. تكامل آزادانه طبيعت ما،مىتواند ما را به نوعى خوشبختى نسبى رهنمون شود. خوشبختىمطلق، از طريق فهمى برتر نسبتبه طبيعت چيزها به دست مىآيد وآن يكى شدن با يگانه، يا زندگى در حيطه نامتناهى است. حكيم،پس از وصول به اين مرحله، از آرامشى درونى بهرهمند خواهد بودكه هيچ چيز نمىتواند آن را به هم زند. حكماى دائوئى مردانىبودند با آرامش خدشهناپذير». 145