چند مفهوم اساسى در دائودجينگ به كار مىرود كه ايضاح آنها،فهم ديدگاه آيين دائو را درباره ارتباط انسان و طبيعت ميسرمىسازد. مهمترين آنها «دائو» است. كتاب را كه مىگشاييم،يكباره احساس مىكنيم كه همه چيز دائرمدار «دائو» است. امادر سرتاسر كتاب واژه «دائو» به يك معنا به كار نرفته است،بلكه سه معنا دارد. دائو از لحاظ لغوى به معناى «راه»، «طريق» و «جاده» 156 است. نقش واژه دائو متشكل از دوحرف، به معناى «سر» و «رفتن» است. سر را مىتوان خودآگاهىبه شمار آورد (سر، مقر نور آسمانى نيز هست) و «رفتن» را،پيمودن يك راه. از اين رو مىتوان گفت معناى دائو عبارت است از«آگاهانه رفتن» يا «راه آگاهانه». 157 به سه معنا مىتواناين راه را فهم كرد: 1. دائو راه رسيدن به حقيقت غايى است. متعالى و به دور ازدسترس حواس است. سرچشمه هستى است و تنها از راه شهود و بصيرتعرفانى مىتوان آن را يافت. 158 دائودجينگ با اين جملات آغازمىشود: «دائو را اگر توان گفت، جاودان نيست / نام را اگر توانناميد، جاودان نيست / بىنام، آغاز آسمان و زمين است / ناميده، هزاران هزار را مادر». دائودجينگ، بخش 1 دائو به اين معنا اصلى جاويد و توصيفناپذير است كه همه چيز رافرا مىگيرد، اما خود را نمىنماياند. قانونى جاويد است كه بسترپديدههاى متغير جهان است. مسلما فهميدن آنچه درباره دائو دردائودجينگ آمده، دشوار است و لائودزه اين را مىدانست: «مستعدترين مردان چون از دائو بشنوند، مشتاقانه به آن عملمىكنند. ميانمايگان چون از دائو بشنوند، ميلى به آن ندارند،عاميان چون از دائو بشنوند، به قهقهه به آن مىخندند. به راستىاگر اين مردمان به آن نمىخنديدند، او ديگر دائو نبود». 159