قرآن نه تنها انسان را از اسراف در استفاده از مواهب طبيعىنهى مىكند، بلكه يادآور مىشود كه وظيفه او در قبال طبيعتآبادانى آن و رساندن آن به وضع مطلوب و بهترى است: هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها 201 (و شما را از زمينپديد آورد و آباد كردن آن به شما سپرد)
آيه بودن طبيعت
دو گونه اساسى از تفاهم ميان خدا و انسان وجود دارد. شفاهى(كه وسيله آن زبان بشرى مشترك ميان دو طرف است) و غير شفاهى(كه وسيله آن، از طرف خدا «نشانههاى طبيعى» يا همان آياتالهى است و از طرف بشر پيدا كردن يئتخاص و انجام دادن بعضىحركات بدنى است). طبعا در هر دو حالت ابتكار و آغاز كار بهدستخداست، و از طرف انسانى، اين ارتباط اساسا نسبتبه ابتكارعملى الهى جنبه «عكس العملى» دارد. اراده خدا براى گشودن راه ارتباط مستقيم ميان خود او و نوعبشر -طبق آموزههاى قرآنى- به صورت تنزيل يا فروفرستادن آياتيا «نشانههاى» الهى تجلى پيدا مىكند. از اين لحاظ، اختلافاساسى ميان علامات و نشانههاى زبانى و غيرزبانى وجود ندارد،بلكه هر دو متساويا آيات الهىاند. وحى كه شكل برجسته ارتباطزبانى بين خدا و انسان است، تنها جزئى از يك دسته نمودهاى كلىاست كه مجموع آنها در ذيل مفهوم وسيعتر ارتباط خدا و انسانواقع مىشوند. به همين جهت است كه قرآن عملا كلمات وحى شده را«آيات» مىنامد و ميان آنها و آيات ديگر غيرزبانى تفاوتىقائل نمىشود.