بیشترلیست موضوعات ارتباط انسان و طبيعت در اسلام و آيين دائو مقدمه الف) ارتباط انسان و طبيعت در آيين دائو عقايد چينيان باستان آيين دائوى فلسفى و آيين دائوى دينى سه شخصيت مهم آيين دائوى فلسفى لائودزه دائودجينگ مفهوم دائو قانون تضاد اصل وو - وى اصل يين يانگ مفهوم «تهى» طبيعتگرايى در آيين دائو ذى شعور بودن طبيعت خدا پديدآورنده طبيعت اهميت پديدههاى طبيعى زمين فرش انسان زمين قرارگاه انسان جمال طبيعتبراى انسان نهى از اسراف انفاق از مواهب طبيعى نظر به خلقتبراى عبرت و تذكر انسان آبادكننده زمين آيه بودن طبيعت فرق آيات شفاهى و غير شفاهى واكنش بشر در مقابل آيات الهى شفاهى و غيرشفاهى انسان، آيه بزرگ الهى خاتمه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
آنچه كه در اينجا مورد نظر است، ارتباط خدا و انسان از طريقآيات طبيعى است. خدا در هر لحظه، آيات را، يكى پس از ديگرى، به كسانى فرومىفرستد كه از چنان عقل و انديشهاى برخوردارند كه آنها راهمچون «نشانههايى» تلقى كنند: ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار والفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله منالسماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كلدابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء والارض لايات لقوم يعقلون. 202 (در آفرينش آسمانها و زمين و رفت وآمد شب و روز و كشتيهايى كه با آنچه مردم را به سود مىرسانددر دريا روانند و آبى كه خدا از آسمان فرود آورد و زمين را،پس از مردنش، بدان زنده كرد و از همه جنبندگان در آن پراكند وتغيير بادها و ابرى كه در ميان آسمان و زمين در خدمت است،براى گروهى كه خرد مىورزند نشانههاست) نيز در سوره انعام (آيات 95-99) پس از ذكر آيات الهىمىفرمايد: ان فى ذلكم لايات لقوم يومنون. و در سوره نحل (آيات 9-13) هم آمده است: ان فى ذلك لاياتلقوم يعقلون... ان فى ذلك لايه لقوم يذكرون. معنى اين بيانات، بدان صورت كه از قرآن فهميده مىشود، آن استكه به هر چه معمولا نام نمود طبيعى مىدهيم، از قبيل باران وباد و ساختمان آسمان و زمين و در پى هم آمدن روز و شب و جابهجا شدن بادها و نظاير اينها، نبايد تنها به عنوان نمودهايىطبيعى نظر شود، بلكه بايد آنها را «نشانهها» يا«نمادها»يى بدانيم كه مداخله خدا را در كارهاى بشرى نشانمىدهند، و شواهدى بر مشيت الهى و توجه و حكمت وى براى خير وصلاح نوع بشر بر روى زمين بشناسيم. همان گونه كه علامت راهنماى كنار جاده نبايد تمام حواس مسافررا به خود جلب كند، بلكه بايد وسيله آن شود كه وى به جانبمقصدى كه در پيش دارد حركتخود را ادامه دهد، همين گونه همنمود طبيعى، به جاى آنكه تمام توجه شخص را به عنوان نمودىطبيعى به طرف خود جلب كند و اين توجه را در خود ثابت نگاهدارد، بايد پيوسته به طريقى عمل كند كه دقت و توجه ما را بهچيزى ماوراى خودش معطوف سازد. چون نمود طبيعى با چنين ژرفايىفهم شود، ديگر نمود طبيعى نيست; در اين صورت «نشانه» و«رمز» و «نماد» و به تعبير قرآن، آيه است. و آن چيز موجوددر ماوراى نمودهاى طبيعى، كه اين نمودها همچون علامت و نشانهاىبه آن اشاره مىكنند، به مفهوم قرآنى، خود خدا، يا به صورتىدقيقتر، جلوههايى از خدا، همچون: رحمت و قدرت و عدالت وحاكميت و نظاير اينها است. طرز تصور قرآنى را از راه مقايسه با جهان بينى فلسفى كارلياسپرس، فيلسوف آلمانى، بهتر مىتوان دريافت كه همين نكته راسنگ شالوده دستگاه فلسفى خويش قرار داده است. در اين دستگاه،به مساله طبيعت نمادى و نشانهاى و علامتى جهان توجه فراوانىشده است. بنا به گفته ياسپرس ما در سطوح و ترازهاى مختلفزندگى مىكنيم. چون سطح عقل ( verstand) عادى متعارف را كهاشيا، و از جمله انسان، در همين سطح همچون اشياى طبيعى دربرابر چشمان ما ظاهر مىشوند رها كنيم، و به سطوح وجود (existenz) گام نهيم، ناگهان خود را در جهانى عجيب چنانمىيابيم كه گويى در برابر خدا ايستادهايم; خدايى كه وى او را das umgreiy fende مىنامد، يعنى چيزى بىنهايتبزرگ كه همه چيزرا از بالا فرا مىگيرد. اين «همه فراگير»با ما به سخن گفتنمىپردازد، منتها اين مكالمه مستقيم نيست و به ميانجيگرى امورو اشياى طبيعى است. در اينجا ديگر چيزها به صورت اشياى طبيعىو عينى نيستند، بلكه نمادهايى هستند كه از طريق آنها «همهفراگير» با ما سخن مىگويد. اشيا در اين مرحله، صورت«ارقام» يا رمز نگاشت دارند، و چنان مىشوند كه كل جهان بهصورت رقمنويسى و كتابى نگاشته شده با رمزها در مىآيد. بهعبارت ديگر، جهان كتاب بزرگى از نمادها و رمزهاست و تنهاكسانى كه در تراز و سطح وجود زندگى مىكنند، قابليتخواندن اينكتاب را دارند. اين بيان درست مطابق با اين انديشه قرآنى استكه بنابر آن همه چيزها در حقيقت آيات الله هستند و از ماهيتنمادى آنها فقط كسانى آگاه مىشوند كه عقل دارند و مىتوانند،به معنى واقعى كلمه «انديشيدن» (تفكر)، به تفكربپردازند. 203