بیشترلیست موضوعات آشنايي با تفاسير مفسران رابطه علوم قرآنى و تفسير تاريخچه تدوين علوم قرآنى نگاه اجمالى به تفسيرنويسى نخستين مفسران قرآن صحابه و تفسير آغاز تدوين دانش تفسير مشرب هاى تفسيرى طبقه بندى مفسران مفسران قرن اول (صحابه ) ابن مسعـود اُبَىّ بن كعب مفسران تابعين مفسّران مكّه مفسران مدينه مفسران كوفه مفسران معروف شيعه مفسران معروف اهل سنت تفاسير قرن سوم و چهارم تفسيرهاى شيعه تفسيرهاى مشهور اهل سنت تفسير بحرالعلوم تفسير الرمّانى تفاسير قرن پنجم تفسيرهاى مشهور شيعه حقايق التاءويل فى متشابه التنزيل تفسيرهاى مشهور اهل سنت تفاسير قرن ششم تفسيرهاى مشهور شيعه رَوْحُ الجِنان و رُوحُ الجَنان تفسيرهاى مشهور اهل سنت الكشّاف عن حقايق غوامض التّنزيل تفاسير قرن هفتم تا نهم
دوران فترت آثار دينى تفسيرهاى شيعه تفسير جلاءالاذهان و جلاء الاحزان تفسيرهاى مشهور اهل سنت تفاسير قرن دهم و يازدهم
تفسيرهاى مشهور شيعه تفسيرهاى مشهور عامّه تفاسير قرن دوازدهم و سيزدهم
تفسيرهاى مشهور شيعه الوجيز فى التفسير تفسيرهاى مشهور عامه تفاسير قرن چهاردهم
تفسيرهاى مشهور شيعه تفسيرهاى مشهور عامه منابع و مآخذ توضیحاتافزودن یادداشت جدید
روش تـدويـن : مـؤ لف ، آيـات قـرآن را در سـه نـوبـت مـورد تـحليل و تفسير قرار داده است . ابتدا بخشى از آيات را تحت عنوان ((النوبة الاولى )) ترجمه كـرده ، در نـوبـت دوم بـه تـفـسـيـر هـمـان بـخـش پـرداخـتـه و در ضـمـن آن از قـرائت ، شـاءن نـزول ، اخـبـار و احـاديـث ، مـبـاحـث ادبـى ، تـاريـخـى و فـقـهـى و... بـه تـفـصـيـل سـخـن گـفـتـه اسـت و در نـوبـت سوم ، آيات را به مذاق صوفيان و عارفان توجيه و تـاءويـل كرده است ؛ و در لابلاى آن از كلمات صوفيان معروفى مانند خواجه عبدالله انصارى و جنيد و... سخنانى را نقل مى كند.جـايگاه نقل و عقل در كشف الاسرار: تكيه بر منقولات و دورى از كاوشهاى عقلانى در تفسير ميبدى هـمـه جـا آشـكـار اسـت . وى در ايـن راه گـاه بـه افـراط مى افتد تا جايى كه تن به پذيرفتن جـسـمـيـّت بـراى خـداونـد و... مـى دهـد؛ بـه عـنـوان مـثـال ، وى در ذيل آيه ((اَلَّرحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى )) گفتار خواجه عبدالله انصارى را چنين مى آورد.((اسـتـواء خـداونـد بـر عـرش ، درقـرآن اسـت و مـرا بـديـن ايـمـان اسـت ، تـاءويـل نـجـويـم كـه تـاءويـل در ايـن بـاب ، طـغـيـان اسـت ، ظـاهـر قـبـول كـنـم و بـاطـن تـسـليـم . اين اعتقاد سنّيان است و نادر يافته به جان پذيرفته ، طريقت ايشان است . ايمان من سمعى است ، شرع من خبرى است .معرفت من يافتنى است .))(116) هـمـچـنـيـن تـوجـه فـراوان مـيـبـدى بـه نـقل روايات بدون داشتن نظر نقّادانه عقلى باعث شده تا اسرائيليات فراوانى به تفسير وى راه يافته و از اهميت تفسير وى كاسته گردد.عـرفـان ميبدى : نوبت سوم تفسير كشف الاسرار كه مطابق ذوق صوفيه است ، از تفسير متعارف فـراتـر رفـتـه اسـت و بـا جـداسـازى ايـن بـخـش از بـخـشـهـاى ديـگـر، مـرز بـيـن تـفـسـيـر و تاءويل را باز شناسانده است .مـيـبـدى كـه از اهـل سـنـت و اصـحـاب حـديـث اسـت تـفـسـيـر را مـوقـوف بـر گـفـتـار رسـول اكـرم (ص ) و مـفـسـران پـيـشـيـن مـى دانـد، امـا تـاءويـل را كـه حمل آيه است بر معناى غير ظاهر به شرط موافقت با كتاب و سنت بر علما ممنوع نمى داند. از اين رو، گـاه در نـوبـت سوم چون شاعرى خيال پرداز يا نويسنده اى آزادانديش (نه محدّثى اشعرى مذهب و تنگ نظر) نظريات و دريافتهاى لطيف خود را از سخن خداوند شرح مى دهد. او در اين بخش ، بيانى گرم و شيوا دارد، كه خالى از تاءويلات بعيد نمى باشد.(117) متذكر مى شويم كه هرچند نوبت هاى اول و دوم اين تفسير نيز داراى نكات ادبى بسيارى است امّا آنـچـه مـوجـب شـده تا اديبان به اين تفسير با شوقى خاص رو آورند، بلاغت ادبى آن در نوبت سـوم اسـت . در ايـن قـسـمـت ، مـؤ لف با نثرى مسجّع و موزون و با ذوقى سرشار و با جملاتى خـوش آهـنـگ و بـليـغ و اشـعـارى دلنـشـيـن و سـخـنانى نغز به ويژه از خواجه عبدالله انصارى تفسيرش را دلپذير ساخته و خوانندگان را به وجد و سرور مى آورد.جـلوه هـاى ارادت به اهل بيت : از جاى جاى اين تفسير اظهار علاقه و شيفتگى ميبدى به اميرمؤ منان على (ع ) و اهل بيت عصمت و طهارت را مى توان يافت از جمله آنجا كه آيه 96 از سوره مريم را در شاءن امام على (ع ) مى داند و مى گويد:((فَما مِنْ مُؤْمِنٍ اِلاّ وَ هُوَ يُحِبُّ عَلِيّا))(118) بدينسان دوستى على (ع ) و مهرورزى به آن حضرت را لازمه ايمان مى داند.يا در ذيل آيه مباهله مى گويد:((مصطفى گفت : آتش آمده : بر هوا ايستاده ، اگر ايشان مباهلت كردندى در همه روى زمين از ايشان يـكـى نماندى و اصحاب مباهله پنج كس بودند: مصطفى و زهرا، مرتضى و حسن و حسين . آن ساعت كـه بـه صـحـرا شدند رسول ، ايشان را با پناهِ خود گرفت ، و گليم بر ايشان پوشانيد، و گـفـت ((اَللّهـُمَ: اِنَّ هؤ لاءِ اَهْلى )) جبرئيل آمد و گفت : ((يا محمّد: واَنا مِنْ اَهْلِكُمْ)) چه باشد يا محمّد اگـر مـرا بـپـذيـرى و در شـمـار اهـل بـيـت خـويـش آرى ، رسـول (ص ) گـفـت ((يـا جـبـرئيـلُ وَ اءَنـْتَ مـِنـّا)) آنـكـه جـبـرئيـل بـازگـشـت و در آسمانها مى نازيد و فخر مى كرد و مى گفت : ((مَنْ مِثْلى ؟ وَاءَنا فِى السَّمـاء طـاوُوسُ المـلائكـَةِ وَ فـِى الْارْضِ مـِنْ اَهـْل بـيـت مـحمّد(ص )))