نام معروف تفسير مزبور،((الكشاف )) و نوشته جارالله محمود بن عمر زمخشرى است .زمخشرى ، داراى مذهب حنفى و مشرب معتزلى بوده است . تفسير كشاف چهار جلد است كه در بيشتر كشورهاى اسلامى بارها چاپ شده است .(121) ايـن كـتـاب يـكـى از كتب تفسيرى مشهور اهل سنّت است . گستردگى اطلاعات مؤ لف ، دقت و ژرف نـگـرى او در مـسـائل كـلامـى ،بلاغى وادبى باعث شده است كه اين كتاب در ميان آثار تفسيرى ، جـايـگـاه بـلنـدى را بـيـابـد. زمـخـشـرى نـوشـتـن آن را در مـدت دو سال و سه ماه يا دوسال و چهار ماه در مكه مكرمه به پايان برده است .(122) او انگيزه خـود را در نـوشـتن اين تفسير، پاسخ به درخواست هاى مكرر برادران دينى خود از معتزله بيان مى دارد.شـيـوه تـنـظـيـم تـفسير: زمخشرى در تفسير آيات ، ابتدا بخشى از آيات را مى آورد و به تبيين وتـوضـيـح جملات آن مى پردازد و در ضمن آن ، در قالب پرسش و پاسخ به تشريح آيات و تـفـسـيـر آن ادامـه مـى دهـد و در راسـتاى توضيح آيات ، به جنبه هاى بلاغى ، نحوى ، ادبى و قـرائتـى آيـات رسـيـدگـى كـرده ، شـاءن نـزول آيـات ديـگر و ديگر ويژگيهاى كلام الهى را بررسى مى كند.جـايـگـاه عـقل در تفسير زمخشرى : وى در تفسير آيات ، به حلّ معضلات اعتقادى از ديدگاه خويش پـرداخـتـه و عـقـل را در جـايـگـاه بـلنـدى قـرار داده اسـت . زمـخـشـرى ، عقل را بر اجماع ، قياس ، بعد از ادلّه عقل بدان مستند هستند.(123) زمـخـشـرى و دفـاع از مـعـتـزله : هـمـانـگـونـه كه قبلا بيان شد، زمخشرى اين تفسير را بنا به درخـواست معتزليان مكه در ايام اقامت خود در آن شهر نوشت . وى در تمام تفسير، خود را مقيد به دفاع از عقايد معتزله دانسته و در جاى جاى تفسيرش كه كوچكترين مجالى يابد به تفسير آيات براى توجيه آن مكتب پرداخته و در هر فرصت مناسب به مخالفان عقيده خويش ، هجوم آورده است .او در دفـاع از هـم كـيـشـان خـود تـا آنـجـا پـيـش رفـتـه كـه ((اولوالعـلم )) در آيـه 18 سـوره آل عـمـران را به علماى معتزله تفسير كرده و مى گويد: اگر بپرسى كه مراد از اولوالعلم كه خـداونـد، آنـان را بـزرگ داشـتـه و شـهـادت آنان را همراه شهادت خود و ملائكه قلمداد كرده ، چه كـسـانـى هـسـسـتـنـد؟ مـى گـويـم آنـان ، كـسـانـى هـسـتـنـد كـه وحـدانـيـت و عـدل خـداونـد را بـا اسـتـدلالهـاى درخـشـنـده و بـراهينى قاطع ثابت مى كنند و ايشان همان علماى عدل و توحيدند))(124) و پيداست كه منظور از اين تعبير در كلام او، همان علماى معتزله اند.او در بـرابـر جـبـريـون قـائل بـه اخـتـيـار انـسـان و ايـن كـه افـعـال انـسـان مـخـلوق انـسـان اسـت ، مـى بـاشـد. بـه هـمـيـن جـهـت در ذيـل آيـاتـى كـه مورد سوء استفاده جبريون قرار گرفته ، به بحث نشسته و آيات را به نفع مذهب خود توجيه ميكند.(125) وى هـمـچـنـيـن در مـقـابـل كـسـانـى كـه مـعـتـقـدنـد در قـيـامـت خـداونـد قـابـل رؤ يت است ، ايستادگى كرده و آيات مورد استناد آنان را تفسير كرده و نظرشان را رد مى كند.(126) كـشـاف و اهـل بـيـت (ع ): او در تفسير خود گاهى از امام على (ع ) و فرزندان معصومش رواياتى نـقـل كـرده ، ليـكـن بـرخـوردش بـا آيـاتـى كـه در مـورد امـام عـلى (ع )نـازل شـده يـا حضرت على (ع ) مصداق كامل آنهاست ، دوگانه است . در بعضى از آيات سكوت مـى گـذرد از جـمله در ذيل آيه اكمال (127) و آيه تبليغ (128) به گونه اى تـحـريـف گـرانـه رد مـى شـودو آيـه ((وَ مـِنَ النـّاسِ مـَنْ يـَشـْرى نـَفـْسـَهُ ابـْتـِغـاءَ مـَرْضـاتِ اللّهِ...))(129) را دربـاره صـهيب بن سنان مى شمرد و با آيات ديگرى نيز اين