اسـتـبـدادى نـشـأ ت يافته و عموماً از ويژگيهاى نظام سلطنتى ايران بود ـ مجالى براى مشاركت مردم در
عرصه سياست خارجى باقى نمى گذاشت . بعلاوه ، غفلت و ناآگاهى زمامداران از اهـدافِ جـهـت گـيـريـهـا،
مـنـافـع و اسـتـراتـژيـهـاى دول اسـتـعـمـارگـر اروپـايى در منطقه ، جهل هيأ ت حاكمه نسبت به
مصالح عالى و منافع كشور (كه وجه مشترك تمامى شاهان اين سلسله مـى بـاشـد) سـبـب تـشـديـد رقـابـت
كـشـورهاى نيرومندى چون روسيه ، بريتانيا و فرانسه در تحميل معاهدات استعمارى و كسب امتيازات متعدد
سياسى و اقتصادى از ايران گرديد.ايـن جـريـان از اوايـل حـاكـمـيت فتحعلى شاه (1212 قمرى / 1176 شمسى) تا انقراض سلسله قـاجار ادامه
يافت و دولتهاى ياد شده در تلاش بودند تا در تعيين خطوط و جهت گيرى سياست خـارجـى ايـران اعـمـال
نـفـوذ كـرده و از بـه وجـود آمـدن و پـا گـرفـتـن يـك سـيـاسـت خـا رجـى مستقل ، مدوّن و حساب شده
جلوگيرى كنند. دامنه و عمق اين گونه مداخلات تا حدّى بود كه امروزه ارائه تـصـويـرى نـسـبـتاً روشن
از پيشينه عملكرد سياست خارجى ايران بدون در نظر گرفتن عوامل خارجى ، بويژه روس ، انگليس و فرانسه
غيرممكن به نظر مى رسد. بنابراين ناگزير هـسـتـيـم سـيـاست خارجى ايران را در چارچوب رقابتهاى
بازيگران مذكور مورد بحث و بررسى قرار دهيم .
انگلستان
اقـتـدار جـهـانـى انـگـلستان از ديرباز مديون سرزمينهاى مستعمره از جمله هندوستان بود كه بهمـنـزله شـاهـرگ حـياتى اين كشور محسوب مى شد؛ بطورى كه از دست رفتن آن به معنى سقوط اقـتـدار
جـهانى و از پا درآمدن اين كشور در جريان رقابتهاى استعمارى بود.بنابراين دست كم از سـال 1176 ش / و 1797
م مـحور اصلى فعاليتهاى ديپلماتيك انگلستان در منطقه آسيا حفاظت از مـرزهـاى هـنـدوسـتان از چنگ
اندازيهاى رقباى نيرومندى نظير فرانسه و روسيه تزارى بود. هـمـان گونه كه پيشتر اشاره شد، مجاورت
ايران با هندوستان سبب قرار گرفتن اين كشور در مدار ديپلماسى پيچيده دولتهاى نيرنگ باز و
استعمارگرى چون انگلستان بود.(67)تجاوزهاى پى در پى روسها در شمال ايران ـ براى رسيدن به آبهاى گرم ـ حكم اهرم فشارى را داشـت كـه
زمـامـداران قـاجـار را بـه جـسـتـجـوى يـك دولت نيرومند وادار مى كرد تا آنان را در مـقـابـل
دشـمـن ديـريـنـه مـورد حـمـايـت قرار دهد. همان گونه كه دولتهاى انگليس و فرانسه در راسـتاى منافع
خود در صدد جلب اتّحاد و دوستى ايران بودند، تجاوز روسها نيز موجب مى شد تـا ايـران در سـيـاسـت
خـارجـى خـود تـن بـه چـنـيـن استراتژى غلط و بدفرجامى بدهد. با اين مـلاحـظـات ، از سـال 1176 ش / 1797 م
اسـتـراتـژى اتـّحـاد و تـعـهـّد بـا دولتـهـاى نـيرومند بخصوص انگلستان در دستور كار سياست خارجى
ايران قرار گرفت .(68)ايـران در نـگـاه بـريـتـانـيـا بـه مـنـزله اوليـن خـط دفـاعـى و سـرزمـيـن حايل ميان هندوستان و
دولتهاى رقيب بود.(69) بنابراين ، بريتانيا با به كارگيرى ديـپـلمـاتـهـاى حـرفـه اى و بـا
اسـتـفـاده از ابزارهاى تطميع و تهديد ايران را به دام كشيده و مـعـاهـداتـى را مـنـعـقد كرد كه در
آنها فقط منافع انگلستان لحاظ شده بود.(70) دربار قاجار در روابط خود با بريتانيا و اتّخاذ سياست
اتّحاد و تعهّد نه تنها كوچكترين امتيازى به دسـت نـيـاورد، بـلكـه نـزديـك بـه يـك قـرن و نـيـم ،
در بـحـرانـى تـريـن شـرايـط در مـقـابل ضربات ارتش مدرن روسيه تنها ماند و در زد و بندهاى سياسى
ميان انگليسيها و رقباى اروپـايى آن در آسيا، بارها وجه المصالحه قرار گرفت . همچنين در نتيجه دسيسه
هاى پنهانى انـگـليسيها، زيانبارترين معاهدات ، نظير گلستان (1192 ش / 1813 م) ، تركمانچاى (1207 ش / 1828 م) و
غـيـره بـه ايـران تـحـمـيـل شـد و علاوه بر آن ، بريتانيا در تجزيه و جدايى بـخـشـهـاى مـهـمـّى
نـظـيـر هـرات در سـال 1236 ش / 1857 م ، ايـالت بـلوچـسـتـان در سـال 1250 ش / 1871 م ، بـحرين در سال 1349 ه . ش
و نيز جدايى سرزمينهاى ماوراى ارس از پيكره ايران نقش فعّالى داشت .(71)