روضه های چهارده معصوم (علیه السلام) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مُشك وعنبر از جسد مطهّرش به مشام ميرسيد.
وقتي غسل تمام شد،امام حسن(ع)صدازد:اي خواهر!برايحنوط،كافور جدّم را بياور!زينب
كافور را آورد وحسن(ع)بدن امام را با آن حنوط نمود.سپس امام را در پنج
پارچه،كفننمودند وجنازه رادر سرير قرار دادند وبه وصيت اميرمؤمنانجلو تابوت را رها
نمودند وعقب تابوت راحسنين (ع) گرفتند.
تابوت بلند شد وبطرف نجف كنوني كه پشت كوفه است،حركت نمود.بعضي از اشخاص خواستند
در تشييع شركتكنند ولي امام حسن(ع)به آنها دستور مراجعت داد.
دراين هنگام امام حسين(ع)مي گريست ومي فرمود:*لاحولولاقوة الاّباللّه العليّ
العظيم.*اي پدر!پشت مارا شكستي وماگريه را براي تو ياد گرفته ايم.
وقتي تابوت فرود آمد،حسنين(ع)بدن امام را برزمين گذاشتندوامام حسن(ع)با هفت تكبير
بر بدن امام ،نمازخواند.بعد محلّجنازه را حفر كردند وهمانطور كه امام خبر داده
بود،قبرآمادهاي پيدا شد.بدن مقدّس امام را در آن نهادند وخشتهارا چيدندوبعد از اندك
زماني،يك خشت برداشتند وبداخل قبر نگاهكردند.اثري از بدن شريف امام نبود.«1»
1-منتهي الامال
*/ذكر مصيبت امام حسن مجتبي' (ع)
/*
/
/
*شهادت امام حسن مجتبي(ع):
*
از امام صادق(ع)روايت شده كه امام حسن(ع) به اهل بيتخود مي فرمود:من مانند
رسول خدا(ص) به زهر شهيدخواهم شد.سؤال مي كردند:چه شخصي اين كار را ميكند؟مي
فرمود:همسرم جُعده!دختر اشعث بن قيس كه معاويهزهري برايش مي فرستد وبه او سفارش
مي كند كه آن زهر را بهمن بخوراند!گفتند:اورا از خانه ات بيرون كن واورا از خود
دورنما!مي فرمود:تا گناهي از او سر نزده است،من چگونه اورا ازخانه بيرون كنم؟ولي
شخصي به غير از او،مرا نخواهد كُشت!
بعد از مدتي،معاويه زهري براي جُعده فرستاد وپيغام داد كهاگر اين زهر را به
حسن(ع)بخوراني،صدهزار درهم بتو مي دهموتورا به عقد پسرم،يزيد در مي آورم!
آن زن هم تصميم گرفت به توصيه معاويه عمل نمايدوامام رامسموم كند.
روزي جناب امام حسن(ع)روزه بود وروز بسيارگرمي بود وتشنگي بر آن جناب اثركرده بود
وسخت تشنه بود.جُعدهظرف شيري را كه به زهر آغشته بود،براي حضرت آورد.چونامام از
آن شير آشاميد،احساس كرد كه مسموم شده است.فرمود:*انّا ل*ِ*لّه وانّا اليه راجعون.
*
سپس خدا را حمد كرد كه اورا ازاين جهان فاني به بهشت باقي
منتقل مي كند وبه ديدار جدّ وپدر ومادر وعموهايخود،حمزه وجعفر،ديده اورا روشن مي
كند.بعدبه جُعده فرمود:اي
دشمن خدا!مراكُشتي؟خداوند تورا بكُشد!قسم به خدا!كه بعدازمن،احدي تورا به زني نمي
گيرد وآن شخص تورا فريب دادوخداوند،تو واورا به عذاب خود،خوار فرمايد!
در ايّامي كه امام مسموم ودرشرف شهادت بود،مردي خدمتامام آمد ومشغول صحبت با
حضرت بود،ناگاه از گلوي امام ،خون بيرون آمد.حضرت طشتي طلبيد ودر زير خونها قرار
دادآن شخص سؤال كرد:چرا از گلويتان خون مي آيد؟فرمود:معاويه زهري فرستاده بود كه