روضه های چهارده معصوم (علیه السلام) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بداخل خانه برد.چون داخل اطاق شدم،ديدم امير المؤمنين
بربالش تكيه داده اند ودستمال زردي بر سر مباركش بسته اند
وروي مباركش از بسياري خوني كه از سرش رفته بود،چنانزرد شده بود كه ندانستم
دستمال زردتر است يا رنگمباركش؟وقتي مولاي خود را به اين حال ديدم،بي تاب شدم
وبر قدممباركش افتادم ومي بوسيدم وبر چشمانم مي ماليدم وگريه ميكردم.امام فرمود:اي اصبغ!گريه نكن كه من راه بهشت را در پيشدارم.گفتم:فدايت
شوم!مي دانم كه شما بسوي بهشت ميرويد.ولي بر حال خود وجدايي از شما مي گريم.حبيب بن عمر مي گويد:من به عيادت حضرت رفتم.چونمحلّ جراحت امام را
ديدم،گفتم:اي اميرمومنان!جراحت شمااندك است وخطرناك نيست!امام فرمود:اي
حبيب!بخداقسممن دراين ساعت از شما جدا خواهم شد.من به گريه افتادمو
امّ كلثوم كه نزديك امام نشسته بود، نيز به گريه افتاد.امام فرمود:اي دختر گرامي!گريه نكن! بخداقسم!اگر آنچه مناز عالم غيب اكنون
مشاهده مي كنم، توهم مي ديدي،گريهنمي كردي!من پرسيدم:اي اميرمؤمنان! چه
چيزي مشاهده ميكني؟فرمود:اي حبيب!ملائكة آسمانها رابينم كه به ترتيبايستاده
اند ومنتظرند تامرا ملاقات كنند.اينك برادرم رسولخدا(ص)نزد من نشسته است ومي فرمايد:
نزد ما بيا كهآنچهدر پيش داري بهتر است از آنچه در آن هستي!«جلاءالعيون»
از جمله وصيتهاي امامبه فرزندش امام حسن(ع)اين بود:ايحسن!چون من از دنيا
رفتم،مرا غسل بده وبا كافوري كهجبرئيل از بهشت براي پيامبرآورد ،مرا حنوط كن!سپس
مراكفن كن ومرا بر روي سرير بگذار!احدي جلو تابوت رانگيرد،بلكه فقطپشت سرير را بلند
كنيد.زيرا جبرئيل وميكائيل جلو سرير را بلند مي كنند.هركجا سرير رفت،شماهمبرويد وهركجا
ايستاد،شماهم بايستيد.وبدانيد كه آنجا قبر مناست وجنازه مرا بر زمين بگذاريد وتو اي
حسن!برمن با هفتتكبير نماز بخوان!وبدانكه نماز با هفت تكبير جزبر من وقائمآل
محمد(عج)كه از فرزندان برادرت حسين(ع) استو اوكجيهاي خَلق را اصلاح مي كند،جايز
نيست!وقتي نماز بپايانرسيد،جنازه را كناري بگذار وآن محل را حفركن!قبري آمادهبا
تخته چوبي پيدا مي كني كه پدرم نوح(ع)برايم ساختهاست.مرا بر روي آن تخته
بگذار.درآنجا هفت خشت بزرگ ميبيني.آنهارا (بعد از دفنم)بر روي من
بچين.اندكيصبركن.سپس يك خشت بردار وبه داخل قبر نگاه كن.مي بينيكه من درقبر
نيستم!زيرا به جدّتو رسول خدا(ص)ملحقخواهم شد.زيرا اگر پيامبري را درشرق بخاك سپارند ووصيّ اورا درغرب،مدفون سازند،خداوند ،روح وجسد
پيامبر وروحوجسد وصيّ اورا در يك جا حاضر مي كند.وپس از زماني ازهم جدا شده وبه
قبرهاي خويش بر مي گردند.آنگاهقبرمرااز
خاك،پُر كن!وقبرم را از مردم مخفي بدار!وچون روز شود،نعشي رابر شتر قرار بده وبه
مدينه بفرست،تامردم نفهمند كهمن دركجا مدفونم!
محمدين حنفيه نقل مي كند كه وقتي برادرانم مشغول غسلدادن امام شدند،امام
حسين(ع)آب مي ريخت وامام حسن(ع)غسل مي داد واحتياجي نبود كه جسد امام را
بگردانند،زيرابدن حضرت در هنگام غسل،خود از اين سو به آن سو مي شد،وبوئيخوشتر از
مُشك وعنبر از جسد مطهّرش به مشام ميرسيد.وقتي غسل تمام شد،امام حسن(ع)صدازد:اي خواهر!برايحنوط،كافور جدّم را بياور!زينب
كافور را آورد وحسن(ع)بدن امام را با آن حنوط نمود.سپس امام را در پنج
پارچه،كفننمودند وجنازه رادر سرير قرار دادند وبه وصيت اميرمؤمنانجلو تابوت را رها
نمودند وعقب تابوت راحسنين (ع) گرفتند.تابوت بلند شد وبطرف نجف كنوني كه پشت كوفه است،حركت نمود.بعضي از اشخاص خواستند
در تشييع شركتكنند ولي امام حسن(ع)به آنها دستور مراجعت داد.دراين هنگام امام حسين(ع)مي گريست ومي فرمود: لاحولولاقوة الاّباللّه العليّ
العظيم. اي پدر!پشت مارا شكستي وماگريه را براي تو ياد گرفته ايم.وقتي تابوت فرود آمد،حسنين(ع)بدن امام را برزمين گذاشتندوامام حسن(ع)با هفت تكبير
بر بدن امام ،نمازخواند.بعد محلّجنازه را حفر كردند وهمانطور كه امام خبر داده
بود،قبرآمادهاي پيدا شد.بدن مقدّس امام را در آن نهادند وخشتهارا چيدندوبعد از اندك
زماني،يك خشت برداشتند وبداخل قبر نگاهكردند.اثري از بدن شريف امام نبود.«1»