شیعه در اسلام نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نميجنگيدم بلكه ميخواستم بر شما حكومت كنم و بمقصود خود رسيدم (59) و نيزگفت پيمانى كه با حسن بستم لغو و زير پاى من است (60) معاويه با اين سخن اشاره ميكرد كه سياست را از ديانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات دينى ضمانتى نخواهد داشت و همه نيروى خود را در زنده نگهداشتن حكومت خود بكار خواهد بست و البته روشن است كه چنين حكومتى سلطنت و پادشاهى است نه خلافت و جانشينى پيغمبر خدا .و از اينجا بود كه بعضى از كسانى كه بحضور وى باريافتند بعنوان پادشاهى سلامش دادند (61) و خودش نيز در برخى از مجالس خصوصى ,از حكومت خود با ملك و پادشاهى تعبير ميكرد (62) اگر چه در ملاء عام خود را خليفه معرفى مينمود .و البته پادشاهى كه بر پايه زور استوار باشد وراثت را بدنبال خود دارد و بالاخره نيز به نيت خود جامه عمل پوشانيد و پسرخود يزيد را كه جوانى بيبند و بار بود وكمترين شخصيت دينى نداشت ولايت عهد داده بجانشينى خود برگزيد (63) و آنهمه حوادث نگنين ببار آورد .