شناساى معانى موبد پير كه چون خسرو ستد گنجينه ى روم چو غالب گشته بود از تيغ كين خواه زبانى پوزشى كان در حرم كرد ز شيرين عيش مريم بود چون تلخ به تن عيسى جانش مانده بى دم ز بيمارى به بستر خفت ماهى ملك بايست و نابايست برخاست دل از سوداى شيرين در غم افگند به ماتم كرد پيراهن بسى چاك چو شيرين ديد كز خس رفته شد راه رسيد آن در بى قيمت به درياگلشن تر شد خزان را باد بنشست گلشن تر شد خزان را باد بنشست
چنين كرد اين خبر در نامه تحرير خلافش روميان را گشت معلوم نداد انديشه را در خويشتن راه ز مريم چند گاه آن نيز كم كرد ازين كاهش فتاد آن ماه در سلخ تنش چو نرشته ى مريم شد از غم و زان پس جست ديگر خواب گاهى به صد شادى بساط ماتم آراست بهانه بر فراق مريم افگند وليكن در هواى يار چالاك به بى صبرى شتابان گشت چون ماه چو خور در بره و مه در ريابه آزادى چو سرو آزاد بنشست به آزادى چو سرو آزاد بنشست