خبر يافتن شيرين از عقد كردن خسرو شكر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد - گزیده ای از خسرو و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزیده ای از خسرو و شیرین - نسخه متنی

امیرخسرو دهلوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خبر يافتن شيرين از عقد كردن خسرو شكر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد





  • به سختى چون كنم پولاد را تيز
    وگر تيشه به هنجار آزمايم
    چو روشن كردمت كاين كوهكن كيست؟
    كه تا گفت تو در گوشم رسيده است
    صنم گفت از من اين پرسش نه ساز است
    وليكن خواهمت فرمود كارى
    به عزم كار چون زان سوى رانى
    به كوهستان ار من از بز و ميش
    ز شير آرندگان جمعى به انبوه
    ببايد ساختن جوئى به تدبير
    چنين كارى جز از تو بر نيايد
    جوابش داد مرد سخت بازو
    وگر نه كى گذارد عقل چالاك
    شكر لب گفت كاينجا چيست با من
    به خوارى بر زمين غلطيد فرهاد
    به گريه گفت مقصودم نه مال است
    هران صنعت كه بر سنجى به مالى
    مرا مزد از چنان رخسار دل دزد
    ز ابروى هلالى پرده بر كن صنم چون ديد كو دل ريش دارد
    صنم چون ديد كو دل ريش دارد



  • بهر زخمى بود كوهى سبك خيز
    به صنعت پوست از مو بر گشايم
    تو نيزم باز گو تا نام تو چيست؟
    ز بى خويشى همه هوشم رميده است
    رها كن سر گذشت من دراز است
    كشيدن جوئى اندر كوهسارى
    ضرورت كار فرما را بدانى
    رمه دارم بهر سو از عدد بيش
    درامد شد بر بخند از سر كوه
    كزانجا تا به ما آسان رسد شير
    تو كن كاين از كسى ديگر نيايد
    كه مزد دست من نه در ترازو
    كه بهر نسيه نقدى را كنم خاك
    كه مزد چون توئى ريزم به دامن
    زمين بوسيد و راز سينه بگشاد
    به زر نرخ هنر كردن وبالست
    بهاى گوهرى باشد سفالى
    تماشائى كه باشد ديدنش مزد
    من ديوانه را ديوانه تر كن تمنائى به جاى خويش دارد
    تمنائى به جاى خويش دارد




/ 65