برنامـه دشمن
اصولاًاحزاب سياسي چپ، در اوج قدرت خود، فقط قادرند كه چند ردصد از مردم را با خود
همراه كنند، به تاريخ و به انقلاب ها نگاه كنيد و اين حقيقت روشن را مشاهده
كنيد. در روسيه، هنگام انقلاب كبير اكتبر، فقط 5% مردم با حزب كمونيست موافقت
داشتند ولي حزب به قدرت تشكيلات و اسلحه، افكار و برنامه هاي خود را بر
اكثريت مردم تماشاگر تحميل مي كند و قدرت را به دست مي گيرد.در
جنوب لبنان، در خلال جنگ هاي داخلي، من خود شاهد بودم كه احزاب چپ كه فقط
درصد ناچيزي از مردم را همراه داشتند به قدرت اسلحه بر بقيه مردم مسلط شدند و
افكار سياسي و حزبي خود را بر مردم (براي مدتي) تحميل كرند، درحاليكه مردم از
آنها نفرت داشتند و هركجا كه امكان مي يافتند اعتراض مي كردند و مي كوشيدند
كه خود را از زير سيطره آنها نجات دهند.در كردستان نيز، احزاب چپ، در ابتدا
قدرت چنداني نداشتند و جز چند درصد از مردم موافق آنها نبودند ولي آنها
مي خواستند كه از نظر سياسي و اجتماعي همه مردم كرد را بدنبال خود بكشند و در
دنيا وانمود كنند كه نماينده همه اكراد هستند و خواست همه اكراد را بيان
مي كنند. و اين امر در يك محيط آزاد و دموكراتيك عملي نبود، زيرا در يك محيط
سالم كه هر كس بتواند آزادانه عقيده خود را بيان كند، مسلماً احزاب چپ
اكثريتي بدست نخواهد آورد، لذا سعي مي كنند كه از يك راه غيرشرعي با قدرت
اسلحه، همه مردم را وادار به تبعيت از خود كنند و اگركسي از حزب آنها متابعت
نكرد، خانه اش را منفجر مي كنند، و يا دكانش را به اتش مي كشند، و يا حتي او
را تصفيه مي كنند (يعني مي كشند). و نظير اين ترور و وحشت در همه دوران بعد
از انقلاب از طرف احزاب چپ در كردستان ديده شده است، كه مخالفين خود را به
قدرت اسلحه و ترور نابود كرده اند و يا فراري داده اند و آن چنان محيط رعب و
وحشت ايجاد كرده اند كه هيچكس حق نفس كشيدن نداشته است.بعد از پيروزي انقلاب،
به مدت 7ماه، ارتش و ژاندارمري و شهرباني در كردستان وجود نداشتند، حتي
صريح تر بگويم، دولت هم حضور نداشت، هيچ نيروي دولتي نبود كه جلوي كسي را
بگيرد و يا فعاليت حزبي را سد كند، جلو تظاهرات را بگيرد يا از انتشار
روزنامه اي يا اعلاميه اي جلوگيري كند، همه آزاد بودند كه هرچه بخواهند انجام
دهند، بدون آنكه كسي مانع فعاليت آنها شود.
اما چرا در چنين محيطي، احزاب چپ مسلح مي شوند؟ و چرا مسلحانه راه ها را
مي بندند، به شهرها مسلحانه وارد مي شوند؟ و مخالفين محلي خود را با قدرت
سلاح مي كوبند؟ و به آنها حق حيات نمي دهند؟ اگر اين احزاب مي خواستند با
منطق و دليل و بخاطر مردم كرد فعاليت كنند، احتياجي به زور و اعمال سلاح
نداشتند. در مقابل آنها قدرتي وجود نداشت، و كسي جلوي فعاليت آنها را
نمي گرفت و مي بايست بطريق آزاد و دموكراتيك عقايد خود را به مردم بگويند و
مردم را آزاد بگذارند كه با ميل و رغبت عقايد سياسي آنها را بپذيرند.
ولي اين احزاب اينطور نكردند، زيرا مي دانستند كه ا كثريت مردم زير بار آنها
نمي روند و فقط سلاح ممكن است به زور و رعب، آنها را وادار به اطاعت از حزب
نمايد.در فلسفه جنگ هاي انقلابي دنيا آمده است كه انقلابي تا آنجا كه كسي سد
راه او نشده است با منطق و دليل حرف خود را مي زند و مردم را به سوي خود
تبليغ مي كند، اما آنجا كه قدرتي نظامي در مقابل او ايستاد و همه گونه راه
فعاليت را بر او بست، آنجا نيز انقلابي، اجباراً دست به اسلحه مي برد و با
قدرت سلاح مي كوشد كه قدرت نظامي دولتي را نابود كند. اما در كردستان، قدرتي
در مقابل احزاب چپ وجود نداشت، حتي دولت مركزي حضور نداشت، و كسي جلوي آنها
را نگرفته بود، آنها مي توانستند بطريق قانوني و شرعي فعاليت كنند، حرف خود
را بزنند، و دولت را دعوت كنند تا به حرف هاي منطقي آنها توجه كند. در
صورتيكه آنها به پادگان ها حمله مي كنند، پاسگاه هاي ژاندرمري را خلع سلاح
مي نمايند، شهرباني ها را در همه نقاط قدرت خود خلع سلاح مي كنند، بدون آنكه
قواي انتظامي عليه آنها عملي انجام داده باشند، بدون آنكه جلوي آنها را گرفته
باشند، بدون آنكه گلوله اي عليه آنها شليك كرده باشند.احزاب چپ مدعي رهبري
كرد، مي خواستند هر منبع قدرتي را در منطقه كردستان خلع سلاح كنند، تا هيچ
نيروي ديگري در مقابل نيروي نظامي آنها وجود نداشته باشد. هدف آنها سيطره
نظامي بر كردستان بود، لذا ارتش و ژاندارمري و شهرباني و بعداً پاسداران بايد
از كردستان خارج شوند، تا اين احزاب به اصطلاح چپي به آزادي كامل بتوانند
تركتازي كنند و افكار و برنامه هاي سياسي خود را پياده نمايند.اين احزاب به
هيچ وجه نمي خواستند حقي براي مردم و نيروهاي ديگر قائل باشند و آزادي و
دموكراسي و حقوق مردم به هيچ وجه مطرح نبود، فقط مي خواستند كه از ضعف دولت
مركزي و هرج و مرج موجود سوء استفاده كرده به سرعت مسلح شوند، رقباي خود را
از بين ببرند، نيروهاي دولتي را خلع سلاح كنند، با قدرت سلاح بر همه
كردستان مسلط شوند، و بعد افكار سياسي خود را بر مردم و دولت تحميل كنند.به
نظر من اين بزرگترين خيانتي است كه اين احزاب چپ مرتكب شده اند: جنگ مسلحانه
عليه انقلاب، بدون آنكه قواي دولتي وجود و حضور داشته باشند، بدون آنكه جلوي
كسي را گرفته باشند، تا بر كردستان سيطره نظامي پيدا كند، تا ديگر دولت مركزي
قدرت هيچ كاري را نداشته باشد!
مگر ضدانقلاب شاخ و دم دارد؟ خيانت و جنايت چيزي جز اين نيست.
و چقدر پررو و بي انصاف و مغرضند آن احزابي كه دولت را قاتل و ديكتاتور و
فاشيست مي گويند! و به ارتش نسبت خيانت و جنايت مي دهند! و روزنامه ها و
شب نامه هاي خود را از اين اراجيف پر مي كنند! بي آبرويي و كينه توزي و
غرض ورزي را بنگريد كه خود خيانت و جنايت مي كنند، آنگاه ديگران را به خيانت
متهم مي نمايند!.
زهي بي شرمي! زهي خيانت!به مدت هفت ماه، دولت و ارتش سكوت كردند، يا بهتر
بگوئيم وجود و حضور نداشتند، و اين احزاب چپ، مسلح شدند، قواي انتظامي را
خلع سلاح كردند، مسلحانه به شهراها ريختند، راه ها را مسلحانه بستند،
بي گناهان را كشتند، مخالفين خود را تصفيه كردند و بر كردستان سيطره نظامي
يافتند، ولي دولت مركزي در مقابل آنها سكوت كرد و با اعزام شخصيت هاي سياسي و
مذهبي سعي كرد تا از راه مذاكره و صلح و صفا، مشكلات موجود را حل كند،
هفت ماه مدارا كرد، هفت ماه سكوت كرد، هفت ماه همه سرشكستگي ها را تحمل كرد،
تا بالاخره در قضيه پاوه، آن هم به فرمان امام خميني، ارتش براي بازپس گرفتن
كردستان از دست توطئه گران شروع شد و در عرض دو هفته همه شهرها و راه ها و
مواضع استراتژيك كردستان به دست ارتش افتاد و نيروهاي توطئه گر پراكنده شدند
و اغلب آنها به عراق گريختند.در مدت هفت ماه، تا قبل از قضيه پاوه، اين احزاب
چپ، يك برنامه دقيق استعماري را براي تجزيه كردستان و سيطره كامل ضدانقلاب بر
منطقه دنبال كرده اند، و در اين راه از هيچ ظلم و جنايتي نيز فروگذار
نكرده اند، و اگر احزاب چپ نسبت قتل و خيانت و جنايت به دولت مي دهند، مسلماً
اين نسبت ها بر خودشان تطبيق مي كند، زيرا در عرض اين هفت ماه فقط آنها
يكه تاز صحنه بوده اند و همه شكست و كشتارهاي ظالمانه و دزدي ها و خرابي ها
بدست آنها انجام شده است.دولت هميشه راه مصالحه و مذاكره را در پيش مي گرفت .
هميشه خواستار صلح وصفا بود، زيرا انقلاب ايران براساس رسالت مقدس اسلامي
ما پيروز شده بود و افتخار داشت كه ايمان و شهادت تنها قدرتي بود كه انقلاب
را پيروز كرده بود و برخلاف ادعاي بعضي ها، انقلاب ايران بر اثر جنگ مسلحانه
پيروز نشد، بلكه براساس ايمان و شهادت به پيروزي رسيد و رسالت انقلاب آنقدر
قوي و توانا بود كه قلب ها و روح ها را تسخير كرد و حتي ارتش را بجانب خود
كشيد و ارتش عليه انقلاب نجنگيد، بلكه به انقلاب پيوست.
لذا انقلاب اسلامي و رسالت انقلابي ما نمي خواهد به قدرت سرنيزه، عقايد خود
را بر كسي تحميل كند، احتياج به زور ندارد، «لا اكراه في الدين»، و در محيط
آزاد و صلح و صفا به مراتب بهتر و سريع تر پيشرفت مي كند، همچنانكه خود
شاهديم چگونه اين نسيم آزدي و انقلاب بين محرومين و مستضعفين عالم منتشر
مي شود، و هر روز در نقطه اي از كشورهاي ستمديده، مردم محروم و زجرديده آن
عليه ظلم و ديكتاتوري قيام مي كنند، و از رسالت انقلابي ايران الهام
مي گيرند، و عليه طاغوت ها -همه طاغوت ها- به مبارزه مي پردازند.ما دشمن سعي
مي كرده است كه مسلح شود، جنگ به راه بياندازد، خونريزي كند، محيط را متشنج
نمايد، و از آب گل آلود ماهي بگيرد، و اجازه ندهد تا رسالت انقلابي اسلام،
روح ها تشنه را سيراب كند. به رأي العين مي بينيم كه جلوي جهاد سازندگي و
كارهاي عمراني را مي گيرند، تا مردم را در فقر و محروميت نگاهدارد و بتواند
بر فقر و محروميت آنها تجارت كنند، چقدر جوانان جهادسازندگي را اذيت كردند،
به زندان افكندند و حتي كشتند! كسانيكه براي كمك به فقرا و محرومين رفته
بودند و جز خير و كمك به خلق هدفي نداشتند، و حيات و هستي خود را وقف ديگران
كرده بودند و اين چنين بي رحمانه وحشيانه با آنها معامله مي شد!سياست خود را
مي توانيم بطور خلاصه اينطور بيان كنيم:
1-
مذاكره و دوستي با مردم ستمديده كرد، ايجاد محيط صلح و صفا، احتراز از جنگ و
خونريزي و انتشار رسالت اسلامي و انقلابي ايران به قدرت فكر و انديشه و
ايدئولوژي.
2-
جهادسازندگي و كارهاي عمراني، كمك به محرومين و ايجاد كار مناسب براي همه.
3-
ايجاد عدالت اجتماعي و سياسي و اقتصادي براي همه مردم و تقويت روحيه برابري و
برادري براي همه انسان ها.
از اينجا مي بينيم كه هدف انقلاب ايران نمي توانست سركوبي اكراد يا هر گروه
ديگري باشد، و به هيمن سبب مدت هفت ماه مدارا كرده و همه حمله هاي طرف ديگر و
حتي قيام مسلحانه آنها را براي سيطره بر كردستان با سكوت تحمل نموده است.