آزادي سردشت - کردستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کردستان - نسخه متنی

مصطفی چمران

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آزادي سردشت

با حركتي كه از پاوه شروع شد، با سرعتي عجيب همه شهرها و نقاط مهم و
استراتژيك دشمن آزاد شد و آخرين نقطه سردشت بود، راه بين بانه و سردشت،
جاده اي پرپيچ و خم و قسمتي جنگلي و بين كوه ها و دره ها و بس خطرناك بود.
عده اي از آغاز حمله بسوي سردشت و عبور از اين راه مخوف هراس داشتند، ولي جاي
تأمل و ترديد نبود. دشمن در حال فرار و رو به زوال را هرچه سريع تر بايستي
تعقيب كرد و آخرين ضربه ها را به او وارد ساخت. دشمن در طول اين مسير
كمين هاي متعددي تعبيه كرده بود ولي هنگاميكه ستون ما بحركت درآمد با همان
تاكتيك قبلاً هليكوپتر تمام راه را پاكسازي كرده و دشمن گريخته بود.

از همان روزهاي اوان پيروزي دشمن پادگان سردشت را به تصرف خود درآورده بود و
تا آن روز كه حمله ما بسوي سردشت آغاز شد در اختيار او بود. نيروهاي ما كه
قبل ازظهر از بانه به حركت درآمده بود نزديك غروب به سردشت رسيد و دشمن كه
احساس كرد تاب مقاومت ندارد پادگان سردشت را همچون اقوام وحشي به آتش كشيده و
گريخته بود، بطوريكه وقتي ما به پادگان سردشت وارد شديم هنوز دود آتش از
خرابه هاي پادگان به هوا برمي خواست كه به سرعت مشغول خاموش كردن آن شديم.

مردم ستمديده كرد در سرشدت با شعف و شادي فراوان بخاطر رهايي از چنگال
ستم پيشگان و ضدخلقي هاي بظاهر حامي خلق كرد به استقبال ما آمدند و آنچه
داشتند براي پذيرايي نيروهاي ما هديه مي كردند، نان مي آوردند، سكه بر سر و
روي سربازان و پاسداران پرتاب مي كردند و يك سكه يك ريالي از ميان سكه هايي
كه پيرزني پرتاب كرده بود بدست من افتاد كه برسم يادگار آن روز فراموش ناشدني
تاكنون نگاهداشته ام. همه مردم همراه ما به پادگان آمدند و آنقدر ازدحام شده
بود كه نيروهاي ما قادر به تنظيم خود نبودند بنابراين با خواهش از مردم
خواستند كه پادگان را ترك گويند.حملات ما از سردشت بسوي مرز براي تعقيب
ضدانقلاب ادامه يافت و با يورشي سريع آنچنان بر آنها تاختيم كه آخرين بقاياي
آنها در نزديكي مرز عراق درحاليكه فرصت نيافته بودند كه گلوله داخل خمپاره
خود را رها سازند با بجاي گذاشتن وسايل تكثير و تبليغات و تانك مهمات به غارت
برده شده و وسايل زندگي خود به داخل مرزهاي عراق گريختند و آنقدر آنها را
تعقيب كرديم كه با مرزبانان عراقي مواجه شديم و آنقدر به پيش تاختيم كه هدف
گلوله هاي دوستان خود قرار گرفتيم و آنها ما را عراقي پنداشته بودند كه با
فرا رسيدن يك هليكوپتر خودي و ديد تيز خلبان آن كه بخوبي ما را مي شناخت
توانستيم از خطر برخورد گلوله هاي خودي رهايي يابيم. خلبان به نيروهاي خودي
پيام داد كه اين گروه عراقي و يا فراريان ضدانقلاب نيستند بلكه ما هستيم و با
حمايت آتش آنها توانستيم با غنائم جمع آوري شده بازگرديم و جمع آوري مقدار
زيادي از آنرا براي روز بعد بگذاريم.




/ 47