استمرار جنايت در حين مذاكره
اين گروهك ها از منطقه مهاباد به سمت جنوب آمدند تا به بانه رسيدند وهنگاميكه يك ستون نظامي از سردشت براي تعويض و رفتن به مرخصي به بانه مي رفت
و انتظار جنگ نداشت و اصولاً نمي خواست كه بجنگد و ارتش به آنها دستور داده
بود كه در داخل شهر تيراندازي نكنند و گفته بودند كه هنگامي كه اين ستون وارد
بانه مي شود زن ها و بچه ها با گل و شيريني از آنها استقبال خواهند كرد، اين
ستون وارد بانه مي شود و رگبار گلوله را از چپ و راست بر اين ستون سرازير
مي كنند. بيش از سي وپنج سرباز بي گناه را در جا مي كشند، هفتاد نفر را مجروح
مي كنند در جاي كه اين سرباز نمي خواهد بجنگد، دستور جنگ ندارد و مي داند كه
اگر رگبار گلوله را بگشايد زن ها و بچه ها كشته خواهند شد. اما اين چريك هاي
فدايي خلق زن ها و بچه ها را سپربلا كردند و از پشت سر آنها سربازان را به
رگبار گلوله بستند، و آنها را كشتند بنابراين مي بينيد كه دولت چقدر از خود
مسالمت نشان داد، چقدر انسانيت نشان داد، ولي چقدر جرم و چقدر جنايت از طرف
مقابل به ظهور مي رسد و بازهم ارتش سكوت كرد كه مبادا مذاكرات به شكست
بيانجامد.در همين روزگاران، دوستان! همين امروز2، خبري به دستم رسيد كه مرا
لرزانيد. در شهر مريوان، شهر مريواني كه صلح و آرامش بر آن سيطره داشت عده اي
از چپي ها مسلحانه وارد شهر شده اند و هشت نفر را، هشت نفر را نه در صحنه
جنگ، هشت نفر از مؤمنين مسلمان را دستگير كرده و اعدام نمودند كه يكي از آنا
ملامصطفي مردوخ پسر يك روحاني است كه خود او نيز آخوند است. از آنجا كه اين
شيخ به انقلاب اسلامي ايران اعتقاد داشت و هنگاميكه ما وارد مريوان شديم از
ما استقبال كرده بود، به اين جرم او را محاكمه كردند و اعدام نمودند. خبر
ديگري رسيد كه در آلواتان كه منطقه اي است كه گروگان ها را، گروگان هاي
بي گناه را به آنجا برده اند و نزديك مرز عراق است همين چند روز پيش بيست نفر
از اسراي مسلمان را كشته اند و جسد آنها را در بيابان ها پراكنده كرده اند و
هيچ كس حق دفن آنها را ندارد، يك آدم دل رحيمي آمده بود و مي خواست آنها را
دفن كند، مسلسل بر او مي بندند كه اگر يكي را دفن كني كشته خواهي شد. حيوانات
جسد اين شهدا را تكه تكه كرده اند و بوي تعفن از كيلومترها به شمام مي رسد.
يكي از اين جوانان كه به شهادت رسيده است از خانواده هاي بزرگ سردشت و مؤمن
به انقلاب اسلامي ايران است. كسي كه آنقدر ايمان داشت كه هنگاميكه خود ما به
بانه رسيديم او از سردشت خود را به بانه رسانيد و در بانه از ما استقبال كرد،
چون شور و هيجان براي انقلاب داشت به استقبال ما آمده بود، به اين علت او را
اعدام كردند.در منطقه سردشت دهي اتس بنام رَبَط كه در اين ده عده اي از پاسداران و
سربازان و ژاندارمري مستقر شده اند و حدود دوازده سيزده كيلومتر با سردشت
فاصله دارد هنگاميكه خود من وارد اين ده شدم يكي از بزرگان ده بنام حسن اميدي
يا محمدامين به استقبال ما آمد. مرد مؤمني بود و سخنراني كرد و از انقلاب
اسلامي ايران دفاع نمود. اين مرد را گرفتند و محاكمه كردند و اعدام نمودند و
خانه اش را با آر.پي.جي منهدم كردند، به علت آنكه به انقلاب اسلامي ايران
اعتقاد داشت. اين ننگ بشريت است كه حزبي افكار سياسي منحوس خود را به قدرت
سلاح بخواهد بر ديگران تحميل كند. اين دليل شكست آنهاست. اگر آنها جرأت
مي داشتند آزادي مي دادند كه هر كس عقيده خود را بگويد، اگر مسلمان است بگذار
عقيده اش را بگويد، تو ماركسيست لنينيست و كمونيست هستي، تو هم عقيده خودت را
بگو. اما آنها مي دانند كه چند درصد بيشتر نيستند و مي خواهند بر تمام منطقه
كردستان سيطره يابند، و اين تاكتيكي است كه در تمام دنيا بازي كرده اند تنها
كردستان نيست در روسيه شوروي چنين كردند، در جنوب لبنان چنين مي كنند، دو
درصد، سه درصد چهاردرصد بيشتر نيستند ولي به قدرت سلاح، به زور، با تهديد همه
را مجبور مي كنند كه از آنها متابعت كنند.همين آخرين باري كه به سردشت رفته بودم مجروحي را از يكي از دهات اطراف سردشت
به بيمارستان آورده بودند كه سه گلوله بر شكمش نشسته بود و داستانش اين بود
كه شبانگاه به خانه اش مي آيند و از او درخواست نان مي كنند. «شب ها كه
مي شود گروهي از احزاب چپ وارد ده ها مي شوند و نان و غذا و چيزهاي ديگري جمع
مي كنند و مي برند». اين مرد دهقان مي گويد من به انقلاب اسلامي ايران ايمان
دارم و بنابراين با شما رابطه اي نمي خواهم داشته باشم و نان هم به شما
نمي دهم. مي گويند اگر نان ندهي زنت را در مقابلت مي كشيم! بازهم اين مرد ابا
مي كند، زنش را در مقابلش به رگبار مي بندند و به شهادت مي رسد، بعد به او
مي گويند اكنون نان مي دهي يا نمي دهي؟ مي گويد هنگاميكه زنم زنده بود به شما
نان ندادم چگونه مي خواهيد پس از مرگش به شما نان بدهم، نخواهم داد. به او
رگبار مي بندند و سه گلوله بر شكمش مي نشيند و بر زمين مي افتد. فكر مي كنند
كه كشته شده است مي روند، ولي او زنده مي ماند و داستان اين جنايت را براي
ديگران در سردشت نقل مي كند.يك چنين ظلم و جنايتي در منطقه جريان دارد، آن هم
در كشوري كه آزادي براي همگان وجود دارد كه هر كس كه هر حرفي را كه دارد
مي تواند آزادانه بيان كند. چه دليلي دارد كه بايد به قدرت سلاح مسلمين را
بكشند، يا طرفداران انقلاب را بكشند. بنابراين با اين جريان تاريخي كه بيان
كردم احساس مي كنيد كه نيروهاي مسلح جز انسانيت، انسانيتي كه در تاريخ نظير
ندارد از خود نشان نداده است و در مقابل مي بينيد همچنان زور و تهديد و جنايت
ادامه دارد.