تاكتيك
جنگ هاي ما در كردستان
جنگ هايي را كه در كردستان در عرض ده روز پياده كرديم شايد در تاريخ جنگ ها بي سابقه بوده است. آنها تصور مي كردند كه جنگ هاي ما مثل دوران گذشته
جنگ هاي كلاسيك خواهد بود و آنها با جنگ هاي چريكي قادر خواهند شد كه نيروهاي
ما درهم بشكنند، قادر خواهند شد كه بر كوه ها و تپه ها و در بالاي گردنه ها
كمين كنند و با تفنگ بر نو سربازان ما را يكي يكي بر خاك بياندازند. همچنانكه
در روزگاران گذشته زياد كرده اند. درحاليكه برنامه ما اين چنين نبود، ما آمده
بوديم كه فرمان امام را پياده كنيم و همچنان كه فرمان امام انقلابي بود،
پياده كردن ما نيز مي بايد انقلابي باشد. آنچنان انقلابي باشد كه بزرگترين
ضرب شست را به دشمن نشان بدهد. بنابراين تاكتيك ما اين بود، آنجا كه نيروي
دشمن مستقر شده بود، آنجا كه بر بالاي تپه بلند، نيروهاي متمركز دشمن مسلح به
كاليبر 50 و خمپاره جمع شده بودند و عده اي را به جلو فرستاده بودند تا كمين
كنند و راه را بر سر سربازان ما ببندند، ما بجاي آنكه با پيش قراولان آنها
بجنگيم درست به بر سربازان ما ببندند، ما بجاي آنكه با پيش قراولان آنها
بجنگيم درست به وسط قلب دشمن فرود مي آمديم. يك هليكوپتر دوازده نفر تكاور يا
از تيپ نوهد، كسانيكه بهترين رزمنده ها هستند، كسانيكه در دنيا بي نظيرند، و
در ضمن كسانيكه به استقبال شهادت آمده اند، كسانيكه از مرگ نمي ترسند و
هليكوپتري كه خلبان هليكوپتر نيز انتحاري بود، آمده بود كه به شهادت برسد،
بنابرين اين هليكوپتر درست در وسط دشمن بر بالاي تپه اي كه آنها مستقر شده
بودند فرود مي آمد. رگبار گلوله بر ما مي باريد، هليكوپتر را سوراخ سوراخ
مي كرد و احياناً بعضي از برادران ما را به شهادت مي رسانيد، اما هليكوپتر در
وسط دشمن بر خاك مي نشست و گردوخاك هليكوپتر به هوا بلندمي شد و درهاي
هليكوپتر باز مي شد و تكاوران مثل شير شرزه از هليكوپتر بيرون مي ريختند و از
هر طرف به دشمن حمله كرده و دشمن را از بين مي بردند. در عرض ده ثانيه تپه اي
بزرگ كه انواع و اقسام اسلحه در آن قرار داشت به تصرف ما درمي آمد.دوستان ما
از راديو يا تلويزيون مي شنيدند كه شخص مرا در فلان نقطه يا فلان شب محاصره
كرده اند، ولي حقيقت به عكس بود. حقيقت اين بود كه ما خود را به محاصره
مي انداختيم، ما خود به داخل حلقه محاصره فرود مي آمديم. آنچنان نبود كه دشمن
بيايد و ما را محاصره كند، ما درست در وسط حلقه دشمن پياده مي شديم و آنها را
از داخل منفجر مي كرديم. با اين علت بود كه در اخبار گفته مي شد مثلاً ما در
بسطام{بين مريوان و بانه} يا فلان نقطه ديگر به محاصره افتاده ايم.در اين درگيري ها عده اي از رزمندگان مابه شهادت رسيدند. كار ساده اي نبود،
كساني بودند كه تير خوردند و كسانيكه به شهادت رسيدند، اما دشمن فهميد كه اگر
حتي همه ما را بكشد و يك نفر باقي بماند همان يك نفر كافي است كه آنها را
تارومار كند. بنابراين بعد از دو سه روز اين چنين نبردي، دشمن روحيه خود را
آنچنان از دست داده بود كه به محض ورود هليكوپترها، اسلحه هاي سبك و سنگين
خود را بر زمين مي گذاشتند و مي گريختند و از درگيري با ما وحشت داشتند. اين
چنين بود كه بانه بدون شليك يك گلوله تسليم شد. يا سردشت كه سخت ترين و
خطرناك ترين مركز دشمن بود با يك درگيري كوچك و چند مجروح به تصرف نيروهاي ما
درآمد. آنچه در كردستان پيروز شد بمباران نبود، نيروي ايمان بود، نيروي شهادت
بود، فرمان امام خميني بود.