3. مبناى اقتصادى
مبناى سوم مدرنيسم يك مبناى اقتصادى است. در مبناى اقتصادى مدرنيسم و مدرنيته، اصل، سود مادى انسان است؛ يعنى در مقولهى اقتصادي، مدرنيته همه چيز را براى كالا و سرمايه ميداند و تلاش ميكند تا سرمايه و پول افزايش يابد؛ يعنى حتى اگر انسانها در تمام ساعات شبانهروز كار كنند ـ ولو انسانهايى در اين برنامه له شوند ـ اشكالى ندارد؛ چون اصل، سود و كالا و سرمايه است. مثلاً، اگر يك مسألهى ديني، سود مالى و سرمايه را افزايش ميدهد، آن را ميپذيريم، يعنى انسان، خدا، دين و همه چيز بايد در اين مسير قرار بگيرد. روى دلارهاى آمريكايي، جملهى we trust to god alone يعنى «توكلت على الله» حك شده است. آنها چيزى به نام توكل ندارند، ولى ميگويند، به هر حال، عدّهى زيادى در آمريكا زندگى ميكنند كه اعتقاد و اعتماد به خدا دارند. هرچند كشور آمريكا داراى صدها نحله و دين ميباشد، ولى همهى اينها بالاخره به خدا اعتقاد دارند؛ يعنى اقتصاددانان آمريكايى ميدانند كه عامهى مردم، اعتقاد و اعتماد به خدا دارند؛ بنابراين، از اين نيز استفاده ميكنند، تا آن متوكلان به خدا را هم در اين مسير قرار بدهند.موضع ما نسبت به اين نگرش چيست؟آيا اسلام، اصلاً به مال و ثروت ارزش داده است؟
الان بيست سال از انقلاب ما ميگذرد، ولى هنوز يك رويكرد مشخص نداريم. در فرهنگ عامهى خودمان تقريباً يك ديد منفى به سرمايهگذارى وجود دارد؛ مثلاً اگر كسى در جايى سرمايهگذارى بكند و سود كلانى ببرد، مردم عامي، نسبت به اين، ديدِ منفى دارند. ما بايد مشخص كنيم كه اين امر چه اندازه مثبت و يا منفى است، اصل است يا وسيله؛ و بالاخره بايد يك مبناى اقتصادى روشنى داشته باشيم؛ نه روشن از نظر تئوريكي، بلكه بايد در سيستم اقتصادى ما اجرا شود. اگر اصل و غايت، پول و سرمايه است، مشخص است كه اين نگرش با نگرش اسلام سازگارى ندارد. اگر تاريخ تطور و سرمايهگذارى غرب را مشاهده كنيد متوجه ميشويد كه چهقدر انسانها به خاطر همين اصل، حتى در زمان حاضر، در سيطرهى استثمار و استعمار سرمايهگذاران قرار ميگيرند.آقاى «بنجامين اسپاك» در برخى از آثارش، آمارهايى مربوط به دههى اخير آورده است كه حاكى از اين است كه كشورهاى سرمايهدارى غرب، مثلاً مقدار بسيار زيادى گندم را به درياها ميريزند، ولى حاضر نيستند آن را به مردم فقير و گرسنه ـ حتى مردم فقير خود آمريكا كه از فقر و گرسنگى ميميرند ـ بدهند. اصلاً اطعام و انفاق و امثال اينها براى چنين ديدگاهى معنا ندارد؛ يعنى سرمايه را بايد به دريا بريزند، چون ريختن آن در دريا سود و سرمايهگذارى بيشترى ايجاد ميكند، تا اينكه، مثلاً آن را در بازار نگه دارند. همين اسپاك ـ كه خود آمريكايى است ـ نقل ميكند كه ما بايد افسوس بخوريم كه در جامعهاى مدني، مثل آمريكا، هنوز در گوشه و كنار خيابانهاى نيويورك، عدهاى از فقر ميميرند.عامل بعضى رفتارهاى غلط سرمايهگذارى در كشور ما، اين است كه چند سالى اقتصاد كلان ما براساس اقتصاد سرمايهگذارى آمريكايى صورت ميگرفت؛ مثلاً چند سالى مسؤولين اقتصادى كشور، بيشتر سعى ميكردند از الگوهاى چين و ژاپن استفاده كنند؛ مانند مشاركت عمومى زياد، كه به دلايلى مورد استقبال مردم قرار نميگرفت.