بنيانهاى تقابل ايران و آمريكا
1. ايدئولوژى سياسى جمهورى اسلامى ايران مبتنى بر نفى سلطه و مقابله با توسعهطلبى قدرتهاى بزرگ است و بر صدور آرمانها و ارزشهاى انقلاب اسلامى تأكيد ميكند. شرايط ژئوپليتيكى ايران نيز به گونهاى است كه هر نوع حضور و مداخلهى خارجى در خليجفارس را در تعارض با منافع امنيتى خود تلقّى ميكند. سواحل طولاني، تسلط بر نقاط استراتژيك در منطقه، از جمله تنگهى هرمز، و بهرهگيرى از جزايرى كه سپر دفاعى تلقّى ميگردند، شرايط و شاخصهاى ژئوپليتيكى ايران را افزايش ميدهند. به لحاظ تاريخى نيز عواملى وجود دارد كه حساسيت ايران را نسبت به ايالات متحده بر ميانگيزد.(8) همهى اين شاخصها موجب ميشود كه ايران حضور آمريكا در منطقه را بحرانآفرين تلقّى كند و در برابر آن موضع منفى بگيرد. شاخصهايى كه در مورد اهداف و منافع ملى آمريكا و ايران ذكر شد، اين تعارض را طبيعى مينمايد و اين تعارض، چالش جدّى را در برابر منافع و اهداف امنيتي، اقتصادي، سياسى و ايدئولوژيكى آمريكا در منطقه ايجاد ميكند. نمونهاى از اين چالش را در خاورميانه شاهديم؛ حمايت جدّى ايران از مقاومت لبنان و فلسطين، ضمن اينكه نقش منطقهاى اين كشور را بالا ميبرد، مانع عمدهاى در راه تلاشهاى صلح آمريكا نيز هست. چنانكه گذشت، تسريع روند صلح اعراب و اسراييل، از اهداف عمدهى ايالات متحده در منطقه محسوب ميشود كه با منافع حياتى اين كشور ارتباط مستقيم دارد. اگر اين روند كند شود، اين منافع آمريكا در منطقه ضربه ميخورد.2. براين اساس است كه استراتژيستهاى آمريكايى نيز، ايران را مهمترين چالش منطقهاى عليه آمريكا تلقّى نمودهاند و اظهار ميدارند:اقدامات ايران در تقابل با نظم و ثبات منطقه است و اين كشور از ابزارها و رويههاى غيرمستقيم، همانند براندازى و بيثباتسازى حكومت كشورهاى عضو شوراى همكارى خليجفارس، بهره ميگيرد. در اين روند، ايالات متحده و كشورهاى متحد آن در جنگ خليج فارس، با وضعيت مبهمى روبهرو شدهاند، به گونهاى كه در اين شرايط، پاسخ واكنش آنها نسبت به اقدامات محدود كننده در ايران، در خليج فارس مبهم به نظر ميرسد.(9)چيزى كه بر اين ابهام ميافزايد، «سياست تنشزدايي» است، كه در سالهاى اخير از سوى جمهورى اسلامى تعقيب ميشود اين سياست كه مبتنى بر گفتوگو و تفاهم است، در عين اينكه ايران را از انزواى سياسى بيرون ميكشد، براى آمريكا نيز در جهت مقابله با ايران، به ويژه مقابلهى نظامي، محدوديت ايجاد مينمايد.3. به هر حال، در جريان رابطهى مخاصمهآميز آمريكا و ايران، تنها ايران نيست كه با مشكلات عديدهاى مواجه ميگردد، بلكه منافع آمريكا نيز در منطقه به چالش كشيده ميشود و اين، مشكلى است كه از ناحيهى خود آمريكاييها ايجاد شده است؛ سياست استيلاطلبانهى آمريكا در منطقه و نگاه يكسويهى اين كشور به ايران، مهمترين عامل تقابل و دورى ايران و آمريكا بوده است؛ چرا كه روحيهى استقلالطلبى ملّت ايران اين سياست را بر نميتابد و تا زمانى كه آمريكا با چنين منشى در حوزهى سياست بينالملل عمل ميكند، ديوار بلند بياعتمادى بين ايران و آمريكا كه در طول سالهاى متمادى ايجاد شده است همچنان باقى و پابرجا خواهد بود.(1). ابراهيم نبوي، روزنامهى توسعه، شمارهى 174، مورخ 5/9/80.(2).، مبنى سنبلي، «استراتژى كلان آمريكا پس از جنگ سرد»، سياست خارجي، ش اوّل، بهار 1377، ص 65.(3).، ابراهيم،متقى«شاخصها و چالشهاى الگوى امنيت يك قطبى در خليجفارس»،راهبرد،ش10،تابستان1375،ص 146.(4). همان، ص 132.(5). همان، صص 117 ـ 118.(6). عبدالرضا هوشنگ مهدوى صحنههايى از تاريخ معاصر ايران، (تهران؛ انتشارات علمي، 1377)، ص 318.(7). پرويز راجي، خدمتگزار تخت طاووس، (تهران؛ اطلاعات، 1364) صص 333 و 334.(8). متقي، همان، صص 121 و 122.bruce r.kuniholm, orgins of cold war in the near east, (prencetpn vniresity press, . (19) 1980),.p168.