نقد راه حل اول
اين راه حل دكتر سروش داراى اشكالات متعددى است:اگر فهم هر متني، نسبي، و مبتنى بر پيشفرضهاى شخصى باشد، هيچ مفاهمهاى صورت نميگيرد و هيچ گفتوگويى بين اديان، تمدنها و فرهنگها صورت نخواهد گرفت و همه لغو و بيهوده خواهد بود. اگر هر كسى با پيشفرض شخصى خود، كلامى را تفسير و يا آن را نقد كند، در واقع كلام خود را تفسير و نقد كرده است، نه آن كلام را. در اين صورت، علم نه قابل فهم است، نه قابل رشد و نه قابل انتقال. ما اگر از ميراث گذشته فهمى نداشته باشيم، نميتوانيم آن را جلوتر ببريم و رشد يا انتقال دهيم. خود ايشان هم حتّى موقعى كه ميخواهد به سراغ متن خود برود، ممكن است با پيشفرضهاى مختلف برداشتهاى متفاوتى از متن خود داشته باشد. اين اشكال نقضى بود.اشكال ديگر اين است كه، درست است كه ما با پيشفرضهاى خود، سراغ متون ميرويم، ولى اين پيشفرضها، پيشفرضهاى شخصى نيست، پيشفرضهاى عمومى است؛ مثلاً وقتى آيهاى را ميخوانيم بايد از پيشفرضهايى استفاده كنيم و با قواعد زبان عرب، معاني، بيان و امثال اينها ـ كه قواعد عمومى هستند نه شخصى ـ آشنا باشيم.اينها قواعدى نيستند كه در اختيار من و شما باشند كه هر وقتى كه خواستيم، يك قاعدهى ادبى را در يك زبان تغيير دهيم. اصولاً زبان كه يك نهاد اجتماعى است به اين دليل اختراع شده است كه مافيالضمير خود را براى همنوعان خويش بيان و آن را منتقل كنيم. اگر شخصى بگويد «من آب ميخواهم»، مخاطب منظور اين شخص را متوجه ميشود و براى او آب ميآورد، نه نان؛ مگر اينكه مخاطب با زبان گوينده آشنايى نداشته باشد، پس حتماً ما بايد از پيشفرضهاى عمومي، مثل قواعد زبان و زبانشناختي، اطلاع كافى داشته باشيم.بنابراين، اينكه گفته ميشود «متن صامت است»، پذيرفتنى نيست؛ زيرا هر متنى بر معنايى دلالت دارد و بين لفظ و معنا ارتباط محكمى برقرار است.البتّه اينكه آقاى سروش گفته است ما بايد نظريهاى را بر قرآن تحميل و تطبيق كنيم، اين همان سخن آقاى مهندس بازرگان است؛ البتّه ايشان اين قاعده را در بعضى از علوم قايل بودند، ولى آقاى سروش اين مسئله را در تمام علوم و فلسفهها تعميم ميدهد.فرض كنيد شخصى كه گرايش پوزيتيويستى دارد، كتاب اسفار اربعهى ملاصدرا را بخواند؛ و به جاى اينكه كتاب ملاصدرا را بفهمد، نظريات پوزيتيويستى را بر آن تحميل كند. ملاصدرا در كتاب خود ميخواهد نظام منطقى خود را تبيين كند، ولى اين شخص فلسفهى خود را بر او تحميل ميكند و تفكّر او را وارونه و يا طور ديگرى ميفهمد. كار انبيا عليه السلام اين است كه نظام فكرى به امتها ارائه دهند. اگر ما هر مطلبى را به آنان تحميل كنيم پس هدف انبيا چه ميشود؟!
اگر يك نظريهى جامعهشناختى يا روانشناختى جديد، جايگزين نظريهى قبل شد، اسلام ما، فهم ما و تطبيق ما عوض خواهد شد؛ بنابراين، محصول نظريهى قبض و بسط چيزى جز تعدد اسلام نيست.