سید محمدعلی داعی نژاد، حسن رضائی مهر، علی اکبر مؤمنی، ابوالقاسم مقیمی حاجی، عباس بصیر، محمد ملک زاده، هبت الله صدر السادات زاده، احمد شجاعی، محمد جواد نوروزی، مهدی اکبری، محمد امین، غلامحسن محرمی، حمید کریمی؛ تهیه کننده: مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم؛ با مقدمه و نظارت: عبدالحسین خسروپناه
در اين راه حل نيز براى حل تعارض ديندارى و مدرنيته، صورت مسئله را پاك نمودهاند؛ يعنى بايد ديندارى را كنار بگذاريم و مدرنيته را بپذيريم. اين نظر دكتر سروش نيز متأسفانه ارمغان بعضى از فيلسوفان غرب است، كه بدون اشاره به منبع آن، آن را ارائه ميدهد. اين مطلب كه به پديدارشناسى شهرت دارد، اولين بار توسط روسو مطرح شد و بعد هايدگر آن را مطرح كرد و شلاير ماخر آن را دنبال نمود؛ البته براى شلاير ماخر طبيعى بود كه اين نظريه را تقويت كند؛ زيرا او با كتاب مقدس روبهرو بود كه به اعتقاد خود مسيحيان، اين كتاب زمينى و بشرى است نه آسماني، و الهي، و كلمه به كلمهى آن با علم تعارض دارد؛ امّا قرآن بدون شك كتاب وحى الهى است.پاسخ دوّم اين است كه اگر ما نگاه دروندينى داشته باشيم، آيات و روايات ما به صراحت اين نظريه را رد ميكنند.اميرمؤمنان عليه السلام در ابتداى وصيت خود ميفرمايد:اوصيكم، قومى و اهلى و من بلغه كتابى.و هر كسى كه اين وصيتنامه به دست او ميرسد؛ سپس به تقوا و قرآن و رسيدگى به كار يتيمان و امثال اين امور سفارش ميفرمايند. آيا اين سفارشها، مثلاً، رسيدگى به كار يتيمان، فقط براى زمان اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است؟آقاى سروش، اين حرف شلاير ماخر را به عرفا نسبت ميدهد؛ عرفايى مثل غزالي، ابن عربي، خواجه عبدالله انصاري، فرغانى اينها اگر گفتهاند «شريعت و طريقت و حقيقت»، نگفتهاند كه شريعت عرضى است. اينها همه ذاتيات دين و ابدياند و نبايد تغيير بيابند؛ ذاتيات دين، بعضى مقدمه و بعضى ذيالمقدمهاند؛ مانند تحصيلات دبيرستان نسبت به تحصيلات دكترا يا فوق دكترا؛ اين معلومات ذاتياند و اگر فراموش شوند، بايد آنها را از نو فرا گرفت(همانند دروس پيشنياز دانشگاه). شبيه نردبان نيست كه وقتى به پشتبام رسيديم، ديگر براى بالا رفتن به آن نياز نداشته باشيم. قرآن هم ميفرمايد:وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.(8)در اين آيه «حتي» آمده است، نه «الي»؛ يعنى وقتى كه به يقين رسيدى باز هم به عبادت نياز داري. بحث ذاتى و عرضى كه شلاير ماخر مطرح ميكند، نه تنها هيچ ربط و شباهتى به بحث شريعت و طريقت عرفا ندارد، بلكه صددرصد مخالف هم هستند.