فقها امين رسولان الهى هستند، تا زمانى كه داخل در دنيا نشدهاند.
گفته شد: يا رسول الله چگونه است دخول آنها در دنيا؟
فرمود: تبعيت از سلطان، هرگاه چنين كردند در باب دينتان از آنان برحذر باشيد.
اين روايت از جهت سند بحثى ندارد و در خصوص دلالت نيز نه تنها دلالتى بر جدايى دين از سياست و جدايى علماى دينى از صحنهى سياسى و حكومتى ـ چنانكه ايشان معتقد است ـ ندارد، بلكه دال بر لزوم و عينيت ديانت و سياست است؛ چرا كه
:
اولاً
آنچه مورد مذمّت اين روايت است اتباع هر سلطانى نيست، بلكه اتباع سلطانى است كه به انگيزهى ارتفاع شأن و ترفع بر اقران و حب دنيا و نحو اينها انجام گيرد؛ امّا اگر اتباع سلطان به جهت اقامهى نظام نوع انسانى و اعلاى كلمهى توحيد، ترويج حق، امر به معروف و نهى از منكر و برقرارى حكومت اسلام باشد، چنين تبعيتى نه تنها جايز است، بلكه از افضل اعمال است و بسيارى از بزرگان، مانند على بن يقطين، عبدالله نجاشي، محمد بن اسماعيل بن بزيع و نوح بن دراج و غير اصحاب ائمه عليهم السلام، از فقهاى اعلام، مثل دو سيد جليل القدر، سيد مرتضى و سيد رضى و پدر ايشان و خواجه نصيرالدين طوسى و علامه بحرالعلوم و غير اينها نيز به اين امر اقدام كردند.(6) آيا ميتوان گفت همهى اين اعلام از اين روايت اطلاعى نداشته و يا به معناى آن واقف نبودهاند؟!چگونه ايشان ميتوانند ادعا كنند كه به فقه الروايه رسيدهاند، در حالى كه قراين لفظيه و ادلهى خاصهى ديگر، نفى مذمت اتباع سلطان على نحو الاطلاق نمينمايد؟
ثانياً
با توجّه به چند مقدمه، پى ميبريم كه اين روايت بر صحت توجّه و دخالت علماى دين در عرصههاى مختلف سياسى و حكومتى دلالت دارد:الف) فقها و علماى دينمدار ـ نه دنيا دوست ـ امناى رسُل الهياند؛ پس وظيفهى صيانت و مراقبت از دين بر عهدهى آنهاست؛ لذا لازم است دينمدارى را وجههى همت خويش قرار دهند، سواى آنكه دنيازدگي، دنيا طلبى و توجيه كردن اعمال سلاطين جور، سنخيتى با منزلت رفيع امناى رسل بودن ندارد.ب) از آنجا كه «امناء الرسل» مطلق است و قرينهى دالّه بر رفع اطلاق از آن وجود ندارد، پس آنها در همهى وظايف و رسالتها امناى رسل هستند.ج) رسالت رسولان الهي، منحصر در تبليغ و تعليم شريعت نبوده، بلكه قضاوت و زعامت سياسى نيز، شأنى از شؤون پيامبران الهى بوده است.(7)پس، با توجه به مقدمات مذكور، معلوم ميشود امانتدارى فقها و علماى ديني، مختص به وظيفهى خاصى از وظايف و شؤونات رسل الهى نيست و از آنجا كه رسالت انبيا منحصر در بيان احكام شرعى نيست و زعامت سياسى را هم شامل ميشود، فقها نيز در زعامت سياسى امانتدار رسل الهياند. روايات دال بر زعامت سياسى علما، در متون حديثي، مشهور و معروف است؛ و جاى بسى تعجب است كه ايشان بدون هيچ توجهى به آنها به اين نحو به روايت مذكور استشهاد كرده است.4. يكى از نكات شگفتانگيز در كلام ايشان، وانمودسازى سكولارى فكر كردن حضرت امام خمينى (ره) است؛ آنجا كه آورده است:شايد نخستين بار كه امام از پاريس به تهران آمد، در نظرش اين نبود كه علما مستقيماً وارد دولت شوند و خودشان هم به قم رفتند و در آنجا گفتند: من طلبهاى هستم و درس ميدهم و كارى هم به تهران ندارم؛ امّا بعد اين كار نشد و جواب هم نداد. (8)مبارزه با تفكر سكولاريستي، يكى از خصايص بارز حضرت امام خمينى (ره) بوده است. ايشان در اكثر سخنرانيهاى خود دربارهى روحانيت به نفى جدايى دين و علما از حكومت و امور سياسى پرداختهاند. اينك در جهت وضوح قضيه، لااقل براى ايشان ـ هر چند خود واقفاند ـ به نمونههايى از سخنان آن بزرگمرد الهي، اكتفا ميشود:حضرت امام (ره) در باب لزوم دخالت روحانيون در امور اجتماعى و سياسى ميفرمايند: