سید محمدعلی داعی نژاد، حسن رضائی مهر، علی اکبر مؤمنی، ابوالقاسم مقیمی حاجی، عباس بصیر، محمد ملک زاده، هبت الله صدر السادات زاده، احمد شجاعی، محمد جواد نوروزی، مهدی اکبری، محمد امین، غلامحسن محرمی، حمید کریمی؛ تهیه کننده: مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم؛ با مقدمه و نظارت: عبدالحسین خسروپناه
بیشترلیست موضوعات آسيب شناسي مطبوعات (2) مقدمه ديندارى و تجددگرايى مفهوم مدرنيته مفهوم مدرنيسم مفهوم مدرنيزاسيون رشد و توسعه غربى بودن مدرنيته و تجدد مفهوم دين و اسلام تقابل دين و مدرنيته مبانى مدرنيسم راه حل هاى دكتر سروش مهدويت و احياى دين(1) نقد و بررسي:
فقيهان احياگران مهدويت عرفى شدن عليه عرفى شدن(1) نقد و بررسي:
قدسيت دين و عرفى بودن طالقانى و نوگرايى ديني(1) نقد و بررسي:
منطق فهم دين مقدمه كفر و ايمان آزادى شيطان سنّت حوزههاى علميه مسلمان كيست؟ مشروعيت قانون اساسى معيار تغيير احكام حجم متشابهات در قرآن موسيقى و تكخوانى خانمها(1) نقد و بررسي:
موسيقى و تكخوانى زن موسيقي، روح و روان و علم پزشكى موسيقى و تكخوانى زن از منظر دينى آمريكا ستيزى سالهاست كه به نفع آمريكاست(1) نقد و بررسي:
منافع آمريكا در چالش روابط مخاصمهآميز با ايران بنيانهاى تقابل ايران و آمريكا نقدى بر دموكراسى ديني(1) نقد و بررسي:
مردمسالارى دينى نه دموكراسى است و نه استبداد عصر مداراى دينى در جوامع غربي(1) نقد و بررسي:
سكولاريزم هزار چهره توضیحاتافزودن یادداشت جدید اگر امروزه جهان غرب در زير فشار افكار عمومى و اقليتهاى مذهبى و نژادى و نياز حكومت به كسب آراى تعيين كنندهى آنان در انتخاب، تن به گفتمان مداراى دينى داده است، در چهارده قرن پيش، حكومت مقتدر اسلامى كه در زمان اوج و شكوه و هيمنه و نفوذ و صلابت خود قرار داشت و از چنان قدرتى برخوردار بود كه ميتوانست هر صداى مخالفى را خاموش سازد، بدون فشار افكار عمومي، خود، چنين اصلى را يكى از زيربناهاى زمامدارى اسلامى معرفى كرد. دين مقدس اسلام در زمان اوج و شكوه خود، پيريز طرح گفتوگوى منطقى با ساير اديان شد و تبليغ خود را با اصل گفتوگو و منطق و حكمت و جدال استوار كرد. خداوند در قرآن كريم به پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم دستور داد كه چنانچه كفار دست به شيطنت و ستيز با مسلمانان نزنند، با آنها مدارا و صلح پيشه كنند؛وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.(3)در سايهى همين اصل متعالى و بينش اسلامي، دفاع از اقليتهاى مذهبى مورد عنايت پيامر گرامى اسلام و حكومت ايشان قرار گرفت، به گونهاى كه آن حضرت رنجاندن ذمى را رنجاندن خود خواندند و فرمودند:مَنْ اذى ذميّاً فَاَنا خَصْمُه وَ مَنْ كُنْتُ خَصْمُه خَصَمْتُه يَومَ القيمة.(4)در اين روايت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم هرگونه آزار به اهل كتاب را مساوى دشمنى با خويش تلقي، و اعلام كردند كه در قيامت، براى دفاع از مظلوم، هر چند يهودي، برخواهند خاست. اين توجّه خاص به اقليتها را در دوران زمامدارى اسلامى به وفور ميتوان يافت كه از باب نمونه، واقعهى شهر انبار را يادآور ميشويم. شهر انبار يكى از مناطق تحت حكومت امام على عليه السلام بود. مردم آن مسلمان و يهودى بودند. جمعى از لشكريان معاويه به آن دستبرد زدند و زيورآلات برخى از زنان، از جمله يك زن يهودى را به يغما بردند. حضرت از شنيدن اين خبر، چنان اندوهناك شد كه فرمود:اگر مسلمانى از شنيدن خبر غارت يك زن يهودى كه تحت حمايت حكومت اسلامى است، بميرد پيش من نه تنها سزاوار ملامت نيست، بلكه شايستهى تكريم و اجر است.(5)از اين رو، متفكران و نويسندگان غربى نيز لب به اعتراف گشوده و مداراى اسلامى را مورد تأييد قرار دادهاند: «ويل دورانت» در اين باره ميگويد: هر چند محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم پيروان دين مسيح را تفبيح ميكند، با اين همه نسبت به ايشان خوشبين است و خواستار ارتباطى دوستانه بين آنها و پيروان خويش است، حتى پس از برخوردى كه با پيروان دين يهود داشت، با اهل كتاب كه همانا يهوديان و مسيحيان بودند، راه مدارا پيش گرفت.«كونت هانرى دى كاستري»، نويسندهى فرانسوي، بقاى نسب يهود را معلول مداراى دولتهاى اسلامى با آنان ميداند.(6) و «آدام متز» مينويسد:كليساها و صومعهها در دوران حكومت اسلامى چنان مينمود كه گويى خارج از حكومت اسلامى به سر ميبردند و به نظر ميرسيد بخشى از سرزمين ديگر هستند، كه اين خود موجب ميشد چنان فضايى از تسامح برقرار گردد كه اروپا در سدههاى ميانه با آن آشنايى نداشتند...(7) با توجّه به مطالب فوق روشن شد كه دستاورد نوين غرب با چشمپوشى از مناقشاتِ پيرامون فرايند از سخن تا عمل، چيز جديدى نبود و نوع مترقى آن، همزاد با اسلام است.همان گونه كه گفته شد، طرح گفتمان «مداراى ديني» در حقيقت، نقابى ظاهر فريب است، تا گويندهى محترم در پس آن، مكنونات قلبى خود را كه همان ترويج سكولاريسم است با رنگ ولعابى جذاب، به خورد مخاطبان دهد. گواه بر اين ادعا، اين سخن هابرماس است كه ميگويد:تعاليم دينى كه روزگارى پايههاى مقدس مشروعيت حكومت را فراهم ميكرد، امروزه ضرورت غير سياسى شدن را براى خود توجيه ميكند.(8)اينك بايد روشن شود كه اگر اين ضرورتِ عقبنشينى تعاليم دينى از ميدان سياست، براى نيل به مداراى دينى است، بايد گفت شايد اين امر دربارهى اديان غير اسلام راهكارى مؤثر باشد؛ امّا با گفتار پيشين روشن شد كه نوع مترقى مداراى دينى و احترام به حقوق اقليتها، يكى از پايههاى زمامدارى اسلامى است، كه نه تنها تعاليم دينى در صورت آميزش با سياست و حكومت آن را كم رنگ نميكند، بلكه وجود حاكميت دينى اسلامى ميتواند چتر حمايتى مناسبى را به سر اقليتهاى دينى بگستراند تا آنان بتوانند در سايهى آن از آزادى و امنيت و رفاه بيشترى برخوردار باشند. پس تعميم ضرورت غير سياسى شدن تعاليم دينى به اسلام، يا ناشى از بياطلاعى است و يا ناشى از تجاهل از تفاوتهاى اين دين با ساير اديان.ايشان در قسمت ديگرى از سخنانشان، براى حساسيتزدايى و دورى از تداعى شدن معناى سكولاريسم و به اصطلاح، دادن آدرس اشتباه، ميگويند:تفكيك بدون درگيرى اين دو دسته (عضو جامعهى دينى و عضو جامعهى شهروندي) به تطبيق آداب و سنن دينى با قوانين جامعهى سكولار منحصر نيست.(9)