آسیب ‌شناسی مطبوعات جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آسیب ‌شناسی مطبوعات - جلد 3

سید محمدعلی داعی نژاد، حسن رضائی مهر، علی اکبر مؤمنی، ابوالقاسم مقیمی حاجی، عباس بصیر، محمد ملک زاده، هبت الله صدر السادات زاده، احمد شجاعی، محمد جواد نوروزی، مهدی اکبری، محمد امین، غلامحسن محرمی، حمید کریمی؛ تهیه کننده: مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه قم؛ با مقدمه و نظارت: عبدالحسین خسروپناه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به هر حال، مدرنيته با آن بسته‌بندي‌اش، با اسلام سازگارى ندارد. حال چه بايد كرد؟

عده‌اي، مثل سيد قطب، عقيده دارند كه ما بايد مدرنيته را حذف كنيم و جلوى ورود اين پديده را بگيريم.

اما اوّلاً

از ديدگاه جامعه‌شناختي، چنين عملى ممكن نيست و نمي‌توان با وجود ابزارهاى ارتباطى پيش‌رفته، مانند اينترنت، مانع ورود هيچ انديشه‌اى شد؛

ثانياً

بايد بحث شود كه آيا تمام اجزا و اركان مدرنيته با اسلام ناسازگار است يا خير؟

بعضى مثل كسروي، ميرزا ملكم‌خان و امثال اين‌ها؛ گفته‌اند: چون بين مدرنيته و اسلام تعارض وجود دارد، ما ناچاريم دين را كلاً حذف كنيم؛ يعنى سكولارمنش بشويم؛ بعضى از غرب زدگان در هند، پاكستان و مصر نيز، صاحب همين تفكّر بودند. امروز هم بعضى همين نظر را دارند.
بعضى از متفكران معتقدند كه مي‌توان ميان اين دو جمع كرد؛ و ديدگاه‌هايى را ارائه داده‌اند.
سيدجمال‌الدين اسدآبادى و شاگردان ايشان، مثل شيخ محمد عبده و رشيدرضا ـ تا آنجا كه بنده آثارشان را مطالعه كرده‌ام ـ معتقدند كه مي‌توان بين مدرنيته و اسلام جمع كرد. پيش‌نهاد سيدجمال‌الدين اين است كه ذات مدرنيته با اسلام تعارضى ندارد؛ اگر تعارضى هست، تعارض با مسلمانى ماست. هر عيب كه هست از مسلمانى ماست. محمد عبده در تفسير المنار كه تأليف رشيدرضا، شاگرد ايشان، است، مي‌گويد: علت عقب‌ماندگى ما مسلمان‌ها در همين است كه اسلام را خوب پياده نكرديم. توصيه‌هاى بسيار اسلام در باب تعلم و تعقل، دليل عدم تعارض اسلام با مدرنيته است.

به نظر من، اين راه حل، ناتمام و بسيار ابتدايى است؛ چون اين بزرگان، مدرنيته را با علم، دانش و تعقل مساوى دانسته‌اند كه در اين صورت با اسلام تعارض ندارد. اصلاً وقتى اسلام در جزيرة‌العرب مطرح شد، طولى نكشيد كه شش قرن، زمام امور علمى را در دست گرفت؛ و اين سخن درستى است؛ امّا معناى مدرنيته، علم نيست. مدرنيته مجموع وضعيتى است كه در غرب اتفاق افتاده است؛ البتّه محصول آن، علم هم هست، علومي، مانند جامعه‌شناسى ماركس و روان‌شناسى فرويد، محصول مدرنيته است. نمي‌توانيم تفكيك قايل شويم و هر جا با اسلام تعارض داشت، بگوييم مدرنيته نيست و هرجا سازگارى داشت، بگوييم مدرنيته است. مدرنيته كل اين پروسه است و سيدجمال به اين نكته توجّه نداشته و گمان كرده است كه مدرنيته يعنى ارزش نهادن به تجربه‌ى خوب، كه قرآن هم به اين تجربه ارزش گذاشته است، پس با هم سازگارند. اين يك تعريف بسيار سطحى ونادرست از مدرنيته است؛ پس اين راه حل كارآمد نيست.

راه حل ديگرى را شخصيت‌هايى مانند بازرگان و شريعتى ارائه داده‌اند (البتّه با روي‌كرد واقعي، ولى موضوع متعدد كه بعداً توضيح خواهم داد). اين دو نفر، تعارض بين مدرنيته و اسلام را خوب درك كردند و يك روش هرمنوتيكى پيش‌نهاد دادند. آنان يك روش تفسيرى و يك روش فهم متن ارائه نمودند و گفتند هرگاه دستاوردى از مدرنيته با اسلام تعارض داشت از آن دستاورد استفاده كنيم و تفسير و فهم و برداشت خود را از آيه عوض نماييم، با اين كار، تعارض حل مي‌شود؛ يعنى در واقع آن نظريه را بر آيه تطبيق و تحميل كنيم.

/ 51