با الهام از آيه شريفه «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ» (ابراهيم، 4)، و استناد بدان، اين نكته بدست مىآيد كه پيامبران الهى علاوه بر ارتباط با ملأ اعلى و دريافت پيامهاى الهى، نكته مهم ديگرى را نيز در نظر داشتند، و آن توجه به «لسان قوم» و «بيان للناس» بود، بلكه همواره «ابلاغ به زبان مردم» را مسأله اصلى رسالت خود تلقى مىكردند، و همه تلاش پيامبران و تحمل شدائد و ناهمواريها از ناحيه آنان مربوط به شيوه تبليغ و رساندن پيام و ايجاد زمينه مناسب براى پذيرش بوده است.«زبان مردم» به معنى مراعات و لحاظ كردن موقعيت اجتماعى، چارچوبهاى زمان و فرهنگ و ادبيات خاص مردمى است كه مىبايست تعليمات وحى آنها را هدايت كند و يا دگرگونه سازد. پيامبران فرزند زمان و يا به تعبير صحيحتر پدر زمانهاند و پيوسته در متن حوادث و رويدادها قرار دارند و در امر تبليغ و ارشاد، مردم را اصالت مىدهند و براى راهنمايى و هدايت آنان از هيچ تلاش و كوششى دريغ نمىكنند، چه در حقيقت پيامبران براى مردم آمدهاند پس جذب آنها در جهت هدايت در درجه اول اهميت است، و نمىتوان آن را ساده انگاشت و از آن بى تفاوت