على (عليه السلام) و فلسفه الهى عبد اللّه جوادى آملى
فلسفه يعنى شناخت چيزى كه «هست»، و تميز آن از «نيستى».جهانشناسى عقلى را گويند فلسفه. ما در بحث «على و فلسفه الهى»، سخن را در دو بخش دنبال مىكنيم: اول، فلسفه الهى نظرى- دوم، فلسفه الهى عملى.
على و فلسفه الهى نظرى
اگر فلسفه را اين چنين تفسير كردهاند كه «صيرورة الإنسان عالما عقليّا مضاهيا للعالم العينى»، پس على (عليه السلام) يك فيلسوف الهى است، زيرا هم در باره مبدأ جهان سخن گفته، و هم پايان جهان را مورد نظر و تشريح قرار داده است. آن چنان عالمانه در اين باره سخن مىگويد كه احدى در جهان فلسفه اين گونه سخن نگفته است. دانش عميق و الهى على (عليه السلام) در باره مبدأ و معاد و هستى و نيستى جهان طبيعت، آن چنان گسترده است كه از او فيلسوفى به تمام معنى، بصير ساخته است. او خود پيرامون علم خويش بر مبدأ جهان هستى مىفرمايد: «ما كنت أعبد ربّا لم أره» من نه تنها خدا را مىشناسم، بلكه معبود خويش را با چشم جانم «مىبينم» و هرگز خداى ناديده را نپرستيدهام.و در باره حقيقت عالم و پايان جهان چنين مىگويد: «لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا» كه مردم همه در خواب غفلتاند و چون